بررسی جنایت هایی که قاتلان کم سن و سال مرتکب شدند
نوجانیها
ارتكاب جنایت وحشتناك است، اما زمانی دردناكتر میشود كه كودك یا نوجوانی كه هنوز به سن قانونی نرسیده، مرتكب آن شود. پایان این اتفاق تلخ، خیلی وقتها خوب نیست، نه برای خود قاتل كه شاید درك درستی از كارش نداشته باشد، نه خانواده مقتول كه خیلی وقتها بر سر دوراهی بخشش یا اعدام قاتل ماندهاند. شاید قدیمیترین پرونده جنجالی قاتلان نوجوان، مربوط به سال 75 و جنایت خیابان گاندی تهران باشد كه جامعه را تا مدتها ملتهب كرد. در این جنایت، دو نوجوان به نامهای شاهرخ و سمیه با همدستی هم، برادر هشت و خواهر 13 ساله سمیه را به قتل رساندند. در بررسی علل وقوع این قتل مشخص شد، روانپریشی سمیه، بیتوجهی پدر به دخترش و ...باعث وقوع جنایت شده است. پس از این اتفاق، قطار مرتكبان كوچك قتل از ریل خارج نشد و با گذر زمان، نوجوانان دیگری با انگیزههای مختلف مرتكب قتل شدند.
22 فروردین1395، آخرین روزی بود كه چشمهای معصوم ستایشِ شش ساله افغان، زیباییهای دنیا را میدید. روز حادثه، ستایش به مغازه رفت تا بستنی بخرد. فقط دهمتر مانده بود به خانه برسد كه برای بازی با خواهرزادههای قاتل وارد خانه آنها شد. پس از ساعتی، دلشوره نیامدن ستایش به خانه، مادر را وادار كرد تا با همسرش تماس بگیرد. پدر كه به خانه برگشت، كوچهها و خیابانهای اطراف را زیرپا گذاشتند، اما دختركشان انگار آب شده و به زمین فرو رفته بود. از همه جا كه ناامید شدند به پلیس مراجعه كردند تا راه چارهای پیش پایشان بگذارد. پلیس به آنها گفت یك ساعت دیگر هم دنبالش بگردند.
یك ساعت هم مثل برق و باد گذشت، اما خبری از ستایش نشد. پدر و مادر دوباره نزد پلیس رفتند و اینبار به آنها گفته شد دخترشان به قتل رسیده است.
قاتل كه یك نوجوان 16 ساله بود، پس از دستگیری در مورد روز حادثه و انگیزه خود از قتل گفت:ستایش برای بازی با تبلت خواهرزادهام همیشه به خانه ما میآمد. روز حادثه هم آمد. وقتی خواهر و خواهرزادهام رفتند، او هم رفت، اما چون فكر میكرد آنها برگشتهاند، او هم برگشت. آن روز مشروب خورده بودم و سیاه مست بودم. اصلا حالت عادی نداشتم. وقتی دیدم ستایش در خانه تنهاست، به زور به او تجاوز كردم. قصد كشتن اش را نداشتم، اما چون مادرش دم در خانهمان آمد و صدایش كرد، نتوانستم ساكتش كنم. او را به طبقه دوم خانه بردم و با روسری خفهاش كردم. سعی كردم جسدش را با اسید از بین ببرم، اما موفق نشدم.
امیرحسین در اعترافاتش گفت پیش از حادثه، با دختران رابطه داشته، زنی بزرگتر از خود را صیغه كرده و آنروز نیز در یكی از كانالهای تلگرامی فیلم غیراخلاقی مشاهده كرده بود.
اعتراف پسر 13 ساله به قتل كودك 5 ساله
این روزها، روستای فارمد از توابع مشهد، كانون انتشار خبری است كه كمتر كسی باورش میشود. پیدا شدن جسد عریان پسربچهای پنج ساله در پشت بام یك ساختمان نیمه كاره، مردم روستا را حیرتزده كرده است. با انتشار خبر و حضور قاضی ویژه قتل عمد در محل، سرنخ تحقیقات به سمت چند نوجوان كشیده شد. صحبتهای قاضی به شیوه كودكانه با همبازیهای امیرعباس، همان كودك گمشده، نتیجه داد و مشخص شد یك نوجوان 13 ساله، آخرین كسی بوده كه همراه امیرعباس دیده شده و با او به پشتبام خانه رفته است.
قاضی پرونده درباره این حادثه گفت:«سهشنبه 18 دی ماه امسال، ساعت 5 بعداز ظهر، كودك مفقود شد و جستوجو برای پیدا شدن او راه به جایی نبرد تا بعدازظهر روز شنبه 22 دیماه كه جنازه كودك در پشتبام یك خانه، در اتاقكی كوچك پیدا شد كه لباس به تن نداشته است. تحقیقات را در مورد اینكه مقتول روزی كه مفقود شده با چه كسانی بوده و بازی میكرده و اینكه در نهایت چه كسی جنازه را پیدا كرده است، شروع كردیم و متوجه شدیم كودكانی كه همان روز برای بازی به پشتبام رفته بودند، دوباره برای بازی به پشتبام همان خانه میروند و جنازه را پیدا میكنند.
بازپرس ویژه قتل دادسرای عمومیو انقلاب مشهد نیز درباره این پرونده گفت:پس از تحقیق از بچهها متوجه شدیم پسری كه از لحاظ سنی و عقلی از بقیه بچهها بزرگتر است، چیزهایی را مخفی میكند و رفتارهای مشكوكی دارد. بعد از بررسی سوابقش و اینكه در گذشته هم به اذیت و آزار كودكان پرداخته است، روی او تمركز كردیم و در نهایت اقرار كرد كه كودك را به قصد اذیت و آزار به پشتبام برده و او را خفه كرده است.
ملیكای 8 ساله
طعمه پسر 14 ساله
چهارم مهرماه سال 96 هم چراغ عمر ملیكای هشت ساله برای همیشه خاموش شد. روز حادثه، ملیكا برای بازی از خانه بیرون رفت، اما بهطور مرموزی ناپدید شد. چهار ساعت بعد و در جریان عملیات جستوجو، پلیس جسد دخترك را در خانهای متروكه كشف كرد. همه كنجكاو بودند از پشت پرده این جنایت هولناك باخبر شوند.
چند مرد مظنون دستگیر و بازجویی شدند، اما مشخص شدهیچ یك در این جنایت نقشی نداشتهاند؛ تا اینكه ماموران پسری 14 ساله به نام سهیل را بهعنوان عامل قتل شناسایی و دستگیر كردند. بررسیها نشان داد او یك روز پس از قتل ملیكا، دو گوشواره دخترانه را برای فروش به یك طلافروشی برده بود، اما مرد زرگر حاضر نشده گوشوارهها را بخرد؛ بعد هم موضوع را به پلیس اطلاع داده بود كه متهم بلافاصله دستگیر میشود.
سهیل در اعترافات خود گفت: «ملیكا در محلهمان زندگی میكرد و او را میشناختم. مدتی بود دوچرخهام خراب شده بود، اما پدرم برای تعمیر آن به من پول نمیداد. میدانستم ملیكا گوشواره دارد. به همین خاطر نقشه كشیدم تا گوشوارههایش را بدزدم. میخواستم آنها را بفروشم و با پولش دوچرخهام را تعمیر كنم.روز حادثه ملیكا را در كوچه دیدم كه همراه دوستانش بود. چند ساعت بعد وقتی دوستانش رفتند و تنها شد، به او گفتم یكی از دوستانش منتظر است تا با او بازی كند. با هم به خانه متروكهای رفتیم. گفتم مدل بازی اینطور است كه باید دستهایت را ببندم. او هم قبول كرد و من با بند كفش، دستهایش را بستم. آن موقع بود كه گوشوارههایش را از گوشش درآوردم، بعد دستانم را دور گلویش فشار دادم و او را خفه كردم. چالهای كندم و خاكها را رویش ریختم و از آنجا فرار كردم.»
قتل پسر 8 ساله توسط كودك 7 ساله
كودكی هفت ساله در یك دعوای كودكانه پسری هشت ساله را به قتل رساند. در این حادثه كه هفت سال پیش در اهواز رخ داد، پسر هشت سالهای بهنام امیر وقتی از دبستان تعطیل شد، به تنهایی به سمت خانهاش راه افتاد، اما در میانه راه با پسربچه دیگری درگیر شد و این پسر در حالیكه چاقویی در دست داشت، به سمت امیر حمله و ضربهای به گردن او وارد كرد. ساعتی بعد، امیر كه به بیمارستان منتقل شده بود با وجود تلاش پزشكان جانش را از دست داد. در همین رابطه پروندهای تشكیل شد و ماموران به تحقیق در مورد آن پرداختند. از همان ابتدا و با توجه به گفتههای شهود، پلیس متوجه شد متهم این پرونده پسری هفت ساله است، اما بهدلیل اینكه این كودك همراه والدینش محل را ترك كرده و به محل نامعلومیرفته بود، امكان انجام تحقیقات بیشتر فراهم نشد.