سی واره امام رضا برای رضا

مشهدی ها با برگزاری یک جشنواره سینمایی کودک خوزستانی مبتلا به سرطان را به آرزوهایش رساندند

سی واره امام رضا برای رضا

عرفا عقیده‌ای دارند و می‌گویند «اگر زرنگ باشی با بزرگان معامله می‌كنی؛ با اولیاا...، اصلا با خود خدا... كم هم نمی‌خواهی، از آنها باید زیاد خواست؛ زیاد و بزرگ به بزرگی خودشان... »این نكته را رضا آزادپور؛ كودك 11 ساله مبتلا به سرطان خوزستانی خوب گرفته؛ از سه سال پیش، وقتی هشت ساله بود و به خاله آرزوهای گروه خیریه همیاران بی نام اهواز گفته بود دو آرزو دارد؛ یكی داشتن یك موتورچهارچرخ و دیگری سفر به مشهد و زیارت امام رضا. اما وقتی پاسخ شنیده بود كه فقط امكان تحقق یك آرزویش وجود دارد، جواب داده بود: «چی بهتر از امام رضا» و بعدش هم به همه گفته بود از موتور چهارچرخ گذشتم و از امام رضا نه... رضا یك آرزوی دیگر هم داشت؛ قهرمان و معروف و مشهور شدن كه آن را هم بعدها به هدی رشیدی گفته بود... حالا همان امام رضا پاسخش را داده، از همان سال، هرسال و هرسال به بهانه‌ای امام مهربانی‌ها دعوتش می‌كند مشهد؛ ​باعزت و احترام. در سفر آخرش به مشهد كه همین یك هفته پیش بود به آرزوهای دیگرش هم رسید، یعنی یك موتور چهارچرخ هدیه گرفت و مشهدی‌های مهربان و هنرمند برایش یك جشنواره فیلم برگزار كردند؛ جشنواره‌ای با عنوان «سی واره امید» و نام «رضایم به رضای اوست»، كه در آن 30 فیلم ساخته شده از رضا به نمایش و داوری گذاشته شد و با استقبال مشهدی‌هایی كه آمده بودند تا رضا را به قهرمانی مشهور تبدیل كنند، مواجه شد.

انتخاب درست رضای 11 ساله كه دكتر معالجش؛ كاوه جاسب معتقد است آی كیویی بالای 250 دارد، آذرماه 95 او را راهی مشهد كرد. آنجا به خادمان گفته بود امام رضا معجزه من است و خودش مرا شفا می‌دهد. اینها را هدی رشیدی به ما می‌گوید: «رضا از 3 سالگی سرطان خون دارد و سال هاست با درد و رنج دست و پنجه نرم می‌كند. در بازگشت از مشهد هم سرما می‌خورد و حالش دوباره بد می‌شود، اما تا یك سال بعد هیچ درمانی را قبول نمی‌كند و منتظر شفای امامش می‌ماند تا این كه دكتر جاسب با من تماس می‌گیرد و می‌گوید رضا حال مناسبی ندارد و به درمان فوری و بستری احتیاج دارد... می‌دانستم كه رضا دوست دارد معروف شود، برای همین با به اشتراك گذاشتن عكسش در صفحه اینستاگرامم و معرفی صفحه خودش، توجهات زیادی به سمت او جلب شد. رضا بستری شد و گروه‌های مختلف از جامعه آتش نشانان گرفته تا روحانیون و هنرمندان و حتی بچه‌های سپاه به دیدنش آمدند. رضا هم درمان را قبول كرد. بهمن سال 96 و هنگامی كه رضا در بیمارستان بستری بود، ده نفر از خادمان امام هشتم به دعوت موسسه به اهواز و دیدار رضا در بیمارستان آمدند. رضا آن موقع باحال وخیم در آی سی یو بود، اما چشمش به خادم‌ها كه افتاد شروع كرد به گریه و هق هق، آنقدر كه خادم‌ها هم كه از سفر قبلی او را می‌شناختند، با او هم گریه شدند و قول دادند اگر درمانش را بپذیرد، پس از بهبود به مشهد دعوتش خواهند كرد.»  
این خادمان مهربان امام رضا
خادمان امام رضا مثل خود امام
 خوش قولند و مهربان، پس اواخر اردیبهشت رضا را دعوت كردند مشهد؛ آن هم با هزینه شخصی خودشان. رضا برای دومین بار مهمان مشهدی‌ها و البته امام هشتم شد و خادمان حرم برایش سنگ تمام گذاشتند و او و خانواده اش را با دستی پر و دلی شاد بدرقه كردند. سفر دوم با یك شگفتانه بزرگ برای رضا همراه بود، وعده‌ای كه رشیدی در سفر به رضا داد:«می‌دانستم دوست دارد قهرمان و مشهور شود، برای همین با آقای صالح مدرسه‌ای از مستندسازان شبكه افق صحبت كردم و خواستم یك نفر را به من معرفی كند تا در سفر مشهد یك مستند از رضا بسازند و آن را در تلویزیون پخش كنیم. چاره‌ای نبود باید با اتفاقات و خبرهای خوش پی درپی رضا را قانع به ادامه درمان می‌كردیم، چراكه پنج شش سال درمان مداوم، جان و رمق و انگیزه‌ای برای رضا باقی نگذاشته بود. صالح مدرسه‌ای فردی به نام ضیایی، یكی از هنرمندان و اهل سینما در مشهد را به ما معرفی كرد كه ایشان تصاویری از حضور رضا در مشهد ضبط كرد و قرار شد پس از تدوین و تنظیم، آن را در تلویزیون خراسان پخش كنند.»
روزهای هیجان انگیز رضا
رضا در همان اولین دقایق روبه رو شدن با اشکان ضیایی در بهار 97 توانست هوش و تفاوت ذاتی و عزت نفس‌اش را به رخ اشکان ضیایی، فیلمساز و مدرس رشته سینما و تدوین دانشگاه فرهنگ و هنر مشهد بکشاند. ضیایی قرار بود تصاویری از حضور رضا در مشهد بگیرد و مستندی بسازد و با پخش آن در سیمای مشهد، رضا را خوشحال کند،​ اما:« رضا با همه بچه ها فرق می کند، بیشتر به یک بزرگسال می خورد تا یک کودک ده ساله. رضا با انگیزه است و کلا نگاه متفاوتی به دنیا دارد. این ویژگی ها باعث شد دل به دل رضا بدهم و متوجه هر سه آرزویش بشوم، این‌که دوست دارد هرسال بیاید مشهد و مشهور شود و یک موتور چهارچرخ داشته باشد و بعد هم تصمیم بگیرم فیلم متفاوتی از رضا بسازم، مثل خودش؛ با محور امید به زندگی و توسل و امیدی که به امام رضا دارد.»   
یک فکر خوب
 یادتان می آید گفتیم اگر کارتان را به بزرگان حواله کنید، جوابی درخور بزرگان می گیرید؛ همان کاری که رضا کرد و خودش و کارش را به امام رضا(ع) سپرد. امام رضا پاسخش را گره زد به آشنایی با ضیایی، فیلمسازی که مثل خود رضا باهوش است و متفاوت و تصمیم بگیرد به جای ساخت یک فیلم مستند ساده، راش های ضبط شده را (فیلم های خامی که گرفته) بسپارد دست
 40 دانشجویش و از آنها بخواهد با همین راش های موجود و به مدد ذهن خلاق خودشان، هرکدام یک سناریو برای فیلم رضا بنویسند و راش ها را بر اساس آن تدوین کنند و یک مستند خوب تحویل استاد دهند: « این کار را به دانشجویان درس تدوین سال تحصیلی جاری سپردم. یک ترم با دانشجویانم کار کردم و مسیر را قدم به قدم نشانشان دادم.» قدم بعدی ضیایی طراحی یک جشنواره بود؛ جشنواره ای از فیلم های تهیه شده برای رضا و درواقع اولین جشنواره کلاسی تخصصی سینمایی با فراخوان فیلم های 40 دانشجوی یک کلاس هنری: « طراحی و برگزاری این جشنواره می توانست در انگیزه دادن به دانشجویان هم موثر باشد. پس یک هیات انتخاب و هیات داوری از اهالی هنر و سینما از مجربان این حوزه انتخاب کردم. اما از سویی چون دلم می خواست رضا را خوشحال کنم، فکر کردم او را به عنوان یکی از داوران به جشنواره دعوت کنم تا از این طریق یکی دیگر از آرزوهای این پسر خوب بهبهانی که سالی یک بار زیارت امام رضا بود هم برآورده شود...»
رضا دوباره در مشهد
رضا و مادرش با همت و درایت ضیایی و تیمش به مشهد دعوت و دوشنبه، دومین روز از اولین ماه زمستان به آغوش گرم مشهدالرضا می رسند. میزبانان رضا، دانشجویان کلاس تدوین دانشگاه هنر مشهدند؛ همان ها که هم برایش در طول یک ترم 30 مستند ساختند و هم به کمک مشهدی های مهربان هر کدام گوشه ای از هزینه های سفرش را به عهده گرفتند. درواقع حاصل کار و زحمت 40 دانشجوی هنرمند مشهدی، 30 فیلم بود که چهار فیلم از آنها توسط هیات داوران گلچین شد و رضا در دومین روز حضورش در مشهد دوباره آنها را به داوری نشست و درنهایت یک فیلم را برگزید تا در جشنواره مورد تشویق قرار گیرد؛​جشنواره ای که به‌خاطر حضور 30 فیلم، سیواره نام گرفته بود؛ سیواره ای به نام رضایم به رضای تو،به نام دو رضا،​رضا آزادپور و امام رضای مهربان همه ایرانیان و کودکان ایرانی.
مشهدی ها آمدند
سیواره رضایم به رضای تو، غروب چهارشنبه گذشته در سالن سینمایی اصغرزاده پارک ملت مشهد برگزار می شود؛ با سختی و دردسرهای زیادی که به‌خاطر جابه جایی سالن در آخرین ساعات برگزاری گریبان مجریان برنامه را گرفت:«کارمان سخت شد، خیلی سخت. سه روز در سطح شهر و در پنج نمایشگر بزرگ شهری تبلیغ جشنواره را کرده بودیم باهمت یک شرکت نیکوکار. کلی هم پوستر و کارت دعوت پخش و در فضای مجازی تبلیغ کرده بودیم و جابه جایی سالن در دقیقه آخر همه شان را به باد داد، اما از آنجا که امام رضا خودش مراقب رضا و آرزوهایش بود به همت محمدی، معاون هنری اداره ارشاد خراسان رضوی و طباطبایی مسؤول امور سینمایی اداره کل، در ساعت آخر سالن مناسب‌تر و بزرگ‌تری در اختیارمان قرار گرفت و مراسم به‌خوبی و با استقبال زیاد مشهدی ها برگزار شد؛ طوری که بیش از 300 صندلی از 400 صندلی سالن پر شد...»
برآورده شدن هر 3 آرزو
حتی موتور چهارچرخ
مهربانی های امام رضا اما تمام شدنی نبود و نشانش الهاماتی که به قلب ضیایی برای خوشحال کردن رضا سرازیر می شد. نشان به آن نشان که وقتی نتوانست آرزوی داشتن موتورچهارچرخ رضا را به دلیل قیمت بسیار بالا برآورده کند، به دلش افتاد چهارچرخی از پیست موتورسواری چالیدره مشهد کرایه کند و با آوردنش روی سن رضا را سورپرایز کند،​ اما همین‌که ذوق عجیب رضا را ببیند، بگوید رضا جان می خواستیم خوشحال شوی و این موتور اجاره ای است و فقط می توانی با آن در پیست چالیدره طرقبه ساعاتی موتورسواری کنی... و بشود آن‌که شاه خراسان می خواهد و یکی از حضار با شنیدن این مکالمات بگوید هزینه خرید موتورچهارچرخش هم با من. یک نفر دیگر هم از میان جمع بلند شود و بگوید امروز حال من اینجا خوب شد و دین این حال خوب یک سکه است برای رضا و همانجا به او هدیه دهد.
و البته همه اینها بشود پاسخ مهربانانه امام رضا به کودکی که تمام امیدش را به نگاه او گره زده و آن‌قدر عزت نفس دارد که جز همان هدایا هیچ کمک هزینه درمانی را قبول نکند و در اختتامیه جشنواره بگوید:« متاسفانه خیلی ها سرطان را پایان زندگی می دانند، اما سرطان پایان زندگی نیست و یک آغاز است.»



هیجان انگیز بود ...
ما تلفنی توانستیم با رضا آزادپور همكلام شویم؛ از فاصله‌ای هزار كیلومتری، از پایتخت، وقتی رضا در مشهد بود و سرمیز ناهار هتل ... روز دوم حضورش در مشهد بود و هنوز نتوانسته بود به زیارت برود و همین بی‌قرارش كرده بود. با این همه، پاسخ سلام و احوالپرسی‌مان را با چنان آرامش و عبارات زیبا و پخته‌ای داد كه اگر نازكی صدای كودكانه‌اش نبود و نمی‌دانستیم با یك پسر
 11 ساله هم‌صحبت شده‌ایم، شك نمی‌كردیم یك فرد بالغ بزرگسال آن سوی خط پاسخمان را می‌دهد. ما دو بار با رضا صحبت كردیم؛ بار اول ظهر روز سه‌شنبه و بار دوم، روز آخر حضورش در مشهد، یعنی پنجشنبه گذشته، بعد از زیارت امام هشتم و اختتامیه «سیواره امید» ...
گفت‌وگوهای كوتاهی بود. خودتان بخوانید بهتر است:  
گفت‌وگو پیش از زیارت و اختتامیه جشنواره
  هنوز نرفتی زیارت؟
هنوز به‌خدا وقت نشده، ولی ان‌شاءا... به‌زودی می‌رویم .
  چرا؟
چون با آقای ضیایی زیاد درگیر جشنواره بودیم و گفتیم خاله هدی هم بیاید بهتر است.
  خب درگیر چه چیز جشنواره بودید؟
درگیر یك سری جلسات مربوط به داوری كه بروم فیلم برتر را انتخاب كنم.
  چند حلقه فیلم دیدی؟ راضی بودی از سطح فیلم‌ها؟
چهار فیلم دیدیم و سطح فیلم‌ها هم خوب بود و من یكی را به عنوان فیلم برتر انتخاب كردم.
  خب گفتی كه هنوز حرم نرفته‌ای. بگو ببینم ذوقت برای حرم رفتن بیشتر است یا جشنواره‌ای كه به خاطر تو و به نام خودت برگزار می‌شود؟
برای هر دو.
  كدام یك بیشتر؟
حرم.
  حالا كه تا این حد مشتاق زیارت امام رضا هستی، چه چیزی می‌خواهی از امام رضا؟
شفای كل بیماران و بعد هم شفای خودم.
  و مطمئنی كه امام رضا پاسخت را می‌دهد؟
ان‌شاءا...
 گفت‌وگو بعد از اختتامیه جشنواره و زیارت امام رضا
  حرم و زیارت چطور بود؟
خوب بود، عالی...
  رفتی حرم از امام رضا چه خواستی؟
هر كسی هرچیزی در دلش هست، به آن برسد و برای خودم هم شفا.
  البته فكر كنم در این سفر شما به همه آرزوهایت رسیدی و هرچیزی خواستی امام رضا به شما داد.
بله، درست است.
  جشنواره چطور بود؟
اول این‌كه فكر نمی‌كردم این‌قدر استقبال شود، ولی بی‌نهایت استقبال شد و سالن به آن بزرگی می‌توانم بگویم پر شد. و خدا را شكر وسط مراسم هم هدیه موتورچهارچرخ و این بحث‌ها، كه خیلی عالی و هیجان‌انگیز بود.
  فیلم برگزیده جشنواره با فیلمی كه تو انتخاب كردی، فرق داشت. ناراحت نشدی؟
نه، فیلم منتخب داوران هم خوب بود. به هر حال نظر آنها تخصصی است و من به نظرشان احترام می‌گذارم.