جیمز باند؛ ذهنیت امنیتی - اطلاعاتی و جهان
«جیمز باند»: یک نام پر کشش؛ یک نام فریبنده و جذاب؟! یک نام پر از هوش و مسئولیت و خدمتگزاری به ارزشهای نظام سیاسی انگلیس و ملکه «الیزابت».
«جیمز باند»؛ یک «شخصیت طراحیشده امنیتی» سینمایی تمدن غربی است؛ که در دنیای قصههای امنیتی و جاسوسی و ضدجاسوسی، از منافع نظام پادشاهی و سلطنتی انگلیس در تمامی جهان، حفاظت میکند و هر دشمنی را که بخواهد به منافع تمدن غرب، ضربه بزند؛ نابود میکند و پس از استراحت مدال افتخار خدمتگزاری سلطنتی را، بر گردن میآویزد.
در سینمای پرفریب تمدن غربی، نقشی جهانی و کره زمینی برای «جیمز باند»، ساخته میشود و او را - و سازمان جاسوسی انگلیس - را، حافظ و نگهدارنده اصلی امنیت همه مردم جهان میشناساند و با قاطعیت به مصرفکننده قصههای امنیتی میگویند: که اگر ...؛ ما نبودیم و اگر «جیمز باند» فداکار و نترس، نبود؛ جوامع بشری، اسیر سازمانهای مخوف تبهکاری جهانی میشدند و حتی دولتها و نهادهای قدرتمند؛ مجبور میگشتند؛ از «استراتژی» سازمانهای تبهکار جهانی، تبعیت کنند!
اما، چه شد و کدام زنگ خطری، سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی تمدن انگلیس را، بر آن داشت؛ تا این «استراتژی تبلیغاتی» جهانی را، طراحی کنند ... و تا زمان حاضر، با جدیت دنبال کنند و نگذارند؛ «جیمز باند»، همچون «ملکه الیزابت» در راه قبرستان، گام بردارد و در کرانه تاریکیها، محو شود.
در سال 1960 میلادی، یک طرح سری به منظور فروپاشی حکومت «فیدل کاسترو» در کوبا، توسط سازمان سیا و سازمانهای امنیتی آمریکا، به سرانجام رسید و در یکی از روزهای سال 1961 میلادی عملیاتی شد و با به دام افتادن تمامی نیروهای سازمان دادهشده و مزدور، به عنوان: انقلابیون مخالف کاسترو، یک هیاهوی جهانی به نام «خلیج خوک»ها، بهراه افتاد؛ و آبروی سازمانهای امنیتی آمریکا را، به آتش کشید و به باد استهزا سپرد.
و این پرسش رسانهها... که «کاسترو»، چگونه از این عملیات سری، خبر دقیق و لحظهای پیدا کرده ... سبب شد تا شخصیت سازمانهای اطلاعاتی، در افکار عمومی جهان، ضعیف و بیمسئولیت، جلوه داده شود و به جای کمک به «دولت»، دردسرآفرین برای «دولتها» به نظر برسد.
زمانی از این آبروریزی امنیتی نمیگذرد؛ که وقوع یک زلزله امنیتی دیگر، همه رسانههای جهان را، مجبور میکند که با چشم حقارت و بیاقتداری، به سازمانهای امنیتی غرب؛ بنگرند و درباره آن، صفحات پرحجم روزنامهها را، با کلمات تفسیری «سازمانهای بیعرضه ... خوابآلود ... و بیتعصب» پرکنند.
و این، دومین حادثه: عبارت بود، از فرار پرشگفت و پر راز شخصیتی به نام «کیم فیلبی»، یکی از مدیران ارشد و باسابقه سازمان ضدجاسوسی و جاسوسی انگلیس، از مسیر: لندن - بیروت و سپس پناهندهشدن به «مسکو» ...
فرار هوشمندانه و بهموقع «فیلبی» از حلقه محاصرههای چندلایه امنیتی انگلیس و سازمان سیا، و رسیدن به مرکز امپراتوری کمونیستی روسها، سر و صدای همه رسانهها و روزنامهها را درآورد و سیل «تیترهای اعتراضگرانه» به نظام امنیتی سوراخشده تمدن غربی، همه صفحات اول را، اشغال نمود. این ماجرای فرار موفقیتآمیز «کیم فیلبی»، ضربه بسیار سنگینی به شخصیت همیشه در سایه و تاریکی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی غرب و تمامیت غربیها، وارد کرد و آنان را در برابر قدرت امنیتی امپراتوری کمونیسم، حقیر، ناچیز و بیارزش نمود.
بنابراین: میبایست، با یک «استراتژی تبلیغاتی» دقیق و حسابگرانه، به این حقارت بزرگ نبردهای جهانی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، که در تاریخ رسانهها و افکار عمومی غرب، برجسته شده بود؛ پاسخ داده میشد و این حقارت امنیتی را، پاک میکرد و به جای آن، «تصویری پرشکوه و برجسته از اقتدار امنیتی غرب آزاد و دموکراسی غربی، خلق میشد؛ تا حافظ «امنیت در سراسر جهان» تنها آمریکاییها و انگلیسیها، باشند ...!
و اینگونه میشود، که کارگردانان و راهبران اصلی تمدن غربی، برای یک پاکسازی «حقارت امنیتی» جمعی، وارد عمل میشوند و با طراحی شخصیت فوق هوشمند امنیتی «جیمز باند» و فداکار برای نظام سلطنت و پادشاهی غرب و انگلیس، پس از یک پاکسازی موفق سینمایی، سینمای حفاظت از امنیت جهان را، بر شانه دروغین و خیالی «جیمز باند» سوار میکنند و به پیش میتازند ... و هنوز، با جدیت دارند قطار دروغهای وحشتناک امنیتی و ضد امنیتی را، در ذهنیت مصرفکننده جهانی، به گردش و چرخش میبرند ...!
آن حقیقت و ضرورتی که امروزه، مدیران جامعه ایرانزمین باید بدان توجه کافی و لازم کنند: عبارت است از: فاصلهگذاری مابین «امنیت عملی» و «ذهنیت امنیتی» افراد و دستهها و گروهها و ...
«ذهنیت امنیتی»، تولید قدرت تبلیغاتی است؛ و تولید بزرگ و اثرگذار این «ذهنیت امنیتی» در شرایط کنونی، بسیار لازم به نظر میرسد.
سینا واحد | نویسنده