17سال در زندان به خاطر دیه ناپدری
قاتلی که به دلیل قتل ناپدریاش و ناتوانی در پرداخت دیه 17سال در زندان بود از دادگاه درخواست کرد با تقسیط دیه موافقت کند تا بتواند در بیرون از زندان کار کند و دیه را بدهد. رسیدگی به این پرونده از اردیبهشت۸۳ و پس از درگیری خونین در صالحآباد تهران آغاز شد. در آن درگیری مصطفی ۲۵ساله با چاقو ضربهای به سینه ناپدری 40سالهاش به نام احمد زد و گریخت.
احمد به بیمارستان منتقل شد اما تلاش پزشکان برای نجات جان او موثر نبود و بر اثر شدت خونریزی جان باخت. مصطفی هم یک ماه بعد ردیابی و دستگیر شد.
پس از اعتراف مرد جوان به قتل ناپدریاش ، پرونده او با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و او در شعبه74 پای میز محاکمه قرار گرفت. در جلسه محاکمه، اولیایدم به شرط دیه، مصطفی را بخشیدند.
مصطفی هم در دفاع از خود گفت: ناپدریام بارها مادرم را کتک زده بود و این رفتارش باعث شد از هم جدا شوند اما ناپدریام اجازه نمیداد، مادرم فرزندان مشترکشان را ببیند. روز حادثه مقابل خانه احمد رفتم تا با او صحبت کنم که دست از این رفتار بردارد اما با هم درگیر شدیم. یک ضربه به سینه او زدم اما قصد کشتن او را نداشتم.
پس از این جلسه قضات وارد شورشده و او را به زندان و پرداخت دیه محکوم کردند. در حالی که 17سال از قتل گذشته بود، او درخواست اعسار از پرداخت دیه را مطرح کرد و به این ترتیب در شعبهچهارم دوباره پای میز محاکمه قرار گرفت.
او در این جلسه درباره شرایط زندگیاش گفت: مادرم سالها قبل به دلیل اعتیاد پدرم از او جدا شد. سرپرستی من و برادر بزرگم را مادرم قبول کرد و سرپرستی برادر کوچکمان را به پدرمان سپرد. سال67 او با احمد آشنا شد و با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج یک دختر و پسر بود. احمد مرد بداخلاقی بود و مدام مادرم را کتک می زد. وقتی به سربازی رفتم برای مادرم نامه مینوشتم اما احمد آنها را پاره میکرد و به مادرم نمیداد. مادرم وقتی این موضوع را فهمید با احمد درگیر شد و کارشان به کتک کاری کشید و با شکایت احمد، مادرم هفت ماه به زندان رفت و ناپدریام در این مدت دوباره ازدواج کرد و همسرش باردار شد. مادرم وقتی آزاد شد و این ماجرا را شنید از شوهر دومش هم جدا شد اما احمد به او اجازه نمیداد بچههایش را ببیند. یک روز برای دیدن دخترش مقابل مدرسه رفت که فهمید زن جدید احمد، موهای دخترش را تراشیده، به همین دلیل عصبانی شد و مقابل خانه آنها رفت و با قیچی به دست زن احمد زد و برای این کار 50روز به زندان رفت. وقتی از این اتفاقات باخبر شدم برای کمک به مادرم سراغ احمد رفتم تا او را بترسانم اما چاقو به سینهاش اصابت کرد و جانش را گرفت. بعد از قتل فرار کردم و در مدت یک ماه همراه مادرم در خیابان زندگی میکردیم که دستگیر شدم.
مرد زندانی ادامه داد: زمانی که مرتکب قتل شدم، 25ساله بودم و حالا 42سال دارم و 17سال از بهترین سالهای زندگیام در زندان گذاشت. حالا درخواست دارم مرا آزاد کنند تا کار کنم و دیه را قسطی به اولیای دم بپردازم. اگر در زندان باشم نمیتوانم پول دیه را بدهم.
پس از صحبتهای مرد زندانی، قضات برای تصمیمگیری درباره سرنوشت او وارد شور شدند.
احمد به بیمارستان منتقل شد اما تلاش پزشکان برای نجات جان او موثر نبود و بر اثر شدت خونریزی جان باخت. مصطفی هم یک ماه بعد ردیابی و دستگیر شد.
پس از اعتراف مرد جوان به قتل ناپدریاش ، پرونده او با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و او در شعبه74 پای میز محاکمه قرار گرفت. در جلسه محاکمه، اولیایدم به شرط دیه، مصطفی را بخشیدند.
مصطفی هم در دفاع از خود گفت: ناپدریام بارها مادرم را کتک زده بود و این رفتارش باعث شد از هم جدا شوند اما ناپدریام اجازه نمیداد، مادرم فرزندان مشترکشان را ببیند. روز حادثه مقابل خانه احمد رفتم تا با او صحبت کنم که دست از این رفتار بردارد اما با هم درگیر شدیم. یک ضربه به سینه او زدم اما قصد کشتن او را نداشتم.
پس از این جلسه قضات وارد شورشده و او را به زندان و پرداخت دیه محکوم کردند. در حالی که 17سال از قتل گذشته بود، او درخواست اعسار از پرداخت دیه را مطرح کرد و به این ترتیب در شعبهچهارم دوباره پای میز محاکمه قرار گرفت.
او در این جلسه درباره شرایط زندگیاش گفت: مادرم سالها قبل به دلیل اعتیاد پدرم از او جدا شد. سرپرستی من و برادر بزرگم را مادرم قبول کرد و سرپرستی برادر کوچکمان را به پدرمان سپرد. سال67 او با احمد آشنا شد و با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج یک دختر و پسر بود. احمد مرد بداخلاقی بود و مدام مادرم را کتک می زد. وقتی به سربازی رفتم برای مادرم نامه مینوشتم اما احمد آنها را پاره میکرد و به مادرم نمیداد. مادرم وقتی این موضوع را فهمید با احمد درگیر شد و کارشان به کتک کاری کشید و با شکایت احمد، مادرم هفت ماه به زندان رفت و ناپدریام در این مدت دوباره ازدواج کرد و همسرش باردار شد. مادرم وقتی آزاد شد و این ماجرا را شنید از شوهر دومش هم جدا شد اما احمد به او اجازه نمیداد بچههایش را ببیند. یک روز برای دیدن دخترش مقابل مدرسه رفت که فهمید زن جدید احمد، موهای دخترش را تراشیده، به همین دلیل عصبانی شد و مقابل خانه آنها رفت و با قیچی به دست زن احمد زد و برای این کار 50روز به زندان رفت. وقتی از این اتفاقات باخبر شدم برای کمک به مادرم سراغ احمد رفتم تا او را بترسانم اما چاقو به سینهاش اصابت کرد و جانش را گرفت. بعد از قتل فرار کردم و در مدت یک ماه همراه مادرم در خیابان زندگی میکردیم که دستگیر شدم.
مرد زندانی ادامه داد: زمانی که مرتکب قتل شدم، 25ساله بودم و حالا 42سال دارم و 17سال از بهترین سالهای زندگیام در زندان گذاشت. حالا درخواست دارم مرا آزاد کنند تا کار کنم و دیه را قسطی به اولیای دم بپردازم. اگر در زندان باشم نمیتوانم پول دیه را بدهم.
پس از صحبتهای مرد زندانی، قضات برای تصمیمگیری درباره سرنوشت او وارد شور شدند.