نسخه Pdf

سفری با طعم تند  تاریخ و توصیف

سفری با طعم تند تاریخ و توصیف



  ماشین تازه افتاده بود توی جاده و راننده داشت سرعت می‌گرفت که ناگهان صدای قیژ ترمز بلند شد و بوی لنت پیچید توی ماشین. سرم را بلند کردم و چند مرد درشت قوی هیکل با لباس‌های بلند و گشاد دیدم و ریش‌هایی بلند که از زیر روبند صورتشان هم زده بود بیرون. همان جا اشهدم را خواندم و دنیا و متعلقاتش را رها کردم برای اهلش...
اگر این چند خط را بخوانید و بخواهید حدس بزنید کجا اتفاق افتاده، احتمالا می‌توانید سراغ اکثر همسایه‌های ایران بروید، از داعش در عراق و سوریه تا القاعده و طالبان در پاکستان و افغانستان. مع‌الاسف این‌که تمام تصویر ما از بعضی همسایه‌هایمان همین است، نه بیشتر. یعنی اگر رفیق شفیق‌مان بگوید بیا یک سفر 10 روزه برویم افغانستان، چشم‌هایمان گرد می‌شود، مغزمان سوت می‌کشد و همان اول می‌گوییم حالا چرا افغانستان؟ انگار نه انگار اگر کره‌ زمین را با ۵۱۰ میلیون متر مکعب مساحت و بیش از هفت میلیارد نفر جمعیت بگردیم نزدیک‌تر و شبیه‌تر از مردم افغانستان به خودمان پیدا نمی‌کنیم. با تاریخ و زبان مشترک و فرهنگ بسیار نزدیک. حالا اگر بخواهیم به سرزمین همین نزدیک‌ترین مردمان به ما سفر کنیم، می‌ترسیم. ترسی که خیلی هم واقعی نیست. حداقل سفرنامه‌هایی که این سال‌ها چاپ شده نشان می‌دهد اشتباه می‌کنیم. همین است که امیر هاشمی‌مقدم در مقدمه سفرنامه‌اش توضیح می‌دهد اصلا چرا به افغانستان رفته و بعد که همراه او هرات و کابل و بلخ و بامیان را می‌شناسیم، شاید چهره‌ای متفاوت از تصورات دیروز خودمان را ببینیم. البته بخش زیادی از کتاب با سبک «فلان چیز را دیده و بهمان جا را رفتم» نوشته شده و از توصیفات ریز و جزئی فراتر نمی‌رود. یعنی بیشتر توصیف و توضیح می‌بینیم و از ریز جزئیات به شناخت کلی و فهم مهمی از جامعه افغانستان نمی‌رسیم.
بخش زیادی از کتاب هم بیش از این که سفرنامه باشد تاریخ است. به خصوص تفاوت نگاه ایران و افغانستان به تاریخ. مثلا این که تاریخ مدارس افغانستان سال‌های حکومت سلسله‌های ساسانیان و هخامنشیان را سال‌های اشغال افغانستان می‌داند. آقای نویسنده تقریبا هر جا نکته جالب توجهی دیده، یاد ایران افتاده و اصرار زیادی دارد همه چیز را با هم مقایسه کند. اشکال کار اینجاست که بعد از 200 سال از جدا شدن سرنوشت مشترک دو ملت، دیگر نمی توان با همان عینکی که مسائل ایران و نوع روابط اجتماعی اقشار و قومیت‌های مختلف ایران را می‌بینید جامعه افغانستان را بفهمید. نوع نزاع و تضادی که در قومیت‌های افغانستان معنا پیدا می‌کند در ایران به آن غلظت و پررنگی نیست و تضاد و نزاعی هم که در طبقات و اقشار ایرانیان تعریف می‌شود در افغانستان جایگاهی ندارد. خلاصه اگر سراغ کتاب می‌روید از قبل این آمادگی را داشته باشید که توضیح و تفسیرهای طولانی تاریخی خسته‌تان نکند. بعضی‌هایش جالب است بعضی را برای موضوع نیاز دارید، بقیه را هم به بزرگی خودتان ببخشید. انتظار فهم و تصویر کلی از جامعه امروزی افغانستان را هم نداشته باشید و به ریز جزئیات و توصیفات بسنده کنید.