گفتوگو با سیدمهدی شجاعی،داستاننویس، ناشر و پژوهشگر
«حاج قاسم» باران رحمت بود
بای بسما... درود بر دوستیهای دیرنده و دوستكامیهای پاینده! كه اگر در بین نبود چنین مهر و مهرانهای این همسخنی شكل نمیگرفت. كثرت كار و ضیق روزگار باعث شد نمك قدیم و نمكگیری این كمینه اخوی بزرگوارِ استاد خواهشام را مبنی بر گفتوگویی ماورای فاصلهها بپذیرد و هماهنگ سازد؛ چه: بُعدِ منزل نبوَد در سفرِ روحانی! باری پرسشها را راهی كردم و پاسخها از پس گردش فصلها بالاخره در رسید و این ساحتِ روحافزا روشنیبخشِ روح و روان شد.
شده در طول یك داستان از خودتان نومید شوید؟
نه. داستان همیشه دستمایه امید است. پیش از آن كه به درد دیگران بخورد خودم را سَرپا میدارد.
و شده در ادامه یك داستان از خودتان برنجید؟
رنجش از خودم عمدتا زمانی اتفاق میافتد كه از داستان فاصله میگیرم. داستان وطن اصلی من است.
دلتان به حال كیها میسوزد؟
آنها كه چهار نعل در مسیر باطل میتازند و از گمان حقیقت خوشحالاند. آنها كه دچار مصیبت خسر الدنیا و الآخرهاند و اعتماد به نفسشان گوش فلك را كر میكند.
غبطه كیها یا چیها را میخورید یا خوردهاید؟
خیلیها بهخاطر داشتن خیلی چیزها غبطه برانگیزند، ولی من غبطه تصوری را میخورم كه از ایدهآل یا خویشتن مطلوبم دارم. كسی در آنجا نیست كه بتوانم به عنوان نمونه معرفیاش كنم.
رسانه در زمانه ما یعنی همه چیز ضربدر دروغ، منهای دلسوزی به علاوه تزویر، تقسیم بر مردم؛ هرچه این هنر افزونتر لابُد جاذبه بیشتر این را از شما به یاد داریم در گفتوگوی بوق اشغال سال 79 حالا چگونه میاندیشین؟
چهار عمل اصلی كه با گذشت زمان تغییر نمیكند. اعداد و ارقام فقط كم و زیاد میشود. البته كم نه، فقط زیاد میشود.
كارهای شما به گفته برخیها برای مخاطب خاص جذاب نیست!
من عذرخواهی میكنم از آن بعضیها و همه سعیام را برای بهتر شدن مبذول میدارم.
این كه برخی با مقایسه ادبیات جهانی به كارهای شما انتقاد دارند؟
چیز عجیبی نیست من هم به بعضی از كارهای جهانی انتقاد دارم.
آرمانِ شمای نویسنده مذهبی؟
كه حرفهای دلم بر باور جان مخاطبم بنشیند.
مخاطبانتان این روزها بیشتر شدهاند و به نسبت 20 سال پیش تعداد دوستداران آثارتان فزونی یافته؟
نسبت به افزایش جمعیت و گسترش ارتباطات، نه.
زندگیتان چه شمیمی دارد؟ روحتان بیشتر بوی چه عطری میدهد؟
بوی سبزآبی با غلبه رنگ آبی.
از عطرهایی كه پسند سلیقه شماست؟
عطر بلو از چنل و اسپرت از پولو.
گرانترین عطری كه تازگی خریدین؟
گرانترین الزاما دال بر بهترین نیست.
هرچند وقت یه بار عطر میخرید؟
لطف و صفای دوستان و عزیزان چندان مجال خرید نمیدهد.
چرا با وجود داشتن ِ این همه بُنمایههای ادبی و داستانی، چشمِ خیلی از قلمها به نویسندههای خارجی است؟
متاسفانه ما خودمان را زمانی باور میكنیم كه تاییدی از بیرون داشته باشیم. مرغ همسایه شترمرغ است.
چرا امیرارسلان در فلات ایران و شبهقاره هند (از زمان چاپ سنگی) بیشمار تیراژ خورده و چاپ شده/ چه ویژگیهایی دارد كه قصهنویسهای امروز باید بیاموزند یا مد نظرشان باشد؟
اگر ما انسان و مختصات و نیازهای روحیاش را درست بفهمیم و به رسمیت بشناسیم آن اتفاق خود به خود در آثارمان میافتد.
كسی پیله كرده زندگیاش را برایتان بگوید بلكه كتابش كنید؟
حتما میشنوم، ولی تا نشنوم هیچ قولی نمیدهم.
روح شما را كه تجزیه كنیم به چه تركیبهایی میرسیم با چه درصدهایی؟
به سؤالتان فكر میكنم وجهی از خودشناسی است كه مشق واجب همه آدمهاست.
خودتان را كه در آینه ببینید (در طول این گفتوگو) به چه حسی و دریافتی میرسید؟
من اساسا ناراضیام از خودم خیلی ناراضیام، ولی این زمان و این گفتوگو با شما برایم عزیز و مغتنم است.
از دست كتابهای شما در این زمانه عسرت و برای این زمانه عسرت چه كاری برمیآید؟
به این دلیل كه خود ساكن و مقیم شهر عسرتم. اغلب با همدلیهای شیرین مواجه میشوم.
آیندهتان را پیشگویانه كه بخواهید روایت كنید؟
غلط میكنم كه چنین كاری كنم.
از خودتان كه یك قدم بیرون بیایید (به كجا میرسید به كی به چی)؟
به شهر محبوب چون نزدیكترین مقصد است.
فكر كنید در جهان یكی از داستانهایید و كامیوندار هستید پشت كامیون چی مینویسید؟
بر سر هر خوان كه بنشستم خدا رزاق بود.
و در جهان یك داستان اگر حق انتخاب شخصیتها با خودتان بود، بینِ قصاب و فعالِ حقوق حیوانات كدام یك؟
قصاب حقوق حیوانات
یك نویسنده كه مردهشوری كنه؛ چجوری ممكنه؟ [یكی میگفت با نقادی و...یا؟]
مردهشوری كه كار بدی نیست و حق مردهشوران بر گردن خلایق كم نیست. اگر نباشند، كار بشر سنگ میشود.
در كشور ما ـ از استثنا كه بگذریم ـ اغلب نقادان، نویسندگان و هنرمندان ناموفقاند؟
(به همین دلیل چشمی برای دیدن موفقیتها ندارند. و هرچه اثر ارجمندتر، اعمال بغض و كینهشان بیشتر.) رسالت برخی گمراه كردن بشر است.
در نیستانِ شما اگر یك شب آتشی... چه جور آتشی؟ در چه جور شبی؟
اصلا بعید نیست. شب دیجور بی روزن، آتش كینه و نفاق؛ منجنیق جهالت. هیمه جاهلانِ مركّب و كوران عصاكش كوران.
این نیستان از چه چیز این روزها شكایت میكند؟
از همه چیز. چون هیچ چیز سر جای خودش نیست.
و این نیستان چه چیز را حكایت میکند؟
حرمان و حسرت آنچه باید باشد و... نیست.
شما كه در عمل به جای شخصیت یك داستان ترسناك بنشینید؟
نمیپذیرم. این نقش با روحیهام سازگار نیست.
با كدام شخصیت داستانیتان همذاتپنداری داشتهاید؟
تقریبا با همهشان غیر از این باشد نمیشود تصویرشان كرد.
كاغذ سفید اگر اعتراض كند كه اینها چیست روی من مینویسید؟
اعتراض نمیكند رفیقیم با هم.
چرا به قلم سوگند؟
قلم وسیله آفرینش است. طبیعی است اگر خالق به ابزار آفرینشش سوگند بخورد.
كدام داستان شما در دادگاه رستاخیز مأجورتره؟
دادگاه كه جای اعطای اجر و پاداش نیست. محل محاكمه است؛ خدا به خیر كند.
احساستان نسبت به حروف الفبا؟
هر كدامشان را یكجور دوست دارم مثل بچههای خودم.
پیشنویس؟
لباس راحتی توی خانه كه با آن تا سر كوچه هم نمیشود رفت.
لحظه نهایی داستان؟
آخیش...!
پاورقیهای دنبالهدار؟
سوءاستفاده از حس كنجكاوی خلایق.
داستانهای پلیسی؟
درست از كار درآوردنش، كار دشواری است.
داستانهای ژانر وحشت؟
عمدتا میرسم به سؤال: كه چی؟!
دانای كل؟
فقط خداست. بقیه اداست یا ادعاست.
اول شخص غایب؟
تتمه دارد؛ اول شخص مفرد مذكر غایب. مذكر نقدا یكی است در عالم؛ اول شخص، كه ظاهرا غایب است.
مخاطبِ ناشناس؟
ناشناس نمیماند. زود آشنا میشویم و انس میگیریم.
كلاس آموزشِ مهارتهای نویسندگی؟
اگر استعداد نباشد، سعی باطل است.
و اگر باشد؟
طی این مرحله بیهمراهی خضر، مقصد را دور میكند و رسیدن را دشوار.
در هنگامه نوشتن، معجزه میكند و كار را پیش میبرَد؟
تمركز و حال خوب.
روزها فكرتان این ست و همه شب سخنتان؟
كمبود وقت، دیر رسیدن، عقب ماندن، فاصله زیاد تا مقصد، كارهای زمین مانده...
مضمون مشترك اغلب خوابهایتان؟
مضمون مشترك اغلب خوابهایم نگرانی نرسیدن است و اضطراب نارس ماندن.
شده داستانی را به خواب دیده باشید و بعد نوشته باشید؟
به طور كامل نه. ولی بوده اشارتی در خواب كه بانی یا دستمایه نوشتن داستان شده باشد.
آیا ما انسانها داستانهای خداییم هركداممان؟
جهان، گل كرده یكتایی اوست/ ندارد شخص تنها جز خیالات
اگر خواهش كنم داستانی كوتاه بگویید كه جانمایهاش گفتوگوی ما با هم باشد در غیاب هم در زمان و مكانهای متفاوت؟
آشنایی نه غریب است كه دلسوز من است/ چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت / ترك افسانه بگو حافظ و مینوش دمی/ كه نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
به كسی دِین دارین بابت موفقیتهاتان؟
بعللله الی ماشاا... از خدا و خانوادهاش ـ آلا... ـ بگیر تا خانواده و فرزندان و برادر و خواهر و دوستان جانی و رفیقان آسمانی و همه كسانی كه دوستشان داشتهام و دوستم داشتهاند.
دوستان گفتند بپرسم دوست دارین كجا دفن بشین؟
امامزاده صالح ـ تقریبا بزرگ خاندان محسوب میشوند. در تهران.
چرا تقریبا؟
چون عموی بزرگترمان مشهد را مشرف فرمودهاند.
اعجاز شهادت حاجقاسم
«آن باران بیحساب و پربركت و غیرمنتظره خداوند بر سر این مملكت، فرصتی بینظیر و تكرار نشدنی» نگرهای كه سیدمهدی شجاعی درباره واقعه حاج قاسم دارد «با این خون مقدس كه ریخته شد میشد مملكت را دوباره ساخت، میشد در كالبد این مردم خسته روح تازه دمید با این خون میشد همه بغضها و كینهها را شست و احساس مسؤولیت و همدلی و مروت و دلسوزی و اعتماد را بنیان نهاد.»
چگونه مرگ نه تمام شدن كه تولد دوباره میشود؟
معنای مرگ در اساس و برای همگان تمام شدن نیست. مرگ در ذات خود یك شروع است؛ شروع یك مرحله تازه، شروع اصل داستان.
نسبت زندگی و مرگ؟
نسبت حیات جنینی است با همین زندگانی. با این تفاوت كه در حیات جنینی، ما صاحب اراده و اختیار نیستیم و نمیتوانیم نقشی در حیات دنیویمان داشته باشیم.
نمیتوانیم تعیین كنیم كه در كجا به دنیا بیاییم، در چه خانوادهای در چه طبقهای! با چه فرهنگی! نمیتوانیم نقشی در تعیین سرنوشت خودمان داشته باشیم:
ولی برای تعیین سرنوشتمان در حیات اخروی، همه چیز دست خود ماست بعون ا... .
آن همه اعجاز در شهادت حاج قاسم، آن همه بركت، اتحاد، همدلی رازش چیست؟
مهمترین و اصلیترین وجه ماموریتهای حاج قاسم، محرمانه بودنشان بوده و هست. به همین دلیل اگر از خیل میلیون جمعیتی كه برای اظهار ارادت به او آمدند بخواهید كه هر كدام سه دقیقه درباره او و آنچه انجام داده صحبت كنند بعید میدانم كه جز تعداد معدود، حرفی برای گفتن داشته باشند. حداكثر ممكن است دو سه جملهای درباره دفع شر و داعش و داعشیها شنیده باشند و بگویند.
یعنی مردم برای تجلیل از شخصیتی آمدند كه او را نمیشناختند؟
شخصیتی كه عمده زمان عمرش را در استتار بود. شخصیتی كه هیچ گاه خودش را معرفی نكرده بود و قدمی در جهت تبلیغ خودش و جلب محبوبیت برای خودش برنداشته بود.
پس چه كرده بود كه دهها میلیون انسان با آرا و افكار مختلف و حتی متضاد واله و شیدای خود ساخته بود؟
راز همه این قضایا باور و عمل به یكی از فرمولها یا سنتهای الهی بود. حضرت زهرا سلام ا... علیها میفرماید: هر كس رابطهاش را با خدا درست كند، خدا رابطه متقابل او و خلایق را درست میكند.
به عبارتی؟
اگر كسی شهرت و محبوبیت هم میخواهد باید خدا را انگیزه و محور همه كارهایش قرار دهد.
برای خدا كار كند. آن وقت خدا خودش برای او كار میكند.
به گمان من این بزرگترین درسی است كه از زندگی و شهادت حاج قاسم میتوانیم بگیریم.
نه. داستان همیشه دستمایه امید است. پیش از آن كه به درد دیگران بخورد خودم را سَرپا میدارد.
و شده در ادامه یك داستان از خودتان برنجید؟
رنجش از خودم عمدتا زمانی اتفاق میافتد كه از داستان فاصله میگیرم. داستان وطن اصلی من است.
دلتان به حال كیها میسوزد؟
آنها كه چهار نعل در مسیر باطل میتازند و از گمان حقیقت خوشحالاند. آنها كه دچار مصیبت خسر الدنیا و الآخرهاند و اعتماد به نفسشان گوش فلك را كر میكند.
غبطه كیها یا چیها را میخورید یا خوردهاید؟
خیلیها بهخاطر داشتن خیلی چیزها غبطه برانگیزند، ولی من غبطه تصوری را میخورم كه از ایدهآل یا خویشتن مطلوبم دارم. كسی در آنجا نیست كه بتوانم به عنوان نمونه معرفیاش كنم.
رسانه در زمانه ما یعنی همه چیز ضربدر دروغ، منهای دلسوزی به علاوه تزویر، تقسیم بر مردم؛ هرچه این هنر افزونتر لابُد جاذبه بیشتر این را از شما به یاد داریم در گفتوگوی بوق اشغال سال 79 حالا چگونه میاندیشین؟
چهار عمل اصلی كه با گذشت زمان تغییر نمیكند. اعداد و ارقام فقط كم و زیاد میشود. البته كم نه، فقط زیاد میشود.
كارهای شما به گفته برخیها برای مخاطب خاص جذاب نیست!
من عذرخواهی میكنم از آن بعضیها و همه سعیام را برای بهتر شدن مبذول میدارم.
این كه برخی با مقایسه ادبیات جهانی به كارهای شما انتقاد دارند؟
چیز عجیبی نیست من هم به بعضی از كارهای جهانی انتقاد دارم.
آرمانِ شمای نویسنده مذهبی؟
كه حرفهای دلم بر باور جان مخاطبم بنشیند.
مخاطبانتان این روزها بیشتر شدهاند و به نسبت 20 سال پیش تعداد دوستداران آثارتان فزونی یافته؟
نسبت به افزایش جمعیت و گسترش ارتباطات، نه.
زندگیتان چه شمیمی دارد؟ روحتان بیشتر بوی چه عطری میدهد؟
بوی سبزآبی با غلبه رنگ آبی.
از عطرهایی كه پسند سلیقه شماست؟
عطر بلو از چنل و اسپرت از پولو.
گرانترین عطری كه تازگی خریدین؟
گرانترین الزاما دال بر بهترین نیست.
هرچند وقت یه بار عطر میخرید؟
لطف و صفای دوستان و عزیزان چندان مجال خرید نمیدهد.
چرا با وجود داشتن ِ این همه بُنمایههای ادبی و داستانی، چشمِ خیلی از قلمها به نویسندههای خارجی است؟
متاسفانه ما خودمان را زمانی باور میكنیم كه تاییدی از بیرون داشته باشیم. مرغ همسایه شترمرغ است.
چرا امیرارسلان در فلات ایران و شبهقاره هند (از زمان چاپ سنگی) بیشمار تیراژ خورده و چاپ شده/ چه ویژگیهایی دارد كه قصهنویسهای امروز باید بیاموزند یا مد نظرشان باشد؟
اگر ما انسان و مختصات و نیازهای روحیاش را درست بفهمیم و به رسمیت بشناسیم آن اتفاق خود به خود در آثارمان میافتد.
كسی پیله كرده زندگیاش را برایتان بگوید بلكه كتابش كنید؟
حتما میشنوم، ولی تا نشنوم هیچ قولی نمیدهم.
روح شما را كه تجزیه كنیم به چه تركیبهایی میرسیم با چه درصدهایی؟
به سؤالتان فكر میكنم وجهی از خودشناسی است كه مشق واجب همه آدمهاست.
خودتان را كه در آینه ببینید (در طول این گفتوگو) به چه حسی و دریافتی میرسید؟
من اساسا ناراضیام از خودم خیلی ناراضیام، ولی این زمان و این گفتوگو با شما برایم عزیز و مغتنم است.
از دست كتابهای شما در این زمانه عسرت و برای این زمانه عسرت چه كاری برمیآید؟
به این دلیل كه خود ساكن و مقیم شهر عسرتم. اغلب با همدلیهای شیرین مواجه میشوم.
آیندهتان را پیشگویانه كه بخواهید روایت كنید؟
غلط میكنم كه چنین كاری كنم.
از خودتان كه یك قدم بیرون بیایید (به كجا میرسید به كی به چی)؟
به شهر محبوب چون نزدیكترین مقصد است.
فكر كنید در جهان یكی از داستانهایید و كامیوندار هستید پشت كامیون چی مینویسید؟
بر سر هر خوان كه بنشستم خدا رزاق بود.
و در جهان یك داستان اگر حق انتخاب شخصیتها با خودتان بود، بینِ قصاب و فعالِ حقوق حیوانات كدام یك؟
قصاب حقوق حیوانات
یك نویسنده كه مردهشوری كنه؛ چجوری ممكنه؟ [یكی میگفت با نقادی و...یا؟]
مردهشوری كه كار بدی نیست و حق مردهشوران بر گردن خلایق كم نیست. اگر نباشند، كار بشر سنگ میشود.
در كشور ما ـ از استثنا كه بگذریم ـ اغلب نقادان، نویسندگان و هنرمندان ناموفقاند؟
(به همین دلیل چشمی برای دیدن موفقیتها ندارند. و هرچه اثر ارجمندتر، اعمال بغض و كینهشان بیشتر.) رسالت برخی گمراه كردن بشر است.
در نیستانِ شما اگر یك شب آتشی... چه جور آتشی؟ در چه جور شبی؟
اصلا بعید نیست. شب دیجور بی روزن، آتش كینه و نفاق؛ منجنیق جهالت. هیمه جاهلانِ مركّب و كوران عصاكش كوران.
این نیستان از چه چیز این روزها شكایت میكند؟
از همه چیز. چون هیچ چیز سر جای خودش نیست.
و این نیستان چه چیز را حكایت میکند؟
حرمان و حسرت آنچه باید باشد و... نیست.
شما كه در عمل به جای شخصیت یك داستان ترسناك بنشینید؟
نمیپذیرم. این نقش با روحیهام سازگار نیست.
با كدام شخصیت داستانیتان همذاتپنداری داشتهاید؟
تقریبا با همهشان غیر از این باشد نمیشود تصویرشان كرد.
كاغذ سفید اگر اعتراض كند كه اینها چیست روی من مینویسید؟
اعتراض نمیكند رفیقیم با هم.
چرا به قلم سوگند؟
قلم وسیله آفرینش است. طبیعی است اگر خالق به ابزار آفرینشش سوگند بخورد.
كدام داستان شما در دادگاه رستاخیز مأجورتره؟
دادگاه كه جای اعطای اجر و پاداش نیست. محل محاكمه است؛ خدا به خیر كند.
احساستان نسبت به حروف الفبا؟
هر كدامشان را یكجور دوست دارم مثل بچههای خودم.
پیشنویس؟
لباس راحتی توی خانه كه با آن تا سر كوچه هم نمیشود رفت.
لحظه نهایی داستان؟
آخیش...!
پاورقیهای دنبالهدار؟
سوءاستفاده از حس كنجكاوی خلایق.
داستانهای پلیسی؟
درست از كار درآوردنش، كار دشواری است.
داستانهای ژانر وحشت؟
عمدتا میرسم به سؤال: كه چی؟!
دانای كل؟
فقط خداست. بقیه اداست یا ادعاست.
اول شخص غایب؟
تتمه دارد؛ اول شخص مفرد مذكر غایب. مذكر نقدا یكی است در عالم؛ اول شخص، كه ظاهرا غایب است.
مخاطبِ ناشناس؟
ناشناس نمیماند. زود آشنا میشویم و انس میگیریم.
كلاس آموزشِ مهارتهای نویسندگی؟
اگر استعداد نباشد، سعی باطل است.
و اگر باشد؟
طی این مرحله بیهمراهی خضر، مقصد را دور میكند و رسیدن را دشوار.
در هنگامه نوشتن، معجزه میكند و كار را پیش میبرَد؟
تمركز و حال خوب.
روزها فكرتان این ست و همه شب سخنتان؟
كمبود وقت، دیر رسیدن، عقب ماندن، فاصله زیاد تا مقصد، كارهای زمین مانده...
مضمون مشترك اغلب خوابهایتان؟
مضمون مشترك اغلب خوابهایم نگرانی نرسیدن است و اضطراب نارس ماندن.
شده داستانی را به خواب دیده باشید و بعد نوشته باشید؟
به طور كامل نه. ولی بوده اشارتی در خواب كه بانی یا دستمایه نوشتن داستان شده باشد.
آیا ما انسانها داستانهای خداییم هركداممان؟
جهان، گل كرده یكتایی اوست/ ندارد شخص تنها جز خیالات
اگر خواهش كنم داستانی كوتاه بگویید كه جانمایهاش گفتوگوی ما با هم باشد در غیاب هم در زمان و مكانهای متفاوت؟
آشنایی نه غریب است كه دلسوز من است/ چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت / ترك افسانه بگو حافظ و مینوش دمی/ كه نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
به كسی دِین دارین بابت موفقیتهاتان؟
بعللله الی ماشاا... از خدا و خانوادهاش ـ آلا... ـ بگیر تا خانواده و فرزندان و برادر و خواهر و دوستان جانی و رفیقان آسمانی و همه كسانی كه دوستشان داشتهام و دوستم داشتهاند.
دوستان گفتند بپرسم دوست دارین كجا دفن بشین؟
امامزاده صالح ـ تقریبا بزرگ خاندان محسوب میشوند. در تهران.
چرا تقریبا؟
چون عموی بزرگترمان مشهد را مشرف فرمودهاند.
اعجاز شهادت حاجقاسم
«آن باران بیحساب و پربركت و غیرمنتظره خداوند بر سر این مملكت، فرصتی بینظیر و تكرار نشدنی» نگرهای كه سیدمهدی شجاعی درباره واقعه حاج قاسم دارد «با این خون مقدس كه ریخته شد میشد مملكت را دوباره ساخت، میشد در كالبد این مردم خسته روح تازه دمید با این خون میشد همه بغضها و كینهها را شست و احساس مسؤولیت و همدلی و مروت و دلسوزی و اعتماد را بنیان نهاد.»
چگونه مرگ نه تمام شدن كه تولد دوباره میشود؟
معنای مرگ در اساس و برای همگان تمام شدن نیست. مرگ در ذات خود یك شروع است؛ شروع یك مرحله تازه، شروع اصل داستان.
نسبت زندگی و مرگ؟
نسبت حیات جنینی است با همین زندگانی. با این تفاوت كه در حیات جنینی، ما صاحب اراده و اختیار نیستیم و نمیتوانیم نقشی در حیات دنیویمان داشته باشیم.
نمیتوانیم تعیین كنیم كه در كجا به دنیا بیاییم، در چه خانوادهای در چه طبقهای! با چه فرهنگی! نمیتوانیم نقشی در تعیین سرنوشت خودمان داشته باشیم:
ولی برای تعیین سرنوشتمان در حیات اخروی، همه چیز دست خود ماست بعون ا... .
آن همه اعجاز در شهادت حاج قاسم، آن همه بركت، اتحاد، همدلی رازش چیست؟
مهمترین و اصلیترین وجه ماموریتهای حاج قاسم، محرمانه بودنشان بوده و هست. به همین دلیل اگر از خیل میلیون جمعیتی كه برای اظهار ارادت به او آمدند بخواهید كه هر كدام سه دقیقه درباره او و آنچه انجام داده صحبت كنند بعید میدانم كه جز تعداد معدود، حرفی برای گفتن داشته باشند. حداكثر ممكن است دو سه جملهای درباره دفع شر و داعش و داعشیها شنیده باشند و بگویند.
یعنی مردم برای تجلیل از شخصیتی آمدند كه او را نمیشناختند؟
شخصیتی كه عمده زمان عمرش را در استتار بود. شخصیتی كه هیچ گاه خودش را معرفی نكرده بود و قدمی در جهت تبلیغ خودش و جلب محبوبیت برای خودش برنداشته بود.
پس چه كرده بود كه دهها میلیون انسان با آرا و افكار مختلف و حتی متضاد واله و شیدای خود ساخته بود؟
راز همه این قضایا باور و عمل به یكی از فرمولها یا سنتهای الهی بود. حضرت زهرا سلام ا... علیها میفرماید: هر كس رابطهاش را با خدا درست كند، خدا رابطه متقابل او و خلایق را درست میكند.
به عبارتی؟
اگر كسی شهرت و محبوبیت هم میخواهد باید خدا را انگیزه و محور همه كارهایش قرار دهد.
برای خدا كار كند. آن وقت خدا خودش برای او كار میكند.
به گمان من این بزرگترین درسی است كه از زندگی و شهادت حاج قاسم میتوانیم بگیریم.