آن موقع هیچكس بهجز ما نبود؛ اگر هم در خانه بودند، در اتاق ما نبودند؛ فقط من و ایشان بودیم. گفتم آقای موسوی! اولا كه تقلب نشده است؛ به دلایلی كه مختصر توضیح میدهم؛ ثانیا فرض كنیم تقلب شده است؛ قانون راه را برای شما باز كرده. اما من به عنوان وزیر اطلاعات به شما میگویم: میخواهید هشدار تلقی كنید یا هر چیز دیگری؛ اگر از طریق غیرقانونی بخواهید وارد شوید، مطمئن باشید نه موفق میشوید، نه ما اجازه میدهیم، ولی چنانچه به طریق قانونی اعتراض كنید، مطمئن باشید ما كمكتان میكنیم. شما قرینهای یا شاهدی بیاورید بر تقلب؛ من قول میدهم از طریق وزارت اطلاعات، به شما كمك كنیم. اگر نه، امكان ندارد شما به زور و با تهدید وارد قضیه شوید و حتما ما در مقابلتان میایستیم. بعد گفتم من یك سوال دارم؛ شما به شورای نگهبان نامه نوشتید و اعتراض دارید. فرض كنید شورای نگهبان كل صندوقها را بازبینی كرد؛ اگر دوباره شما برنده نبودید، نتیجه را قبول دارید؟ گفت نه! سوال بعدی من این بود كه بر فرض محال كه شما بخواهید انتخابات را به زور ابطال كنید؛ اگر دوباره انتخابات برگزار شد و باز شما برنده نشدید، قبول میكنید؟ گفت نه!