درخواست طلاق به خاطر خواهرزن
مرد جوان كه از مهمان همیشگی خانه شان خسته شده بود، وقتی موضوع را با همسرش در میان گذاشت، تصورش را هم نمیكرد كه كارش به دادگاه خانواده كشیده شود.
این مرد كه دیگر دلش نمیخواست خواهرزنش در كنار آنها زندگی كند، سر همین موضوع با همسرش درگیر شد و تصمیم به طلاق گرفتند. مرد جوان
زمانی كه مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیشان گفت: دو سال است كه با شكیبا ازدواج كرده و زندگی مشتركمان آغاز شده است. خانواده شكیبا در شهرستان زندگی میكنند. خانه پدر و مادرش در شمال است و شكیبا بعد از ازدواج با من برای زندگی به تهران آمد. در ماههای اول ازدواجمان خواهر شكیبا مرتب به خانهمان میآمد و چند روز میماند. حالا پدر و مادرش هم میآیند و میمانند. اوایل چیزی نمیگفتم و حتی خودم آنها را دعوت میكردم و وقتی میآمدند اصرار میكردم كه بمانند و رسم مهماننوازی را كاملا بهجا میآوردم. ولی از چند ماه پیش همه چیز تغییر كرد. خواهرزنم برای رفتن به دانشگاه وسایلش را جمع كرد و به خانه ما آمد. او در خانه ما ماند و این شد كار هر روزش. الان شش ماه است خواهرزنم در خانه ما زندگی میكند. من خانواده همسرم را دوست دارم، ولی دلم میخواهد در خانه خودم و در كنار همسرم تنها باشم، اما هر بار كه خسته از سركار بر میگردم باید وجود یك مهمان را در خانهام تحمل كنم. همین باعث میشود خواهرزنم از همه كارهای ما سردر بیاورد و در جریان همه چیز باشد، حتی دعواها و جر و بحثهایمان. از اینكه خانواده همسرم تا این اندازه به زندگی خصوصی ما نزدیك باشند و همه چیز را بدانند ناراحتم. چند ماه تحمل كردم تا شاید خواهرزنم فكری به حال زندگیاش بكند و به خوابگاه برود، ولی این اتفاق نیفتاد. او به راحتی در خانه ما زندگی میكند و اصلا هم خیال رفتن ندارد. برای همین موضوع را با همسرم در میان گذاشتم اما او به جای اینكه حق را به من بدهد، دعوا راه انداخت و با من درگیر شد. چنان دعوایی به راه انداخت كه دو روز به خانه نمیرفتم. برای همین تصمیم گرفتم به زندگی مشتركمان برای همیشه پایان دهم. همسرم اصلا زن منطقی نیست و زندگی در كنارش آینده خوبی ندارد. در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی خواهرم برای درس خواندن جایی ندارد كه برود. در تهران هم كسی را نداریم. خوابگاه دانشگاهشان هم جای مناسبی برای او ندارد. من نمیتوانم در این شرایط خواهرم را از خانه بیرون كنم. ولی شوهرم این موضوع را درك نمیكند و مرتب سرم غر میزند. هر بار خانوادهام به خانه ما میآیند و میمانند، رفتارش عوض میشود. مرتب پرخاش میكند و به من استرس میدهد و باعث خجالتم میشود. حالا هم كه از من میخواهد خواهرم را از خانه بیرون كنم. من چطور میتوانم این كار را انجام دهم. برای همین دیگر نمیتوانم رفتار شوهرم را تحمل كنم. او هم از خانه قهر كرد و پیشنهاد طلاق داد، من هم پذیرفتم. فقط یك سؤال دارم آقای قاضی، اگر خواهر یا برادرخودش در این شرایط قرار میگرفتند، همین رفتار را میكرد؟ در پایان نیز قاضی سعی كرد این زوج را از جدایی منصرف كند. او آنها را برای حل مشكلشان به یك مركز مشاوره خانواده فرستاد.
این مرد كه دیگر دلش نمیخواست خواهرزنش در كنار آنها زندگی كند، سر همین موضوع با همسرش درگیر شد و تصمیم به طلاق گرفتند. مرد جوان
زمانی كه مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیشان گفت: دو سال است كه با شكیبا ازدواج كرده و زندگی مشتركمان آغاز شده است. خانواده شكیبا در شهرستان زندگی میكنند. خانه پدر و مادرش در شمال است و شكیبا بعد از ازدواج با من برای زندگی به تهران آمد. در ماههای اول ازدواجمان خواهر شكیبا مرتب به خانهمان میآمد و چند روز میماند. حالا پدر و مادرش هم میآیند و میمانند. اوایل چیزی نمیگفتم و حتی خودم آنها را دعوت میكردم و وقتی میآمدند اصرار میكردم كه بمانند و رسم مهماننوازی را كاملا بهجا میآوردم. ولی از چند ماه پیش همه چیز تغییر كرد. خواهرزنم برای رفتن به دانشگاه وسایلش را جمع كرد و به خانه ما آمد. او در خانه ما ماند و این شد كار هر روزش. الان شش ماه است خواهرزنم در خانه ما زندگی میكند. من خانواده همسرم را دوست دارم، ولی دلم میخواهد در خانه خودم و در كنار همسرم تنها باشم، اما هر بار كه خسته از سركار بر میگردم باید وجود یك مهمان را در خانهام تحمل كنم. همین باعث میشود خواهرزنم از همه كارهای ما سردر بیاورد و در جریان همه چیز باشد، حتی دعواها و جر و بحثهایمان. از اینكه خانواده همسرم تا این اندازه به زندگی خصوصی ما نزدیك باشند و همه چیز را بدانند ناراحتم. چند ماه تحمل كردم تا شاید خواهرزنم فكری به حال زندگیاش بكند و به خوابگاه برود، ولی این اتفاق نیفتاد. او به راحتی در خانه ما زندگی میكند و اصلا هم خیال رفتن ندارد. برای همین موضوع را با همسرم در میان گذاشتم اما او به جای اینكه حق را به من بدهد، دعوا راه انداخت و با من درگیر شد. چنان دعوایی به راه انداخت كه دو روز به خانه نمیرفتم. برای همین تصمیم گرفتم به زندگی مشتركمان برای همیشه پایان دهم. همسرم اصلا زن منطقی نیست و زندگی در كنارش آینده خوبی ندارد. در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی خواهرم برای درس خواندن جایی ندارد كه برود. در تهران هم كسی را نداریم. خوابگاه دانشگاهشان هم جای مناسبی برای او ندارد. من نمیتوانم در این شرایط خواهرم را از خانه بیرون كنم. ولی شوهرم این موضوع را درك نمیكند و مرتب سرم غر میزند. هر بار خانوادهام به خانه ما میآیند و میمانند، رفتارش عوض میشود. مرتب پرخاش میكند و به من استرس میدهد و باعث خجالتم میشود. حالا هم كه از من میخواهد خواهرم را از خانه بیرون كنم. من چطور میتوانم این كار را انجام دهم. برای همین دیگر نمیتوانم رفتار شوهرم را تحمل كنم. او هم از خانه قهر كرد و پیشنهاد طلاق داد، من هم پذیرفتم. فقط یك سؤال دارم آقای قاضی، اگر خواهر یا برادرخودش در این شرایط قرار میگرفتند، همین رفتار را میكرد؟ در پایان نیز قاضی سعی كرد این زوج را از جدایی منصرف كند. او آنها را برای حل مشكلشان به یك مركز مشاوره خانواده فرستاد.