نینجای پیامرسان
گاهی فارغ از اینكه در چه سن و عصری از فناوری هستیم، با بازیها یا سرگرمیهایی برخورد میكنیم كه به نظر دیگران برای آن مقطع زمانی نیستند و اصطلاحا عمرشان تمام شده است. با این وجود به نظر میرسد قدرت نوستالژی و روحی كه در این بازیها و سرگرمیها وجود دارد آنقدر قدرتمندتر است كه میتواند برق ظواهر و گرافیكهای فوق واقعگرایانه بازیهای AAA امروزی را موقتا از بین ببرد و لذتی ماندگار از یك گیمپلی جذاب و خاطرهانگیز ارائه دهد. The Messenger كه این هفته و البته بعد از كلی تاخیر سراغش رفتهایم، یكی از همین بازیهاست.
موقعیت پیش آمده
داستان بازی The Messenger از جایی شروع میشود كه شما بهعنوان یك نینجا همراه با تعدادی نینجای دیگر توسط استادتان برگزیده میشوید تا یك نامه مهم را به قله كوهی بلند برسانید، اما همان ابتدا طی حملهای كه به آكادمی نینجاها میشود، تمام نینجاهای دیگر كه قرار بود همراهیشان كنید كشته میشوند و فقط شخصیت اصلی بینام بازی میماند و نامهای كه باید به كوه رسانده شود. در ادامه و با پیشرفت در بازی تغییرات بسیار شگرف و هیجانانگیزی رخ میدهد كه شما را اصلا از مسیری كه ناگهان در آن قرار گرفتهاید، پشیمان نمیكند.
با اینكه از بازیهای هشت بیتی این سبكی انتظار داستان و شخصیتپردازی چندانی نمیرود، اما یكی از بامزهترین و باحالترین شخصیتهای جانبی اخیر را در The Messenger مشاهده خواهید كرد. فروشنده مرموزی كه مغازهای در خلأ دارد و صحبت با او همراه با كلی طنز و كنایه و شكستن دیوار چهارم است.
همچنین سازندگان خیلی هوشمندانه به واسطه این شخصیت فروشنده توانستهاند داستانهای كوچك و قصههای آموزنده معروفی را در بازی خود روایت كنند و این كار را آنقدر خوب انجام دادهاند كه به محض ورود به مغازه، اولین چیزی كه دوست دارید بشنوید قصههای جدید است.
تغییری به وسعت یك نسل
خوبی بازیهای مستقل این است كه سازندگان در آنها دست به كارهایی میزنند و حتی شاید ریسكهایی را انجام میدهند كه شركتهای بزرگ قادر به انجامشان نیستند و به همین دلیل، خلاقیت و نوآوری را بیشتر در بازیهای مستقل و كوچك میبینیم. از آنجا كه حجم زیادی از این بازیها با عشق و علاقه خود سازندگان ساخته میشود، تعدادی از آنها دوست دارند برای نسل جدید، بازیهایی را به تصویر بكشند كه خودشان با آنها بزرگ شدهاند. آنچه باعث شد شخصا سراغ این بازی بروم شنیدن یك جمله بود: «بازی از میانه به بعد تغییر سبك میدهد».
بله با رساندن The Messenger به نیمه شاهد تبدیل شدن گرافیك پیكسلی هشت بیتی آن به 16 بیتی خواهید بود و توجیه داستانی بازی نیز این است كه از جایی به بعد سالها در زمان سفر كرده و به آینده میروید. جدا از اینكه سازندگان با این كار عشق و علاقه خود را به دو نسل از كنسولهای هشت و 16 بیتی نشان دادهاند، ما نیز بهعنوان بازیكن میتوانیم جزئیات بیشتری از محیط، مناظر پسزمینه و دیگر مواردی را ببینیم كه دنیای هشت بیتی قبل از آن به ما اجازه نمیداد. اما صبر كنید! تغییر ظاهر بازی كه به معنای تغییر سبك نیست، هست؟
تفاوت نیمه اول و دوم
The Messenger در نیمه اول یك بازی اكشن سكوبازی با ساختار طراحی مرحله خطی است كه به طراحان بازی این امكان را داده تا بازیكن را در یك مسیر كنترل شده با ریتم و ضربآهنگ مشخص هدایت كرده و به نسبت پیشرفت بازیكن در مرحله، دشمنان جدید را معرفی كنند، چكپوینتها و باسفایتها را در مرحله قرار دهند و دقیقا بدانند در چه جاهایی تواناییهای جدیدی در اختیار بازیكن قرار دهند.
در ابتدای بازی، نینجای ما تنها میتواند با شمشیرش حمله كرده و بپرد. البته كه با تركیب این دو میتوان به دابل جامپ یا پرش دوگانه نیز دست یافت، در حقیقت اگر در میان هوا، یك ضربه موفق به دشمن، مانع یا شی بزنید، میتوانید با زدن دكمه پرش باز هم بیشتر بپرید.
این محدودیت در مكانیك باعث شده خلاقیت زیادی را در طراحی مرحله بازی و سرگرمكنندگی قسمتهای سكوبازی و اكشن شاهد باشیم. به مرور تواناییهای جدیدی مثل پرتاب شوریكن، سر خوردن در هوا یا قلاب طنابدار نیز به بازیكن داده میشود. ضمن اینكه در فروشگاههایی كه در طول مرحله میبینید نیز میتوانید كاراكتر را ارتقا دهید و قابلیتهای بیشتری را با استفاده از كریستالهای زمانی كه با كشتن دشمنان و در محیط به دست میآورید، خریداری كنید.
The Messenger در نیمه دوم خود بیشتر ساختار نیمه اول را شكسته است و به یك بازی شبه مترویدوانیا با ساختار مراحل بازمیگردد، یعنی جایی كه شما باید در محیط جستوجو كنید و با موانعی برخورد خواهید كرد كه بعدا با به دست آوردن قدرت لازم برای از میان برداشتن آن باید برگردید و راه خود را به سمت قسمتهای جدید دنیای بازی بگشایید. هنر بازی و برگ برنده
The Messenger این است كه این تغییر سبك را چنان درست و ماهرانه انجام میدهد كه نه تنها تجربه بازیكن را خراب نمیكند، بلكه عمق بیشتری از گیمپلی و گیرایی را به روی او میگشاید.
The Messenger در زمان عرضه خیلی ساده از زیر دستمان در رفت، اما بدون شك در فهرست بازیهایی كه قبل از مرگ باید بازی كرد قرار خواهد گرفت!
داستان بازی The Messenger از جایی شروع میشود كه شما بهعنوان یك نینجا همراه با تعدادی نینجای دیگر توسط استادتان برگزیده میشوید تا یك نامه مهم را به قله كوهی بلند برسانید، اما همان ابتدا طی حملهای كه به آكادمی نینجاها میشود، تمام نینجاهای دیگر كه قرار بود همراهیشان كنید كشته میشوند و فقط شخصیت اصلی بینام بازی میماند و نامهای كه باید به كوه رسانده شود. در ادامه و با پیشرفت در بازی تغییرات بسیار شگرف و هیجانانگیزی رخ میدهد كه شما را اصلا از مسیری كه ناگهان در آن قرار گرفتهاید، پشیمان نمیكند.
با اینكه از بازیهای هشت بیتی این سبكی انتظار داستان و شخصیتپردازی چندانی نمیرود، اما یكی از بامزهترین و باحالترین شخصیتهای جانبی اخیر را در The Messenger مشاهده خواهید كرد. فروشنده مرموزی كه مغازهای در خلأ دارد و صحبت با او همراه با كلی طنز و كنایه و شكستن دیوار چهارم است.
همچنین سازندگان خیلی هوشمندانه به واسطه این شخصیت فروشنده توانستهاند داستانهای كوچك و قصههای آموزنده معروفی را در بازی خود روایت كنند و این كار را آنقدر خوب انجام دادهاند كه به محض ورود به مغازه، اولین چیزی كه دوست دارید بشنوید قصههای جدید است.
تغییری به وسعت یك نسل
خوبی بازیهای مستقل این است كه سازندگان در آنها دست به كارهایی میزنند و حتی شاید ریسكهایی را انجام میدهند كه شركتهای بزرگ قادر به انجامشان نیستند و به همین دلیل، خلاقیت و نوآوری را بیشتر در بازیهای مستقل و كوچك میبینیم. از آنجا كه حجم زیادی از این بازیها با عشق و علاقه خود سازندگان ساخته میشود، تعدادی از آنها دوست دارند برای نسل جدید، بازیهایی را به تصویر بكشند كه خودشان با آنها بزرگ شدهاند. آنچه باعث شد شخصا سراغ این بازی بروم شنیدن یك جمله بود: «بازی از میانه به بعد تغییر سبك میدهد».
بله با رساندن The Messenger به نیمه شاهد تبدیل شدن گرافیك پیكسلی هشت بیتی آن به 16 بیتی خواهید بود و توجیه داستانی بازی نیز این است كه از جایی به بعد سالها در زمان سفر كرده و به آینده میروید. جدا از اینكه سازندگان با این كار عشق و علاقه خود را به دو نسل از كنسولهای هشت و 16 بیتی نشان دادهاند، ما نیز بهعنوان بازیكن میتوانیم جزئیات بیشتری از محیط، مناظر پسزمینه و دیگر مواردی را ببینیم كه دنیای هشت بیتی قبل از آن به ما اجازه نمیداد. اما صبر كنید! تغییر ظاهر بازی كه به معنای تغییر سبك نیست، هست؟
تفاوت نیمه اول و دوم
The Messenger در نیمه اول یك بازی اكشن سكوبازی با ساختار طراحی مرحله خطی است كه به طراحان بازی این امكان را داده تا بازیكن را در یك مسیر كنترل شده با ریتم و ضربآهنگ مشخص هدایت كرده و به نسبت پیشرفت بازیكن در مرحله، دشمنان جدید را معرفی كنند، چكپوینتها و باسفایتها را در مرحله قرار دهند و دقیقا بدانند در چه جاهایی تواناییهای جدیدی در اختیار بازیكن قرار دهند.
در ابتدای بازی، نینجای ما تنها میتواند با شمشیرش حمله كرده و بپرد. البته كه با تركیب این دو میتوان به دابل جامپ یا پرش دوگانه نیز دست یافت، در حقیقت اگر در میان هوا، یك ضربه موفق به دشمن، مانع یا شی بزنید، میتوانید با زدن دكمه پرش باز هم بیشتر بپرید.
این محدودیت در مكانیك باعث شده خلاقیت زیادی را در طراحی مرحله بازی و سرگرمكنندگی قسمتهای سكوبازی و اكشن شاهد باشیم. به مرور تواناییهای جدیدی مثل پرتاب شوریكن، سر خوردن در هوا یا قلاب طنابدار نیز به بازیكن داده میشود. ضمن اینكه در فروشگاههایی كه در طول مرحله میبینید نیز میتوانید كاراكتر را ارتقا دهید و قابلیتهای بیشتری را با استفاده از كریستالهای زمانی كه با كشتن دشمنان و در محیط به دست میآورید، خریداری كنید.
The Messenger در نیمه دوم خود بیشتر ساختار نیمه اول را شكسته است و به یك بازی شبه مترویدوانیا با ساختار مراحل بازمیگردد، یعنی جایی كه شما باید در محیط جستوجو كنید و با موانعی برخورد خواهید كرد كه بعدا با به دست آوردن قدرت لازم برای از میان برداشتن آن باید برگردید و راه خود را به سمت قسمتهای جدید دنیای بازی بگشایید. هنر بازی و برگ برنده
The Messenger این است كه این تغییر سبك را چنان درست و ماهرانه انجام میدهد كه نه تنها تجربه بازیكن را خراب نمیكند، بلكه عمق بیشتری از گیمپلی و گیرایی را به روی او میگشاید.
The Messenger در زمان عرضه خیلی ساده از زیر دستمان در رفت، اما بدون شك در فهرست بازیهایی كه قبل از مرگ باید بازی كرد قرار خواهد گرفت!