گفتوگوی تپش با پسرپولدار كه سارق شد
میلیاردر كارتنخواب
از آن بچه پولدارهایی است كه هر چه بخواهد میتواند بهدست بیاورد، از ماشین آخرین مدل تا سفر به دور دنیا. اما بد روزگار بود یا اشتباه خودش باعث شد به مواد مخدر روی آورد؛ موادی كه نه تنها زندگی اش را به نابودی كشید بلكه باعث شد پدر او را از آن ارث میلیاردی محروم كند. حالا كارتن خواب است برای اینكه بتواند پولی بهدست آورد، از دیوارها بالا میرود و خانههای مردم را سرقت میكند. سارق جوانی كه مدعی است در همان سرقتهای اول به دام افتاد. در ادامه گفتوگوی تپش با این سارق را میخوانید.
مجید غمخوار
چه شد معتاد شدی؟
عشق. روزگار آدم را عاشقی نابود میكند. من اینجوری نبودم، دانشجو بودم و برای خودم برو و بیایی داشتم. تا اینكه یك روز دختر جوانی كه منتظر خودرو در كنار خیابان بود را سوار كردم و باهم دوست شدیم. من دل به او باختم و در مجلسهای شبانهای كه میرفت، او را همراهی میكردم. كم كم با انواع
مواد مخدر آشنا شدم و به خیال اینكه با كشیدن این مواد عشقم را به شیرین ثابت میكنم، معتاد شدم. اما خیلی زود متوجه شدم گول خورده ام. كار شیرین این بود كه با بچه پولدارها طرح دوستی بریزد و آنها را به دام اعتیاد بكشاند. او عمدی سراغ بچههای پولدار میرفت چون میدانست پول خوبی را برای این كار خرج میكنند. من هم یكی از قربانیان شیرین بودم.
پسر ثروتمند با كارتن خوابی چه رابطهای دارد؟
اوایل خانوادهام از موضوع چیزی نمیدانستند و من هم از پولهای توجیبی و پساندازم مواد میخریدم. آن زمان بهقدری شیفته شیرین بودم كه حتی خرج مواد او و دوستانش را هم میدادم. اما پولهایم كه ته كشید، سراغ پدرم رفتم. او كه از این درخواستم بسیار تعجب كرده بود پیگیر شد كه پولهایم را چه كردهام. درنهایت دستم رو شد و او سعی كرد مرا ترك دهد. ولی فایدهای نداشت یا از كمپ فرار میكردم یا به محض بیرون آمدن میرفتم سراغ مواد و همه چیز به حال اولش
برمی گشت. پدرم كه با این شرایط روبهرو شد برای حفظ آبرویش و تنبیهام، مرا از خانه بیرون كرد. سراغ شیرین رفتم و تصور میكردم او وقتی بفهمد پدرم مرا بیرون كرده پذیرایم میشود. اما برخلاف تصورم وقتی ماجرا را شنید مرا بیرون كرد. جایی برای رفتن نداشتم و به ناچار كارتنخواب شدم.
چه شد دزدی را شروع كردی؟
مواد خرج دارد. آن بچه پولداری كه هر چه میخواست به بهترین نوع در اختیارش قرار میگرفت حالا برای رسیدن به پول مواد باید دستش را داخل سطل زباله میكرد. در این كارتن خوابیها با پسری آشنا شدم كه خرج موادش را از راه دزدی بهدست میآورد. او پیشنهاد داد همراهش شوم و من هم قبول كردم.
سرقتها را چطور انجام میدادید؟
به شیوه بالكن رویی. خانههایی كه كسی داخلش نبود را انتخاب میكردیم. از دیوار بالا میرفتیم و خودمان را به بالكن طبقه اول میرساندیم. از آنجا وارد خانه میشدیم و سرقت را انجام میدادیم.
با پولهای سرقتی چه میكردی؟
برای من پول مهم نبود، مواد مهم بود. به همین دلیل دوستم در ازای پول به من مواد میداد و من هم نمیفهمیدم چقدر در این راه پول بهدست آوردهایم. من در جایی بزرگ شدم كه پول هیچ معنایی ندارد اما روزگار مرا به اینجا كشاند.
الان قصد برگشت به خانه را نداری؟
تا قبل از این از ارث محروم شده بودم، حالا پدرم بفهمد دزدی هم كردهام، مرا از زندگی محروم میكند.
خب بعد آزادی چكار میكنی؟
میخواهم زندگی سالمی را ادامه بدهم تا به پدرم ثابت شود گاهی میشود فرصت داد و كمك كرد تا فرد از راه اشتباهی كه رفته دوباره به مسیر اصلی برگردد.
عشق. روزگار آدم را عاشقی نابود میكند. من اینجوری نبودم، دانشجو بودم و برای خودم برو و بیایی داشتم. تا اینكه یك روز دختر جوانی كه منتظر خودرو در كنار خیابان بود را سوار كردم و باهم دوست شدیم. من دل به او باختم و در مجلسهای شبانهای كه میرفت، او را همراهی میكردم. كم كم با انواع
مواد مخدر آشنا شدم و به خیال اینكه با كشیدن این مواد عشقم را به شیرین ثابت میكنم، معتاد شدم. اما خیلی زود متوجه شدم گول خورده ام. كار شیرین این بود كه با بچه پولدارها طرح دوستی بریزد و آنها را به دام اعتیاد بكشاند. او عمدی سراغ بچههای پولدار میرفت چون میدانست پول خوبی را برای این كار خرج میكنند. من هم یكی از قربانیان شیرین بودم.
پسر ثروتمند با كارتن خوابی چه رابطهای دارد؟
اوایل خانوادهام از موضوع چیزی نمیدانستند و من هم از پولهای توجیبی و پساندازم مواد میخریدم. آن زمان بهقدری شیفته شیرین بودم كه حتی خرج مواد او و دوستانش را هم میدادم. اما پولهایم كه ته كشید، سراغ پدرم رفتم. او كه از این درخواستم بسیار تعجب كرده بود پیگیر شد كه پولهایم را چه كردهام. درنهایت دستم رو شد و او سعی كرد مرا ترك دهد. ولی فایدهای نداشت یا از كمپ فرار میكردم یا به محض بیرون آمدن میرفتم سراغ مواد و همه چیز به حال اولش
برمی گشت. پدرم كه با این شرایط روبهرو شد برای حفظ آبرویش و تنبیهام، مرا از خانه بیرون كرد. سراغ شیرین رفتم و تصور میكردم او وقتی بفهمد پدرم مرا بیرون كرده پذیرایم میشود. اما برخلاف تصورم وقتی ماجرا را شنید مرا بیرون كرد. جایی برای رفتن نداشتم و به ناچار كارتنخواب شدم.
چه شد دزدی را شروع كردی؟
مواد خرج دارد. آن بچه پولداری كه هر چه میخواست به بهترین نوع در اختیارش قرار میگرفت حالا برای رسیدن به پول مواد باید دستش را داخل سطل زباله میكرد. در این كارتن خوابیها با پسری آشنا شدم كه خرج موادش را از راه دزدی بهدست میآورد. او پیشنهاد داد همراهش شوم و من هم قبول كردم.
سرقتها را چطور انجام میدادید؟
به شیوه بالكن رویی. خانههایی كه كسی داخلش نبود را انتخاب میكردیم. از دیوار بالا میرفتیم و خودمان را به بالكن طبقه اول میرساندیم. از آنجا وارد خانه میشدیم و سرقت را انجام میدادیم.
با پولهای سرقتی چه میكردی؟
برای من پول مهم نبود، مواد مهم بود. به همین دلیل دوستم در ازای پول به من مواد میداد و من هم نمیفهمیدم چقدر در این راه پول بهدست آوردهایم. من در جایی بزرگ شدم كه پول هیچ معنایی ندارد اما روزگار مرا به اینجا كشاند.
الان قصد برگشت به خانه را نداری؟
تا قبل از این از ارث محروم شده بودم، حالا پدرم بفهمد دزدی هم كردهام، مرا از زندگی محروم میكند.
خب بعد آزادی چكار میكنی؟
میخواهم زندگی سالمی را ادامه بدهم تا به پدرم ثابت شود گاهی میشود فرصت داد و كمك كرد تا فرد از راه اشتباهی كه رفته دوباره به مسیر اصلی برگردد.