نسخه Pdf

سرگردان میان شخصیت‌ها

سرگردان میان شخصیت‌ها


من یک ناکام هستم. البته ناکام سابقی که چند روزی هست کامروا شده. پیش از این دوبار در خواندن جنگ و صلح شکست خورده‌ام. بار اول همان چند صفحه ابتدایی و شرح مهمانی و گفت‌وگوی مهمانان حاضر را خواندم و تمام. کتاب را بستم و کناری گذاشتم. مغزم از مواجهه با این همه اسم طولانی و عجیب و غریب واداده بود. دفعه دوم کمی جلوتر آمدم چند صفحه‌ای بیشتر، اما هنوز به آن مکالمات طولانی خو نگرفته بودم و حالا که بالاخره موفق شده‌ام می‌خواهم کمی برایتان از این کتاب و راه‌حلی که پیدا کرده‌ام بگویم.
همه‌مان می‌دانیم که جنگ و صلح را لئو تولستوی نوشته است. کتابی 4 جلدی که خیلی‌ها از آن حرف می‌زنند ولی راستش را بخواهید فکر نمی‌کنم تمام آن خیلی‌ها خودشان کتاب را خوانده باشند. به گواه ویکی‌پدیا تولستوی در این کتاب 580 شخصیت را به ما معرفی می‌کند. اگر بخواهید از درگیری‌های مغزم  بین این 580 شخصیت بدانید، یکی تشخیص رستف از دنیسف بود. مخصوصا که در بیشتر صحنه‌های جنگ در جلد دوم این دو کنار هم بودند. از آنا پاولونا و آنا میخایلونا هم که نگویم برایتان. بگذریم...
جنگ و صلح روایت زندگی مردم روسیه است در جریان جنگ این کشور و ناپلئون. تولستوی شرح این جنگ را مفصل برایمان می‌گوید و در کنارش از زندگی خانوادگی، شکار، عشق، مرگ و در یک کلام خوشی‌ها و ناخوشی‌های مردم می‌گوید. داستان اگرچه در بستر یک اتفاق تاریخی رخ می‌دهد اما یک روایت تاریخی صرف نیست.
تولستوی برایمان می‌گوید که راه افتادن یک جنگ به لجبازی یک حکمران یا حسادت آن یکی پادشاه بسته نیست، جنگ‌ را مجموعه‌ای از علت‌ها ایجاد می‌کنند. اراده آن سرباز پیاده هم در جنگ نقش دارد. تولستوی البته به نظرم استاد ساخت شخصیت‌هاست. نه به این دلیل که از 580 نفر در کتابش نام می‌برد، بلکه به این دلیل که هر کدام از آنها را برایمان توصیف می‌کند. برای هر کدامشان ویژگی منحصر به فردی می‌سازد. فرمانده‌ای که روی اسب خوابش می‌برد، افسری که خودش را در موقعیت‌های دشوار قرار می‌دهد تا حق به‌جانب باشد، دختری که پر از شور زندگی است و...
راستی یادم رفت برایتان بگویم چه شد که بالاخره توانستم جنگ و صلح را تا آخر بخوانم. قبل از خواندنش نشستم و سریالش را دیدم. یک مینی سریال 6 قسمتی و الحق که کمک کننده بود. از گیج شدنم میان اتفاقات جلوگیری کرد، کمکم کرد آدم‌های قصه را با هم اشتباه نگیرم. البته اگر به لو رفتن داستان کتاب‌ها حساس هستید این روش برایتان جواب نمی‌دهد. راستش حالا که نگاه می‌کنم آن موقع‌ها اوایل راه کتابخوانی بودم. برای خواندن جنگ و صلح زود بود. سنگی بزرگی برداشته بودم که علامت نزدن بود. حالا یاد گرفته‌ام که برای خواندن کتاب‌هایی از این دست باید صبر داشته باشم، سختی‌های شروعش را به جان بخرم، به نویسنده فرصت بدهم تا مرا با روایتش همراه کند، از دفتر و قلم برای یادداشت کردن بعضی چیزها کمک بگیرم. راز خواندن کتابی مثل جنگ و صلح این است که عجله نداشته باشم. پی نوشت: قرار بود این نوشته یک مرور  باشد اما حالا که دوباره خواندمش بیشتر به اشتراک گذاشتن حسم بود با شما.