درباره عبور از سختگیریهای اضافی در ساخت روایتهای تاریخی
حســاس نشــو !
حتما آن بیت مشهور فردوسی را شنیدهاید كه «نمیرم از این پس، كه من زندهام/ كه تخم سخن را پراكندهام» همین بخش پایانی پادشاهی یزدگرد را كه در اسفندماه هفتادویكمین سال زندگیاش میسراید، با این بیت آغاز میكند: «چو بگذشت سال از برم شصت و پنج/ فزون كردم اندیشه درد و رنج / به تاریخ شاهان نیاز آمدم/ به پیش اختر دیرساز آمدم» بزرگترین حكیم داستانسرای ایرانی، در 65 سالگی از سر اندیشه درد و رنج، به نوشتن تاریخ شاهان مشغول میشود. فردوسی خوب میداند كه تاریخ، هم بزرگترین ماخذ قصهپردازی است و هم مهمترین منبع شناخت یك ملت از خود. او در قدرتمندترین رسانه دوره خود، همه مرارتهای بخت ناسازگار و مزددهندگان سفتوسخت را به جان میخرد تا امروز جایی برای شنیدن قصههای لذتبخش از بنمایههای تاریخی داشته باشیم. حالا رسانهها عوض شدهاند، شاید سفارشدهندگان سختگیر هم شده باشند و حتی بعید نیست فردوسیهای دیگری در راه باشند، اما هیچ چیز درباره ضرورت قصهگویی از تاریخ تغییر نكرده است.
فاطمه ترکاشوند
از دردسرهای حاتمی و فخیمزاده
تا پوستكلفتی میرباقری و مهدویان
شاید عجیب باشد اما اولین مانع پرداختن به وقایع تاریخی، خود «واقعیت» است. جدالی كه همیشه در فیلمهای تاریخ ایران همچون آثار علی حاتمی تجربهاش كردیم تا فیلمهایی درباره تاریخ دین در كارهای میرباقری و تا فیلمهایی با موضوع ملتهب تاریخ سیاسی معاصر كه صداوسیما، اصلا عطایش را به لقایش بخشیده اما در سینمای سالهای اخیر، جوانان متهوری چون مهدویان به سراغش رفتهاند. گرچه علی حاتمی را شاعر تاریخ ایران خصوصا دوره قاجار میدانند اما هیچ وقت شعله آتش انتقادات نسبت به دوز بالای قصهپردازی در آثارش فروكش نكرده است. دعوا در بازنمایی تاریخ دین در فیلمها، از این هم پرحرارتتر است تا جایی كه فخیمزاده بعد از سریال ولایت عشق، تصریح كرد كه به خاطر همین اختلافها، دیگر فیلم تاریخ مذهبی نمیسازد. پوستكلفتترهایی چون داوود میرباقری اما ضمن اذعان به این كه بخش قابل توجهی از روایتهای تاریخی را داستانپردازی راوی تشكیل میدهد، ترجیح دادهاند تكلیفشان با سفارشدهنده و بیننده و تریبونهای مدعی دیگر روشن باشد. او پس از فیلم مختارنامه صراحتا میگوید: «قرار نیست همهچیز خیلی واقعی و صددرصد منطبق بر واقعیت باشد و بخواهیم مستند واكاوی روحیات مختار را در بیاوریم!» اتفاقی كه بیضایی هم طبق نقل قول شهرام اسدی در اثر ماندگار «روز واقعه» با آن همراهی میكند. حتی تاریخنویس بزرگ همدوره فردوسی، ابوالفضل بیهقی هم با آن كه بر روایت منصفانه و دقیق خود تاكید دارد، به اجتنابناپذیر بودن این مساله اذعان میكند كه «من نخواستم این تاریخ بكنم. هركجا نكتهای بودی در آن آویختی...» و یا «... این قصههای دراز از نوادری و نكتهای و عبرتی خالی نباشد». همه اینها نشان میدهد كه اهمیت اندیشه و دیدگاه راوی تاریخ از آنچه «نقل بیطرفانه و علمی واقعیت تاریخی» خوانده و پنداشته میشود اهمیت بیشتری دارد.
عبور از حساسیتهای بیمورد به روش آمریكایی
نگاهی به بخشهای موفق سینمای جهان هم نشان میدهد كه تاریخ داستانسرایی در زمینههای تاریخی از حساسیتهای بیمورد درباره چیستی واقعیت تاریخ و تقلید عین به عین از آن عبور كرده است. اولیور استون در حالی فیلم جورج بوش را میسازد كه جهان حتی یك دهه هم از ریاستجمهوری او فاصله نگرفته و حتی كوچكترین شباهتی هم میان چهره بازیگر نقش بوش با خود او نمیتوان پیدا كرد. فیلم لینكلن اسپیلبرگ درحالی با روایتی كاملا تاریخی در سال 2012 روانه پردههای سینمای جهان شد كه همان سال «آبراهام لینكلن: شكارچی خونآشام»، كاراكتر كاملا تخیلی همچون خونآشام و زامبی را وارد داستان زندگی لینكلن كرده بود و تنها چیزهای مشترك با شخصیت واقعی او، محدود به ریشهای بلند و كلاه سیلندریاش میشد و این واقعیت اجمالی كه او با كسانی كه علیه آمریكا بودهاند، جنگیده است. آنها حتی این را هم متوجه شدهاند كه گونه تاریخی لزوما تولید بیگپروداكشن نیست و اتفاقا باز هم اصل شخصیت و داستان از پرطمطراق بودن تولید برای مخاطب مهمتر است.
عبور از تمركز بیمورد
بر جزئیات گریم و دكور
این آزادی برای تولید و آرامش برای تماشا، تنها در وضعیتی اتفاق میافتد كه برای افزایش حساسیتهای بیمورد روی جزئیات برای عموم مخاطبان گفتمانسازی نشده باشد. در كشور ما اما سالهاست بدون توجه به اصل مساله «عبرت تاریخ» و واقعیتهای اجمالی كه گاهی در یك جمله هم قابل خلاصه كردن است، بعد از سریالهای تلویزیونی، حتی درباره این كه رنگ لباسها و فرم چهرهها تا چه اندازه به شخصیتهای حقیقی نزدیك بوده، هم بحث و جدل میكنیم. همین حساسیتهای اضافه برسازمان، ظرفیت بزرگی را برای ساخت فیلمهای تاریخی هدر میدهد و مبتنی بر این گفتمان غلط درباره روایتهای سینمایی از تاریخ، كارگردانهایی به عرصه ظهور میرسند كه برای عبا و عمامه و رنگ محاسن علمای دوره مشروطه، بیش از پرداخت روایت و همهفهم كردن آن وقت گذاشتهاند. موضوعاتی كه شاید بهدلیل بودجههای محدود برای آثار تاریخی ایرانی، یك بار بیشتر فرصت پرداخت پیدا نكنند و با این حال تمام چیزی كه دستگیر مخاطب میشود، از مقداری شباهت چهره و آب و رنگ دكور فراتر نمیرود. شاید وقت آن رسیده كه تلویزیون، خودخواسته و مسؤولیتپذیرانه از حجم این دغدغههای بیمورد چه در میان سازندگان و چه بینندگان بكاهد و راه را برای تولیدات بیشتر و آزادتر و عبرتانگیزتر درباره وقایع تاریخی باز كند.