ویژگیهای خوب، تكنولوژی پیشرفته لازم ندارد، طراحان خوشفكر میخواهد
نقش طراحان خوشفکر در فناوری
دیگر برای آنهایی كه اخبار تكنولوژی را دنبال میكنند، عادی شده كه اپل، گوگل، مایكروسافت، سامسونگ، سونی و دیگر غولهای فناوری محصولات جدیدشان را با آب و تاب معرفی و ویژگیهای بدیع را با نامهای قلمبه سلمبه فهرست كنند! چیپهای فوق پیشرفته، الگوریتمهای فوق پیچیده و سنسورهای فوق نوین، جزئی از این فهرست سالانه و ماهانه شدهاند. اما بگذارید صادقانه بگویم، سختافزار و الگوریتم قویتر، آن چیزی نیست كه برای عموم كاربران جذاب باشد. هنر آن است كه بتوانید با همین سختافزار موجود طرحی هوشمندانه دراندازید و لبخندی از رضایت را بر لبان كاربر بنشانید.
ویژگی در كار
اپل همیشه به پز دادن به ویژگیهای سختافزاری و نرمافزاری دستگاههایش شهره است، اما چه فكری میكنید اگر به شما بگوییم در iOS جدید ویژگی خاص و جذابی وجود دارد كه اپل حرفی از آن نزده و شاید ۹۹ درصد كاربران هم هرگز متوجه آن نشوند؟ این ویژگی كه در نسخه ۱۴ آیاواس اضافه شده، به شما اجازه میدهد با دو یا سه بار زدن پشت گوشی عمل خاصی را فعال كنید؛ مانند یك دكمه مجازی. كار با پشت گوشی جدید نیست و اپل هم اولین شركتی نیست كه سراغ این ویژگی رفته است، اما میدانید چه چیزی اپل را از دیگران مجزا میكند؟ پیادهسازی محشرش! شما نه تنها میتوانید این ضربه پشت گوشی را به فعالیتهای عادی نگاشت كنید، بلكه میتوانید آنها را به میانبرها (Shortcut) هم متصل كنید كه خودش دنیایی است؛ یعنی عملا دكمهای مجازی برای هر كاری كه بخواهید.
این ویژگی از آن نظر جالب است كه برای تشخیص ضربه از شتابسنج استفاده میكند كه سالهاست در تمام گوشیهای هوشمند وجود دارد. ما عادت كردهایم این قطعه فقط برای تشخیص تغییر حالت گوشی از افقی به عمودی یا در بعضی بازیها به كار برود. اما كاربردهای بسیار بیشتری میتوان برای آن داشت. برای مثال، گوگل برنامهای را آغاز كرده كه از مجموعه شتابسنجهای داخل مجموعهای از گوشیهای اندرویدی، یك سیستم تشخیص زلزله تشكیل دهد.
نمونه دیگر این بهرهوری هوشمندانه از سختافزار موجود، گوشی پیكسل ۵ گوگل است. این گوشی هنگامی كه آن را به شارژر متصل میكنید، برای مدت كوتاهی به شارژر بیسیم معكوس تبدیل میشود تا بتوانید مثلا هدفونهای بیسیم را روی آن بگذارید تا شارژ شوند. این ویژگی هم جدید نیست: هوآوی برای اولین بار آن را در Mate 20 Pro گذاشت و پس از آن سامسونگ در S10 ، اما در گوشیهای سامسونگ شما باید این قابلیت را بهصورت دستی روشن كنید، در حالیكه پیكسل ۵ بهطور خودكار فعال میشود. واضح است راهكار گوگل جذابتر است، زیرا كاربری كه آن را استفاده نكند، اصلا متوجه آن نمیشود و كسی هم كه بخواهد استفاده كند، به سرعت و بیهیچ عمل اضافهای میتواند. چه پیادهسازیای از این بهتر؟
باز به اپل برمیگردیم و یك مثال جدیدتر: قابلیت مگسیف (MagSafe) در آیفون ۱۲. این هم نمونه دیگری از نبوغ در طراحی برای حل ظریف یك مشكل است. وقتی شارژر آهنربایی را به پشت گوشی نزدیك میكنید، آهنرباهای موجود در مگسیف با سیمپیچ شارژر میزان میشوند و شارژر به پشت گوشی میچسبد و شروع به شارژ میكند. یعنی كاربر نیاز به انجام هیچ كار اضافهای ندارد. این ویژگی خودمیزانی هم نوین نیست، شركت Palm سالها پیش در شارژرش نصب كرده بود. اپل NFC را هم به این جمع افزوده كه گوشی عملا «میفهمد» چه نوع دستگاهی به مگسیف متصل شده است.
صحبت آهنربا شد، یك مثال دیگر: قلم آیپد كه آهنربایی كنار تبلت میچسبد، بهطور خودكار شارژ میشود. میدانید چه قلم دیگری از سالها پیش آهنربایی بود، اما بدون قابلیت شارژ از راه این اتصال؟ قلم سرفیس مایكروسافت. آن قلم هنوز باتری میخورد!
نبوغ در پیادهسازی
مثالهای اشاره شده و بسیاری موارد مشابه در دنیای تكنولوژی به ما نشان میدهد بر خلاف آنچه در تصور عموم جاافتاده، نبوغ تنها در ایدههای ناب خلاصه نمیشود. كاربر با ایده كار نمیكند! این پیادهسازی است كه حرف اول را در تجربه كاربر میزند، زیرا محصول نهایی در دست كاربران قرار میگیرد، نه پروتوتایپهای آزمایشی.
این تلهای است كه بسیاری از طراحان و شركتها در آن میافتند: یك ایده هیجانانگیز مطرح میشود، تیم طراحی ذوق دارند كه آن را به سرعت در محصول تعبیه كنند و به بازار دهند. تیم بازاریابی هم مشتاقانه از این كار استقبال میكنند، چرا كه با اعلام این ویژگیهای چشمگیر و پر زرق و برق میتوانند تعداد بیشتری از آن محصول بفروشند. و این وسط، مهمترین مسأله نادیده گرفته میشود: اینكه این ایده آیا اصلا كاربرد دارد؟ آیا این كاربرد به خوبی قابل پیادهسازی است؟ آیا دیگر بخشها با آن بهخوبی كار میكند؟ و كلی آیای دیگر.
حتی خارقالعادهترین ایده هم اگر كاربردی نباشد و به درستی پیادهسازی نشود، به راحتی از گردونه خارج میشود. نمونه اخیر آن، چیپ رادار در گوشی پیكسل. گوگل از چند سال پیش پروژهای به نام سولی (Soli) داشت كه یك چیپ، حركت دست بر فراز آن را تشخیص دهد. به عبارت دیگر، انجام كارهای مختلف با حركات دست و انگشتان بدون نیاز به لمس صفحه. ویدئوهایی از این ایده در شبكههای اجتماعی پخش شده بود و افراد با هیجان درباره ظرفیتهایش صحبت میكردند. بالاخره بعد از چند سال، این ایده از بخش تحقیقات گوگل به پیادهسازی رسید و در گوشی پیكسل ۴ بهطور رسمی رونمایی شد. همه چیز آماده بود كه كاربران با یك ویژگی جذاب مواجه شوند و گوگل هم به عنوان یك پیشرو در این زمینه به بقیه فخر بفروشد!
اما بازخوردها به این ویژگی بدیع از «خب» و «جالبه» فراتر نرفت! میدانید چرا؟ گوگل اصلا به كاربردهای رادار در گوشیاش فكر نكرده بود. ویژگی بدپیادهسازی نشده بود، ولی به جز روشن كردن صفحه با نزدیك شدن دست به گوشی و حركت بین آهنگها با حركت دست به چپ و راست، واقعا كاربرد دیگری برایش در نظر گرفته نشده بود. در نتیجه، این ویژگی خاص فقط در یك گوشی دوام داشت و گوگل دیگر آن را در پیكسل ۵ اضافه نكرد.
حالا متوجه میشوید كه چرا اپل با آن شعار مشهور «كار میكند!» (It just works!) میتواند این چنین كاربران را هوادار محصولاتش كند. یك ویژگی یا نباید در محصولی جای بگیرد یا به بهترین شكل، پیادهسازی شود.