داستان نامعتبر آتشسوزی جنگل
در یکی از نواحی گرمسیری دوردست جنگلی وجود داشت که شامل درختان سربهفلککشیدهای بود که جانوران بسیاری اعم از کوچک و بزرگ و پرنده و چرنده و درنده در آن زندگی میکردند. روزی در اثر تهسیگار روشنمانده یکی از گردشگران بیملاحظه، برگهای خشک جنگل آتش گرفتند و بهدنبال سرایت آتش به دیگر نقاط جنگل اندکاندک حریقی گسترده تمام جنگل را در کام خود گرفت. حیوانات جنگل وقتی آتش گرفتن کاشانه خود را دیدند، هریک در حد توان خود تلاش کردند آتش را خاموش کنند. گورکنها روی آتش خاک ریختند، فیلها خرطومهای خود را از آب برکه پر کردند و روی آتش ریختند، درندگان اعلام کردند تا اطلاع ثانوی حیوانات دیگر را نخواهند خورد تا همه بتوانند در امنیت کامل به خاموش کردن آتش مشغول شوند، بزها برگزاری کنکور سراسری را به تعویق انداختند، خرگوشها از آنجا که کار خاصی بلد نبودند اینطرف و آنطرف میپریدند، گنجشکها آتشسوزی جنگل را در شبکه اجتماعی توییتر ترند کردند و... در این میان طوطی را دیدند که هربار مسافت ناحیه آتش گرفته تا برکه را میپیمود و نوک کوچک خود را از آب پر میکرد و بازمیگشت و آب را روی آتش میریخت. آتش نیز پیس صدا میکرد، اما خاموش نمیشد. میمون وقتی رفت و بازگشت طوطی را دید به او گفت: ای طوطی، نوک تو مگر چقدر جا دارد که اینهمه راه میروی و برمیگردی؟ طوطی گفت: من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما پس فردا روزی که وجدانم از من پرسید زمانی که جنگل در آتش میسوخت تو چه میکردی، من میگویم هرکار از دستم برمیآمد انجام دادم. پلنگ که شاهد گفتوگوی میمون و طوطی بود گفت: شما دو تن هنرهای زیادی دارید. میتوانید با ادابازی و تقلید صدا به سایر حیوانات جنگل روحیه بدهید تا با توان و انرژی بیشتری به خاموش کردن آتش بپردازند. میمون و طوطی پذیرفتند و روی درخت بلندی رفتند و شروع به درآوردن ادا و صدا کردند. ادابازی و تقلید صدای میمون و طوطی موجب روحیه گرفتن حیوانات شد و آنها با سرعت و توان بیشتری به خاموش کردن آتش پرداختند. اما از آنجا که دامنه آتش از هرسو گسترده شده بود، نتوانستند کاری از پیش ببرند و در پایان روز، جنگل و حیوانات همه با هم آتش گرفتند و سوختند و جزغاله شدند و به همین علت هنوز مشخص نیست راوی این داستان چهکسی بوده است و از همینرو تاریخدانان و جانورشناسان، صحت و اصالت این داستان را بهکل زیر سؤال برده و تماماً منکر شدهاند.