گفتوگو با فرزند آیتا... محمد تقی بهجت در روزهایی که یادآور رحلت ایشان است
هنوز هم پیامشان را به ما میرسانند
27 اردیبهشت، سالگرد ارتحال آیتا... محمدتقی بهجت است . مردی که نماد سلوک، زهد ، معنویت ، اخلاق و هرنوع اخلاق نیک بود. مرجع تقلید بزرگی که خیلیها هنوز هم او را آن طور که باید نشناختهاند و ما تلاش کردهایم در گفتوگو با حاج شیخعلی بهجت، فرزند ایشان کمی به این شناخت بهتر کمک کنیم
قبل از طرح هر سوالی میخواهیم بدانیم شما پدر بزرگوارتان را با چه ویژگیای به یاد میآورید؟
در پاسخ به شما باید عرض كنم كه سكوت و موجزگویی كه از همان ابتدا در ایشان وجود داشت. آیتا... علائی -كه همسن مرحوم ابوی و در نجف همدرس ایشان بود-در سال 1375 مصاحبهای انجام داد و گفت: «ما در ایام طلبگی، گاهی به حجره آقای بهجت میرفتیم تا هم دیداری كرده باشیم و هم از معلومات ایشان استفاده كنیم. همیشه مشغول كار بود. نیم ساعتی مینشستیم و با هم حرف میزدیم، ولی ایشان حتی یك كلمه هم حرف نمیزد كه این كارش برای ما كه با او همسن بودیم، خیلی سنگین بود. یك بار شكایت ایشان را به آقای قاضی بردیم كه ما هر چه حرف میزنیم، ایشان یك كلمه هم جواب ما را نمیدهد. آقای قاضی فرمودند: دارد با سكوتش جوابتان را میدهد كه اگر میخواهید به جایی برسید باید سكوت كردن را یاد بگیرید!... ایشان در سفر هم اغلب ساكت بود و فكر میكرد و ذكر میگفت. در بین راه هم با اینكه از همه كوچكتر بود، اما همه قبولش داشتند و به ایشان اقتدا میكردند.»
محیط و فضای خانوادگی، قطعا در این گرایشها بسیار تأثیرگذار بود. ایشان در فومن در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدند و رشد كردند. نقل میكردند كه مادرشان وقتی میخواست به مسجد برود، سوره یس را از حفظ میخواند و تا به مسجد برسد، سوره را تمام میكرد! مادر ایشان بسیار اهل عبادت و سیده بودند. پس از فوت مادربزرگمان، جد ما ازدواج میكند، اما بیشتر امور ابوی را عمهام بهعهده میگیرد. ایشان میفرمودند: «یكبار خواب بودم و حس كردم كسی دارد به كف پایم میزند! بلند شدم و دیدم پدرم است. پرسیدم: چرا میزنید؟ ایشان جواب داد: پایت به طرف قرآن است!» مرحوم ابوی از عمویشان میرزا محمدعلی، میگفتند: كه روشنضمیر بود و گاهی حرفهایی میزد که امكان وقوعش خیلی كم بود، اما اتفاق میافتاد!
چه شد ایشان ابتدا كربلا را برای تحصیل انتخاب كردند؟
علت اول این بود كه عموی ایشان ساكن كربلا بود. از این گذشته، ظاهرا در سطوح اولیه حوزوی، اساتید كربلا بهتر بودهاند. مضاف بر اینكه هوای كربلا از نجف بهتر و قابل تحملتر بود. ایشان میفرمودند: كربلا برای مقدمات، حوزه تحصیلی خوبی بود. از اساتید خوب ایشان در كربلا، مرحوم آیتا... سیدابوالقاسم خوئی بودند كه دورههای متوالی درس داده بودند. ابوی میفرمودند: من در كربلا هممباحثهای داشتم كه با علوم غریبه آشنایی داشت. یكبار آیتا... خوئی به من گفتند: از این هممباحثهات بپرس آیا من از ازدواج جدیدم صاحب فرزند میشوم؟ پرسیدم و او رفت و بعد از چند روز آمد و گفت: ایشان در ماه رمضان صاحب فرزند میشود! پرسیدم: از چه كسی سوال كردی؟ گفت از مقربانی كه در حرم امام حسین(ع) خدمت میكنند. آنها سیدابوالقاسم خوئی را میشناختند و میگفتند: همان كسی است كه همیشه اذن دخول میخواهد؛ وارد حرم میشود، زیارت میخواند و بعد میرود بالای سر نماز میخواند. آنها متوجه هستند كه هر كسی چند بار زیارت میكند. در مورد خودم از او پرسیدم: بپرس آیا من مجتهد میشوم یا نه؟ پاسخ داد كه گفتهاند: اگر به نجف بروی، بله!
به اساتید ایشان در نجف هم اشارهای كنید.
مرحوم آیتا... شاهرودی، استاد ایشان در رسائل و مقداری از كفایه بودند. مكاسب را نزد آیتا... میلانی و بقیه كفایه را نزد آیتا... خوئی خواندند.
بالاخره در چه سنی مجتهد شدند؟
خودشان كه در این باره حرفی نمیزدند و اصلاً دنبال این جور چیزها نبودند، چه رسد به اینكه بگویند من مرجع تقلید یا اعلم هستم، اما دوستان ابوی مواردی را نقل میكردند. ازجمله آقای فهری میگفتند: یك وقتی از ایشان درخواست كردم به من درس بدهند. هر چه منتظر ماندم، دیدم ایشان از حجره بیرون نمیآید! رفتم و در حجره را باز كردم و پرسیدم: «پس چرا بیرون نمیآیید؟» ایشان گفتند: «استاد به من فرمودهاند دیگر تقلید برایم حرام است. دارم مسائل مبتلا به را یادداشت میكنم تا نظر خود را در بارهشان بنویسم كه بفهمم باید چه كار كنم. به همین دلیل كارهای دیگرم را تعطیل كردم». فكر میكنم در این موقع حدودا 25 یا 26 سال داشتند.
آیا نزد مرحوم آقای قاضی دروس معمول حوزه را هم خواندند؟
مرحوم ابوی میگفتند: آقای قاضی به ایشان میگویند یك دوره فقه را خدمتشان بخوانند. مرحوم ابوی این كار را میكنند و از كتاب صلاه شروع میكنند، اما وقتی به روایات در باره نماز میرسیدند، فوقالعاده ملتهب میشدند و گریه میكردند. ابوی میفرمودند: من از خود پرسیدم آیا این درس فقه است یا عرفان؟ و بعد از اینكه یك جلسه به درس ایشان رفتم، دیگر ادامه ندادم! البته بعدها بسیار پشیمان شدم كه چرا دیگر به درس فقه آقای قاضی نرفتم.
در جلسات معنوی مرحوم آقای قاضی، چه كسانی همدوره مرحوم آیتا... بهجت بودند؟
علامه طباطبایی، آقای مرندی، آقای الهی، آقا شیخ حسین خراسانی، آقا شیخ ابوالفضل نجفی، آقا میرزا ابراهیم شریفی سیستانی، آقا شیخ علی محمد بروجردی، آقای قوچانی كه مرحوم ابوی ایشان را به مرحوم آقای قاضی معرفی میكنند.ظاهراً در جاهایی كه آقای قاضی برای عبادت میرفتند از جمله مسجد سهله،آقای قوچانی همراه با ابوی، آقای قاضی را همراهی میكردند. گاهی اوقات هم مرحوم آقای حكیم به این جلسات میآمدند.
به دیگر اساتید ایشان هم اشارهای كنید.
مرحوم آیتا... نائینی. پدر میگفتند: ایشان هر وقت روی منبر میرفت یا میخواست درس بگوید، ابتدا مدتی مشغول ذكر میشدند! ظاهراً اغلب هم سوره یس را میخواندند. ایشان از محضر شیخ مرتضی طالقانی هم استفاده معنوی زیادی كردند. همیشه با افسوس میفرمودند: «آنقدر نعمت فراوان بود كه حتی تصورش را هم نمیكردیم به جایی كه امروز رسیدهایم برسیم كه همه منكر مسائل معنوی هستند، انگار توفانی آمد و همه چیز را با خود برد!»
مرحوم آیتا... بهجت هرگز برای خود كرامتی قائل نبودند، با این همه بسیاری از افراد ایمان قلبی دارند كه ایشان صاحب كرامات بسیار بودهاند. شما خاطرهای را در این زمینه به یاد دارید؟
بله، همانطور كه اشاره كردید مرحوم ابوی بهشدت از اینكه كسی از این فضایل و كرامات ایشان آگاه شود، پرهیز داشتند. ایشان ذرهای تاب تحمل درد و گرفتاری دیگران را نداشتند و اغلب افراد را به صبر دعوت و در حقشان دعا میكردند.
گاهی هم ایشان را به صوفیگری متهم میكردند. واكنش ایشان چه بود؟
مرحوم ابوی واقعاً از این اتهام رنج میكشیدند، اما واكنش نشان نمیدادند. یكی از دلایل كتمان كرامات و پیشبینی آینده توسط ایشان به همین دلیل بود، با این همه طاعنان دست از انتشار مطالب كذب و واهی برنمیداشتند!
از میان علما و اساتید بزرگ، به چه كسانی ارادت داشتند و به چه دلایلی؟
مرحوم ابوی همیشه از اساتید خود یاد و برای آنها دعا میكردند. مرحوم نائینی به اعلمیت شهره بودند. مرحوم ابوی میگفتند ایشان در معنویت هم فوقالعاده بودند. حاجآقا در مورد مرحوم شیخ مرتضی طالقانی هم میگفتند صادق و بیادعا بود و احوالات عجیبی هم داشت. از دقت علمی مرحوم غروی اصفهانی خیلی تعریف میكردند. در علم ادب خود را مدیون مرحوم خوئی میدانستند. همیشه به عبادت عجیب مرحوم شیخ محمدحسین غروی اشاره میكردند و میگفتند در كنار تدریس،روزی هزار مرتبه انا انزلنا، زیارت عاشورا و نماز شب ایشان ترك نمیشد. به مرحوم آقای قاضی بسیار اعتقاد داشتند. در مورد محیالدین عربی احتمال زیاد میدادند كه شیعه باشد. كتاب احیاءالعلوم غزالی و احیاءالاحیاء فیض را برای مطالعه توصیه میكردند و میگفتند در زمینه عرفان نظری، كار اساسی و در خوری انجام نشده و انسان باید خودش نظر بدهد كه آن هم مستلزم این است كه خود فرد به آن مقامات برسد، چون عرفان مسالهای یافتنی است، نه تقلیدی و خواندن نظرات دیگران بیفایده است. ایشان از شهرت به عارف بودن ابداً خوششان نمیآمد و از به كار بردن الفاظ عرفانی پرهیز میكردند. حتی اجازه نمیدادند از ایشان عكس بگیریم. یك بار عكاسی با دوربین گرانقیمتی آمد و به من گفت اجازه بدهید از حاجآقا عكس بگیرم. بعد هم 20، 30 عكس از ایشان گرفت، ولی موقعی كه رفت و آنها را چاپ كرد، همه عكسها سفید شده بود!
الان خوابشان را هم میبینید؟
خودم نه، ولی دیگران زیاد خوابشان را میبینند و برایم پیغام میآورند كه پدرتان گفتند این كارها را بكنید و این كارها را نكنید! حتی پس از فوت هم با جملات دقیق، از زبان دیگران پیامشان را به ما میرسانند!