قصه سفرهای تبلیغی در ماه رمضان
ماه مبارک رمضان جلوههای مختلفی دارد و هرکسی از زاویهای با آن ارتباط برقرار میکند، یکی با سفره افطار؛ یک با سفره سحر و کمخوابی آن، دیگری با تشنگیهای ساعات آخر، یکی با مناجات و دعایش و هرکسی جلوهای از این ماه مهمانی معنوی را برای خودش پررنگ میکند. یکی با شبهای قدر زندگی میکند و دیگری دنبال یار میگردد عدهای دستگیری از محرومان را در این ماه راه رسیدن میدانند و هرکسی به طریقی تلاش میکند در این ماه توشهای بردارد برای ادامه مسیر زندگی. ماهی که افطار و سحر ازجمله برجستهترین لحظات آن است و همه تصاویر متنوع و متعددی از آن دارند. در این بین اما عدهای هستند که ترک خانه و وطن میکنند و پا در مسیر تبلیغ میگذارند تا دیگر بندگان خدا نیز در این ماه بهره بیشتری ببرند. سفرهای تبلیغی با حضور روحانیون در این ماه رونق میگیرد؛ در واقع طلاب رسیدن به معرفت در این ماه را با یاری دیگران در امور معرفتی همراه میدانند و در جستوجوی آن بر میآیند. ادبیات داستانی نیز در کنار بازنمایی بسیار اندک تجلیات ماه مبارک، روایت کسانی که تبلیغ و رسیدگی به افراد کمتر برخوردار از حیث فرهنگ و آموزش را دستمایه قصهگویی و نوشتن کرده و از این نظر از زاویهای متفاوت دست به روایت زدهاست. قصههایی که باید آن را قصههای تبلیغ نامید ولی بازه زمانی ماه مبارک رمضان آن قسمتی است که در این شماره مدنظر ما بوده است. بازتاب فرهنگ نقاط مختلف در مواجهه با ماه مبارک بهخصوص فرهنگ در خوراک و آداب و رسوم خود را نشان میدهد. غذا خوردن و عبادت کردن آن چیزی است که در این آثار نمود بیشتری دارد و نویسندگان تلاش کردهاند بازتابی از آن را در آثار خود به نمایش درآورند.
دردسرهای یک سفر تبلیغی
طلبهای برای تبلیغ عازم روستایی شده و این خلاصه آن چیزی است که در رمان علی آرمین با عنوان «به نام یونس» با آن روبهرو خواهید شد. ولی این تمام قصه نیست. بلکه آرمین روایتی ساخته که در آن هم جلوههایی از زندگی طلبگی را به نمایش گذاشته و هم درباره باورها و آدابی که در میان فرهنگ عامه در جریان است که برخی از آنها تن به خرافات میزنند، در داستانش سخن گفته است. اما قبل از اینکه بخواهیم درباره کتاب علی آرمین حرف بزنیم باید یادآوری کنیم که این کتاب در فضای ماه مبارک رمضان و موقعیتی که طلاب برای تبلیغ عازم مناطق مختلف میشوند میگذرد و سختیهای سفر تبلیغی و حواشی آن نیز در داستان بازتاب دارد. افطارهایی که یا دعوت میشود یا برایش میآورند از جمله صحنههایی است که در نوع خود جالب توجه است. از حیرتانگیزترین صحنههای کتاب آنجایی است که شخصیت روحانی داستان وارد روستا میشود و کاری میکنند که او وادار شود روستا را ترک کند و برگردد. آرمین تصویری نشان میدهد که در مخیله خواننده نمیگنجد ولی او با ظرافت تلاش کرده تصویری مبتنی بر واقعیتهای مرسوم از زندگی طلبهها را برای خواننده روایت کند. آرمین در این کتاب تلاش کرده نگاهی عرفانی به مقوله سفر و تبلیغ داشته باشد و فقط قصه ننویسد و درونمایههای عرفانی به ماجرایش بدهد و خواننده را در یک سفر عرفانی که از بیرون به خویش است همراه کند. سفری که از جلوت به خلوت راه دارد و نشانههایی در داستان و بهخصوص در بخشهای پایانی این پیام را با خود حمل میکند. دیگر نکتهای که بالاتر هم به آن اشاره شد و دربارهاش گذرا نوشتیم، مساله خرافات بود. یکی از مشکلاتی که طلبههای مبلغ با آن در سفرهای تبلیغی روبهرو میشوند رواج عادات خرافی در بین آنها و کشیده شدن پای این عادات به رفتارهای مذهبی است. آرمین در این کتاب سعی کرده نشان دهد که سفر تبلیغی رفتن و حضور در میان افرادی عامی که شناختشان از دین بسیار پایین و مبتنی بر نقلهای شفاهی برگرفته از گذشتگان است کار راحتی نیست و نمیتوان آن را حمل به کار آسان و راحت کرد و قضاوتهای بدون شناخت انجام داد؛ در واقع با این کتاب میتوان با گوشهای از زندگی طلاب در سفرهای تبلیغی آشنا شد. آرمین در داستانش تلاش میکند نشان دهد خرافات و آداب خرافی چگونه خود را بر موضوعات مذهبی سوار کرده و جدا کردن مردم از آنها کار دشواری است و بهسادگی امکانپذیر نیست. موضوعی که حتی در جوامع در ظاهر پیشرفته شهری نیز خود را نشان میدهد و سختی کار مقابله با آنها را گوشزد میکند. در مجموع رمان به نام یونس سفری است به یک روستای سرد با روابطی سرد که فقط گرمای محبت میتواند اهالی آنجا را کنار هم جمع کند و دستشان را در دست هم بگذارد. این رمان برای روزهای بلند ماه مبارک رمضان پیشنهادی است که میتوانید روی آنها حساب کنید.
سفر از دل شروع میشود
شخصیت اولین رمان ابراهیم اکبری دیزگاه هم اسمش یونس است. شیخ یونس برکت! باز هم پای یک سفر تبلیغی در میان است. باز هم شخصیت داستان طلبهای است که در خیالات خود دست و پا میزند و در سفری عرفانی از عالم خاک تا عواملی دیگر در حرکت است. ابراهیم اکبری دیزگاه با انتشار اولین کارهای خود بارقههایی از یک حرکت رو به جلو را در میان مخاطبان ایجاد کرده و باید منتظر شد و ببینیم که نویسنده چگونه مسیر خود را برای ادامه این راه طی خواهد کرد.
«برکت» روایتی است از سی روز تبلیغ در روستایی که همهجور اتفاقی در آن میافتد. طلبه داستان با مشکلات بسیاری مواجه است، از باز شدن عمامه و بهم ریختگی آن تا دعا برای سلامتی گاو یکی از اهالی همه اتفاقاتی است که شیخ یونس برکت با آنها دست و پنجه نرم میکند تا بتواند ماه مبارک را به آخر برساند. افطار و سحرها، اصلیترین و باید گفت جذابترین بخش داستان اکبری دیزگاه است. طلبه داستان را هر خانواده از اولین روز ورودش برای یکی از وعدههای اغلب افطار وعده میگیرند و او را به خانه خود دعوت میکنند و او که هم برای اینکه افطار کند و هم برای اینکه نمیتواند دعوت اهالی را رد کند در خانههای آنها برای افطار حاضر میشود. اتفاقاتی که در خانهها و سر سفرهها میافتد بار طنز دارد و علاوه بر این به شیوه غذا خوردن و آداب و رسوم مردم در سفره نیز اشاراتی میکند. البته موقعیت مکانی داستان تخیلی است ولی در هر صورت بیانگر اختلاف رسم و رسوم مناطق مختلف کشور در رژیم غذایی است.
برکت را باید رمانی دانست که برای رسیدن به آسمان راهی به کوتاهی راه دل مردم پیشنهاد میکند و اکبری دیزگاه با سویهای پررنگ تلاش میکند رنگی از عرفان و البته در جستوجوی حقیقت بودن به داستان و شخصیت اصلی آن بزند. او همچنین تلاش میکند رسیدن را ورای با کتاب سر و کله زدن تصویر کند و این وجه ممیز و برتری رمان اوست. توجه به طبیعت در مسیر داستان در مراتب سیر به سوی خدا از نکات جالب در این داستان است. دیزگاه در داستانش تلاش میکند از اسطوره تا خرافات را در کنار هم قرار دهد و درباره هرکدام اشاراتی کند. در واقع دیزگاه در این کتاب تصویری از طلبهای که در جستوجوی رسیدن به مقصدی است که راهش از تبلیغ میگذرد را به خواننده نشان داده است. برکت که در جوایز ادبی نامزد و برگزیده نیز شده بود روایتی متفاوت از زندگی طلبگی را در زمان انتشارش به مخاطب نشان داد.
اربعین تبلیغ!
اربعین! شاید برای بسیاری از ما این کلمه مصادف و مساوی با اربعین سیدالشهدا(ع) باشد؛ این اتفاق محصول چیزی جز فضای رسانهای نیست که البته ناپسند هم نیست ولی اینکه یک کلمه در ذهن ما مترادف با یک موضوع باشد شاید نشانگر این باشد که ما خیلی در عوالم دیگر سیر نمیکنیم و ترجیح میدهیم رسانهها برایمان معنا بسازند و فرهنگ ایجاد کنند. اما در ادبیات عرفانی واژه «اربعین» مترادف با مسیر است؛ مسیری که نهایتش باز شدن دریچههای حکمت به قلب است که البته لازمه آن فقط طی کردن مسیر نیست، بلکه مراقبت و دقت در طی طریق نیز در باز شدن آن دریچهها اثر دارد.
بگذریم، سیداحمد بطحایی از آن طلبههای کمکار ولی خوشفکر و قلم است. او در روایتی غیرداستانی از دو سفر تبلیغیاش یکی در ماه رمضان به مدت 30 روز و دومی در ماه محرم به مدت 10 روز، تلاش کرده آن مسیر عرفانی 40 روزه را بازسازی کند. او در کتابش تصویری از اربعین که در میان عرفا چلهنشینی و مراقبت دارد را در یک سفر تبلیغی بازسازی کرده و نشان داده بود در میان مردم و با آنها زیستن و با آنها نشست و برخاست کردن نیز میتواند زمینه حرکت به سمت مراتب حکمت و معرفت برای طالب طریقت باشد.
در این کتاب که اینبار مستند است و سویههای خیالی آن کمرنگتر از آثار داستانی منتشرشده است نویسنده تلاش کرده تا تصویری از آداب و رسوم و شرایط حاکم بر نقاطی از جنوب ایران را در ماه مبارک روایت کند. اتفاقی که در آثار دیگر به صورت داستانی و بدون ارجاع مستقیم افتاده در این اثر توسط بطحایی با زبان روان بازگو شده و خواننده خود را در موقعیتی که راوی قرار داشته، میبیند.
کتاب سی و ده حجم کمی دارد و در آن مردمی که در همین حوالی زندگی میکنند و برای افطار و سحر و سلوک خود برنامههایی دارند را به تصویر کشیده است. بطحایی در این کتاب تلاش کرده تصویری توام با واقعیت از آنچه دیده را بازگو کند. برای همین در این کتاب گاهی رگههایی از رنج مردمان نیز بازتاب داده شده که در چه شرایط سختی روزه رمضان را بهجا میآورند.
اولین اشتباه میتواند آخرین اشتباه باشد
مهدی کردفیروزجایی در سومین کتابی که منتشر کرد سراغ زندگی طلبگی رفته و او نیز در داستانش سفر تبلیغی را دستمایه خلق اثری داستانی کرده است. در کتاب «ملداش» شرحی از زندگی طلبهای که در سفری تبلیغی بهسر میبرد، میخوانیم که همسرش را نیز با خود همراه کرده است. این روحانی به نام ملاداداش ایلچی به همراه همسرش به یکی از روستاهای استان مازندران میرود، او همسرش را با خود همراه میکند تا کمی از غم و ناراحتیهای ناشی از بیماریاش را از یاد او ببرد، اما حوادث و رخدادها شرایط دیگری را برای زندگی این روحانی و همسرش رقم میزند. ماجرا از بیان اشتباه یک حکم فقهی آغاز میشود و این زمینه آغاز سفری پرماجرا در اذهان شخصیتها و افراد میگردد. اتفاقی که در کمتر داستانی از آن سراغ میتوان گرفت و نویسنده بهخوبی در قالب یک داستان، حکم فقهی را گنجانده و روایت کرده است.
در «ملداش» خواننده در گیرودار این سفر ماجرای عاشقانه طلبه داستان و همسرش را نیز میخواند. در واقع فیروزجایی حواسش بوده طوری حرکت کند که هم قصه از ریتم نیفتد و هم بتواند آنچه مدنظرش است را بازگو کند. در این قصه آداب و رسوم اهالی منطقه و همچنین تصویری از شرایط فرهنگی را نیز نویسنده به خواننده نشان داده است.
همنشینی با مردم کوه و دشت و جنگل
این کتاب وقتی منتشر شد بسیار سر و صدا ایجاد کرد؛ کتابی کوچک که عکسهای یک جفت نعلین روی آنها سبز شده بود و نثر آن بسیاری را به خود مشغول کرده بود. «کتاب یحیا» همان چیزی است که در آن خواننده تصویری دید که کمتر تا پیش از آن دیده بود. تصویری از زندگی یک طلبه. حجم کم کتاب و نثر روان و پرکشش آن کاری کرد که خیلی زود همه درباره آن صحبت کردند و عدهای دنبالش گشتند. امیرحسین معتمد در این کتاب کمحجم ولی پرحرف و نکته تلاش کرده بود تصویری لطیف از زندگی یک طلبه و تبلیغ را برای خواننده بازنمایی کند و کلیشههای خشک و خشن را از بین ببرد، او کوشیده هم از سختیها بگوید و هم از شیرینیهای همنشینی با مردم سادهدل کوه و دشت. این کتاب که روزنوشتهای معتمد از سفر به گیلان در ماه مبارک است با رعایت مختصرنویسی ولی ساختاری محکم در نوشتار هر خوانندهای را به خود جلب میکند.
صریح و غیرکلیشهای
«زن آقا» از آن کتابهایی است که خیلی زود با آن اخت میشوید. به همین صراحت! این کتابی است که زهرا کاردانی آن را نوشته و روزنوشتهای همسر یک طلبه است از سفر تبلیغی که همسرش را همراهی کرده است. این کتاب روایتهای کاردانی از مواجهه او با مردم روستایی است که تصویری متفاوت از طلبه و روحانی دارند و نویسنده تلاش میکند از این زاویه، فرهنگ آنها را برای خواننده روایت کند. نویسنده در این کتاب صریح روایت کرده و حتی باورهایی که از آن با عنوان خرافات یاد کردیم را نیز به چالش میکشد. کاردانی در این کتاب تلاش میکند کلیشه زن روحانی بودن را بشکند و تصویری دیدهنشده از زندگی یک طلبه که تبلیغ میکند را در ذهن خواننده جا اندازد و او را در موقعیتی قرار دهد که خواننده تاکنون در معرض آن قرار نداشته است. این کتاب خواننده را با روایتهای سرراست و کمحجم کاردانی به سفری تبلیغی در روزهای ماه مبارک میبرد؛ روایتهایی که راوی در آنها سعی میکند با خواننده صادق باشد. روایتهایی که نویسنده آنها خواننده را سر سفره یک طلبه بنشاند.