فرامـوش شده
سمانه مهربانی
لیست بازداشتیهایی كه باید تحویل زندان میشد را روی میز مسؤول بازداشتگاه زنان گذاشتم و منتظر
شدم تا مامور بازداشتگاه روال اداری ترخیصشان را از بازداشتگاه انجام دهد.
بازداشتیها چهار متهم زن از ادارات مختلف آگاهی بودند كه با دستور قضایی باید تحویل زندان ورامین میشدند. آنها برای تحویل لباس و اموالشان، متعجب و مضطرب از بازداشتگاه خارج شدند. در بین آنها تنها یك زن جوان حدود 30 ساله بود كه هیجان زده فریاد میزد «وای خدایا راحت شدم، نمیدونین چقدر دعا كردم كه هر چه زودتر منو به زندان منتقل كنند.»
با دیدن این حركات این بار نگاهی دقیقتر به سرتاپای دختر جوان انداختم. دختری بلندقد با موهای زرد و چشمهای عسلی و ابروهایی كه به طرز فجیعی تتو شده بودند و مشخص بود چند وقتی است به خاطر حضور در بازداشتگاه نتوانسته معایب ابروی رنگباختهاش را با لوازم آرایش بپوشاند و دو ابرو با دو شكل و رنگ متفاوت ظاهر عجیبی به صورتش داده بود .
لباسهایش را كه تحویل گرفت و پوشید در برابر خود دختری با یك مانتوی كوتاه كه بیشتر شبیه كت بود، دیدم و شلواری كه یك وجب كوتاهتر از شلوارهای معمولی بود و شالی كه به زور وسط سرش را میپوشاند .
ابراز هیجاناتش بیشتر از یك فرد عادی و بهنجار بود و بهراحتی میشد ابتلا به اختلالات خلقی را در وجودش مشاهده كرد. به ظاهر 30 ساله بود اما رفتار و حركات و ابراز احساساتش انگار در 12 سالگی تثبیت شده بود و از نشانههای رشد شخصیتی چیزی در وجودش نبود و تنها قد كشیده بود.
از لحظه نشستن در ون، دوباره صحبت از احساسات و خاطراتش را شروع كرد و مدام از این شاخه به آن شاخه میپرید و معلوم بود كه تا ورامین خبری از سكوت نیست و در واقع «زیبا» اصلا قادر به تمركز و سكوت نبود. تصمیم گرفتم به حرفهایش جهت بدهم و در فاصله بین آگاهی تا زندان با او به عنوان روان شناس پلیس همصحبت شوم.
دریچه پشت سرم را باز كردم و گفتم زیبا بیا بشین كنار دریچه و با من صحبت كن .
ذوقزده گفت، چی بگم؟
گفتم چرا دستگیر شدی؟ چند سالته؟
گفت: 32 سالمه و به خاطر دوست پسرم كه سرقت كرده بود، دستگیر شدم؛ آنقدر دوستش داشتم كه جرمش را گردن گرفتم، با اینكه اصلا از ماجرای سرقت خبر
نداشتم.
گفتم: این چند روز كه آگاهی بودی، خانوادهات پیگیر كارت نشدن؟
دخترك آهی كشید و گفت: خانم من خانوادهای ندارم یعنی دارم، ولی 20 ساله كه باهاشون ارتباط ندارم. دقیقا از روزی كه برای آخرینبار از خانه فرار كردم، 12 سالم بود و سر رفاقت به همراه دوستم كه قصد ازدواج با دوست پسرش را داشت از شهرمان به تهران فرار كردم. دوستم به خواستهاش رسید اما برای من اتفاقاتی افتاد كه زندگیام را زیرورو كرد. دوستم مرا در یك خانه با چند مرد غریبه تنها گذاشت.
بعد هم كه قرص روانگردان و شیشه مصرف كردم و دیگر آن دختر قبل نشدم و با وجود اینكه چند بار خانوادهام به تهران آمدند که مرا برگردانند، دیگر نمیتوانستم به زندگی عادی برگردم. آنقدر فرار كردم كه دیگر رهایم كردند و الان 20 سال است كه دیگر از آنها خبر ندارم .
من در این 20 سال خیلی ضربه خوردم از همه، یكبار از بچه دوستم كه به همراه شوهرش در زندان بود، مراقبت كردم و حتی برای اینكه بتوانم برایش شیر و لباس تهیه كنم، كار خلاف انجام میدادم؛ آخرش فكر میكنید چی شد؟ والدین دوستم كه از زندان آزاد شدند بچه را از من گرفتند و مرا از خانهشان بیرون انداختند.
گفتم، زیبا اگر توی این 20 سال به جای این همه غریبه، از خانوادهات كمك میخواستی بهتر نبود؟ چرا برنمیگردی ؟
بغض كرد و گفت: میترسم از اینكه برگردم و ببینم پدر و مادرم زنده نیستند، میترسم از اینكه ببینم پدرم در چشم
به راهی مرده، میترسم تازه زنده باشند، برگردم و بعد از
20 سال بگم از كف خیابان برگشتم پیش شما؟
من برنمیگردم.وقتی برمیگردم كه بتوانم سربلند بگم ترك كردم، زندگی آبرومندی دارم، این مغزی كه از مواد داغون شده، درست شده باشه و عقلم به كارهایی كه میكنم،
برسد.
زیبا در حالی كه بغض كرده بود، گفت: دیگر دلم نمیخواد حرف بزنم و بعد بغضش گریه شد، غم 20 سال تنهایی و آوارگی در خیابانها و پاتوقهای تاریك شهر را میشد در آهنگ گریهاش بهخوبی حس كرد .
سكوت كردم و گذاشتم دخترك 12 سالهای كه 20 سال پیش توی شلوغی تهران گم شد، راحت اشك بریزد برای جوانیاش، زیباییاش، سعادت از دست رفتهاش و روح خط خورده و زخمیاش ....
ون وارد محوطه زندان شد و همراه با غروب خورشید پشت دیوارهای بلند زندان، زیبا در میان انبوه زنان گم شد .
هشدار
دوران بلوغ و نوجوانی یكی از حساسترین مراحل زندگی هر فردی است، اگر والدین نسبت به نحوه برخورد با فرزندان و ویژگیهای این دوره آگاهی لازم را نداشته باشند، متاسفانه در برخورد با خطاها و لغزشهای فرزند به جای اصلاح سبك زندگیاش، موجبات تكرار ـ خطا و اشتباه در وی ـ را فراهم میآورند.
دختران نوجوان در این دوران بهشدت تحت تاثیر گروه همسالان بوده و برای كسب تایید آنان دست به هر كاری میزنند. لازم است به عنوان والدین بر دایره دوستان و نوع ارتباطات فرزند خود نظارت و حساسیت كافی داشته باشید .
نوجوانان در این سن بهشدت جسور هستند؛ جسارتی بدون فكر و به همین دلیل، بدون احساس ترس یا دوراندیشی دست به انجام هر رفتار پرخطری میزنند .
در صورت فرار نوجوان از منزل صرفا به بازگرداندن وی اكتفا نكرده و وی را تحت نظر یك روانشناس و روانپزشك خبره قرار دهید .
گاهی اوقات اتفاقاتی كه طی زمان فرار از منزل برای فرزند دختر یا پسر شما رخ میدهد بسیار دردناك و نابخشودنی به نظر میرسند اما با نگاهی واقع بینانه و همراه با آیندهنگری مانع، از ویرانی باقی مسیر زندگی فرزندتان شوید و با القای حس امیدواری به او بفهمانید كه در كنارش هستید و در جبران و اصلاح گذشته به او كمك میكنید .
اعتیاد به مواد مخدر در نوجوان و حتی در فرد بزرگسال تنها جنبه فیزیكی نداشته و گاهی بُعد روانی آن بسیار مهمتر از درمان جسمانی است، لذا از ترك مواد مخدر بدون نظارت روانپزشك و افراد متخصص خودداری كنید زیرا درمان بدون از بین بردن دلایل روانی اعتیاد، تنها به ترك موقتی میانجامد و تكرار لغزش را
به همراه دارد .
در پایان یادآوری این نكته ضروری است، هر فرد كه مسؤولیت والدینی را میپذیرد و صاحب فرزند میشود باید در برابر فرزندان خود احساس وظیفه كرده و با مطالعه و افزایش دانستنیهای خود در مورد هر دوره از رشد فرزند آمادگی لازم برای رویارویی با بحرانها و آسیبهای خاص آن دوره را داشته باشد تا بتواند با قدرت و آمادگی لازم در برابر ناملایمات و معضلات پیشآمده از خانواده و فرزندان خود محافظت كند.
شدم تا مامور بازداشتگاه روال اداری ترخیصشان را از بازداشتگاه انجام دهد.
بازداشتیها چهار متهم زن از ادارات مختلف آگاهی بودند كه با دستور قضایی باید تحویل زندان ورامین میشدند. آنها برای تحویل لباس و اموالشان، متعجب و مضطرب از بازداشتگاه خارج شدند. در بین آنها تنها یك زن جوان حدود 30 ساله بود كه هیجان زده فریاد میزد «وای خدایا راحت شدم، نمیدونین چقدر دعا كردم كه هر چه زودتر منو به زندان منتقل كنند.»
با دیدن این حركات این بار نگاهی دقیقتر به سرتاپای دختر جوان انداختم. دختری بلندقد با موهای زرد و چشمهای عسلی و ابروهایی كه به طرز فجیعی تتو شده بودند و مشخص بود چند وقتی است به خاطر حضور در بازداشتگاه نتوانسته معایب ابروی رنگباختهاش را با لوازم آرایش بپوشاند و دو ابرو با دو شكل و رنگ متفاوت ظاهر عجیبی به صورتش داده بود .
لباسهایش را كه تحویل گرفت و پوشید در برابر خود دختری با یك مانتوی كوتاه كه بیشتر شبیه كت بود، دیدم و شلواری كه یك وجب كوتاهتر از شلوارهای معمولی بود و شالی كه به زور وسط سرش را میپوشاند .
ابراز هیجاناتش بیشتر از یك فرد عادی و بهنجار بود و بهراحتی میشد ابتلا به اختلالات خلقی را در وجودش مشاهده كرد. به ظاهر 30 ساله بود اما رفتار و حركات و ابراز احساساتش انگار در 12 سالگی تثبیت شده بود و از نشانههای رشد شخصیتی چیزی در وجودش نبود و تنها قد كشیده بود.
از لحظه نشستن در ون، دوباره صحبت از احساسات و خاطراتش را شروع كرد و مدام از این شاخه به آن شاخه میپرید و معلوم بود كه تا ورامین خبری از سكوت نیست و در واقع «زیبا» اصلا قادر به تمركز و سكوت نبود. تصمیم گرفتم به حرفهایش جهت بدهم و در فاصله بین آگاهی تا زندان با او به عنوان روان شناس پلیس همصحبت شوم.
دریچه پشت سرم را باز كردم و گفتم زیبا بیا بشین كنار دریچه و با من صحبت كن .
ذوقزده گفت، چی بگم؟
گفتم چرا دستگیر شدی؟ چند سالته؟
گفت: 32 سالمه و به خاطر دوست پسرم كه سرقت كرده بود، دستگیر شدم؛ آنقدر دوستش داشتم كه جرمش را گردن گرفتم، با اینكه اصلا از ماجرای سرقت خبر
نداشتم.
گفتم: این چند روز كه آگاهی بودی، خانوادهات پیگیر كارت نشدن؟
دخترك آهی كشید و گفت: خانم من خانوادهای ندارم یعنی دارم، ولی 20 ساله كه باهاشون ارتباط ندارم. دقیقا از روزی كه برای آخرینبار از خانه فرار كردم، 12 سالم بود و سر رفاقت به همراه دوستم كه قصد ازدواج با دوست پسرش را داشت از شهرمان به تهران فرار كردم. دوستم به خواستهاش رسید اما برای من اتفاقاتی افتاد كه زندگیام را زیرورو كرد. دوستم مرا در یك خانه با چند مرد غریبه تنها گذاشت.
بعد هم كه قرص روانگردان و شیشه مصرف كردم و دیگر آن دختر قبل نشدم و با وجود اینكه چند بار خانوادهام به تهران آمدند که مرا برگردانند، دیگر نمیتوانستم به زندگی عادی برگردم. آنقدر فرار كردم كه دیگر رهایم كردند و الان 20 سال است كه دیگر از آنها خبر ندارم .
من در این 20 سال خیلی ضربه خوردم از همه، یكبار از بچه دوستم كه به همراه شوهرش در زندان بود، مراقبت كردم و حتی برای اینكه بتوانم برایش شیر و لباس تهیه كنم، كار خلاف انجام میدادم؛ آخرش فكر میكنید چی شد؟ والدین دوستم كه از زندان آزاد شدند بچه را از من گرفتند و مرا از خانهشان بیرون انداختند.
گفتم، زیبا اگر توی این 20 سال به جای این همه غریبه، از خانوادهات كمك میخواستی بهتر نبود؟ چرا برنمیگردی ؟
بغض كرد و گفت: میترسم از اینكه برگردم و ببینم پدر و مادرم زنده نیستند، میترسم از اینكه ببینم پدرم در چشم
به راهی مرده، میترسم تازه زنده باشند، برگردم و بعد از
20 سال بگم از كف خیابان برگشتم پیش شما؟
من برنمیگردم.وقتی برمیگردم كه بتوانم سربلند بگم ترك كردم، زندگی آبرومندی دارم، این مغزی كه از مواد داغون شده، درست شده باشه و عقلم به كارهایی كه میكنم،
برسد.
زیبا در حالی كه بغض كرده بود، گفت: دیگر دلم نمیخواد حرف بزنم و بعد بغضش گریه شد، غم 20 سال تنهایی و آوارگی در خیابانها و پاتوقهای تاریك شهر را میشد در آهنگ گریهاش بهخوبی حس كرد .
سكوت كردم و گذاشتم دخترك 12 سالهای كه 20 سال پیش توی شلوغی تهران گم شد، راحت اشك بریزد برای جوانیاش، زیباییاش، سعادت از دست رفتهاش و روح خط خورده و زخمیاش ....
ون وارد محوطه زندان شد و همراه با غروب خورشید پشت دیوارهای بلند زندان، زیبا در میان انبوه زنان گم شد .
هشدار
دوران بلوغ و نوجوانی یكی از حساسترین مراحل زندگی هر فردی است، اگر والدین نسبت به نحوه برخورد با فرزندان و ویژگیهای این دوره آگاهی لازم را نداشته باشند، متاسفانه در برخورد با خطاها و لغزشهای فرزند به جای اصلاح سبك زندگیاش، موجبات تكرار ـ خطا و اشتباه در وی ـ را فراهم میآورند.
دختران نوجوان در این دوران بهشدت تحت تاثیر گروه همسالان بوده و برای كسب تایید آنان دست به هر كاری میزنند. لازم است به عنوان والدین بر دایره دوستان و نوع ارتباطات فرزند خود نظارت و حساسیت كافی داشته باشید .
نوجوانان در این سن بهشدت جسور هستند؛ جسارتی بدون فكر و به همین دلیل، بدون احساس ترس یا دوراندیشی دست به انجام هر رفتار پرخطری میزنند .
در صورت فرار نوجوان از منزل صرفا به بازگرداندن وی اكتفا نكرده و وی را تحت نظر یك روانشناس و روانپزشك خبره قرار دهید .
گاهی اوقات اتفاقاتی كه طی زمان فرار از منزل برای فرزند دختر یا پسر شما رخ میدهد بسیار دردناك و نابخشودنی به نظر میرسند اما با نگاهی واقع بینانه و همراه با آیندهنگری مانع، از ویرانی باقی مسیر زندگی فرزندتان شوید و با القای حس امیدواری به او بفهمانید كه در كنارش هستید و در جبران و اصلاح گذشته به او كمك میكنید .
اعتیاد به مواد مخدر در نوجوان و حتی در فرد بزرگسال تنها جنبه فیزیكی نداشته و گاهی بُعد روانی آن بسیار مهمتر از درمان جسمانی است، لذا از ترك مواد مخدر بدون نظارت روانپزشك و افراد متخصص خودداری كنید زیرا درمان بدون از بین بردن دلایل روانی اعتیاد، تنها به ترك موقتی میانجامد و تكرار لغزش را
به همراه دارد .
در پایان یادآوری این نكته ضروری است، هر فرد كه مسؤولیت والدینی را میپذیرد و صاحب فرزند میشود باید در برابر فرزندان خود احساس وظیفه كرده و با مطالعه و افزایش دانستنیهای خود در مورد هر دوره از رشد فرزند آمادگی لازم برای رویارویی با بحرانها و آسیبهای خاص آن دوره را داشته باشد تا بتواند با قدرت و آمادگی لازم در برابر ناملایمات و معضلات پیشآمده از خانواده و فرزندان خود محافظت كند.