چرا داستانخوانهای بسیاری در جهان، موراكامی را دوست دارند؟
نویسنده غریزی
همین چند روز پیش 71 ساله شد، اما هنوز هم ساعت 4صبح بیدار میشود، حدودا شش ساعت مینویسد و بعد هم 9 كیلومتر میدود. تنها یكی از رمانهایش، در اولین سال انتشار، 5/3 میلیون نسخه فروش رفته. خودش خبر ندارد چرا اینهمه مردم دوستش دارند و احتمالا از این هم بیخبر است كه هر سال كتابخوانهای ایرانی منتظرند تا جایزه نوبل برسد به این نویسنده ژاپنی محبوب یعنی جناب هاروكی موراكامی. نویسندهای كه هم در نوشتن داستانهای رئال یا واقعگرا و هم داستانهای سوررئال یا فرا واقعگرایانه به یك اندازه موفق است و اتفاقات عجیب داستانهایش را چنان برای ذهن مخاطب معمول و عادی میكند كه بتواند در جهان فانتزی او غرق شود. موقع نوشتن موسیقی گوش میدهد، اورتورهای باخ، جاز... و تاكینگهدز موسیقیهای مورد علاقه اوست. در سینما هم عاشق دیوید لینچ است و همین هم نشان میدهد جهانبینی و سلیقه او چگونه است.
زینب مرتضاییفرد / روزنامهنگار
نویسنده ژاپنی محبوب ما و البته بسیاری از مردم جهان نوشتن را از 29 سالگی شروع كرده است. او در این باره میگوید: «من قبل از آن چیزی ننوشته بودم و یك شخص معمولی بودم، یك باشگاه جاز داشتم و هیچ نوشتهای خلق نكرده بودم.» ایده و فكر نوشتن اولین رمانش به نام «به آواز باد گوش بسپار» در سال ۱۹۷۹، وقتی به او الهام شد كه در حال تماشای یك بازی بیسبال بود. در سال ۱۹۷۹ این رمان منتشر شد و در همان سال جایزه نویسنده جدید گونزو را دریافت كرد. موفقیت ابتدایی موراكامی «به آواز باد گوش بسپار»، او را تشویق كرد تا به نوشتن ادامه دهد.
در سال ۱۹۸۵، موراكامی كتاب «سرزمین عجایب و پایان جهان» را نوشت و فانتزی رویایی را كه عناصر جادویی كار او بود به چیزی بیشتر و جدیدتر در سبك نوشتنش تبدیل كرد. او در سال ۱۹۸۷ با انتشار جنگل نروژی یك داستان در مورد دلتنگی را نوشت و یك موفقیت بزرگ و شناخت ملی به دست آورد. این كتاب در میلیونها نسخه بین جوانان ژاپنی فروخته شد و موراكامی ناشناس را در كانون اصلی توجه قرار داد. او بعد از تجربه موفق خود با انتشار جنگل نروژی، ژاپن را ترك كرد. خودش در این باره میگوید: «زمانی كه من ژاپن را سال ۱۹۸۶ یا ۱۹۸۷ ترك كردم، نویسنده مشهوری بودم. اما بعضی از مردم فكر میكردند من برای بهدست آوردن شهرت فرار كردهام، ولی من فقط میخواستم به تنهایی و از صمیم قلب خودم به همه چیز نگاه كنم، چون در ژاپن من خیلی شناختهشده بودم ولی در اروپا هیچكس نبودم.» موراكامی از اروپا به آمریكا سفر كرد و اکنون در ایالات متحده زندگی میکند.
موراكامی چگونه مینویسد؟
اگر از آن دسته آدمهایی باشید كه بلدند به ناخودآگاهشان سر بزنند، درك اینكه موراكامی چه میكند و چگونه مینویسد، برایتان دشوار نخواهد بود. این نویسنده برای خلق داستانهایش به ناخودآگاهش سفر كرده و اتفاقات عجیب و محیرالعقولی را از آن بیرون میكشد كه برای مخاطبانش جذاب است.
هر چند او در نوشتن داستان شیوه خاص خودش را دارد و روایتهای داستانیاش متعلق به خودش است، اما میتوان او را بیش از هر چیز نویسندهای غریزی دانست، نویسندهای كه میتواند خودش و جهان درونیاش را بنویسد و ما را به این جهان ببرد.
مخاطب در آثار او، با خشونت و مرگ مواجه میشود اما همچنین، مأمنهایی چون چاههای خالی، آسانسورهای جادویی و خانههای ساكت و پر از غذا در داستانهایش وجود دارد كه میتوان برای فرار از مشكلات به آنها پناه برد. در داستانهای او همچنین طنزی آنچنان نامحسوس و ظریف وجود دارد كه گاهی اوقات بهسختی میتوان جای دقیق آن را در متن مشخص كرد. موراكامی خیلی ساده داستان را آغاز كرده و پلهپله آن را گستردهتر میکند. او به مخاطب، فردی عادی را نشان میدهد كه زندگی كاملا نرمالی دارد. زندگی روتین برای این شخصیت، هم كسالتآور است و هم آرامش بخش.
سادگی یك رئال جذاب
داستان پنجره در كتابی منتشر شده كه تا دلتان بخواهد داستان سوررئال دارد، اما ما رفتهایم سراغ یك داستان رئال از این مجموعه. در پنجره با یك نامهنگاری روبهروییم. شركتی عجیب كه اقدام به آموزش نامهنگاری كرده و شخصیت داستان هم یكی از مدرسان این شركت است. او در ماه 30 نامه مینویسد و از طریق همین نامهها هم با زنی آشنا میشود كه به خوردن یك استیك دعوتش میكند. هر چند در خلال این نامهنگاریها عاشقانهای میان شخصیت اصلی و زنی كه نامهنگاری میآموزد شكل میگیرد، اما هرگز حرف واضحی از عشق به میان نمیآید. حتی راوی سالها بعد هم كه از آن دیدار و اتفاقاتش یاد میكند، نامی از عشق به میان نمیآورد، اما میدانیم آنچه میان آنها گذشته عشقی است فراموش نشدنی و بر زبان نیامده.
موراكامی میگوید اهل وراجی نیست. این اتفاق را میتوان در راویهایی كه میسازد هم مشاهده كرد. حواسمان هست دیگر... نویسنده و راوی دو مقوله جدا از هم هستند، هرچند یكی دیگری را خلق میكند، اما نویسنده راوی نیست و ایندو از هم جدا هستند. خلاصه كه راویهای موراكامی اهل وراجی نیستند. آنها روایت میكنند و رد میشوند. اینكه چه شده، چه میشود و چه خواهد گذشت، دقیقا اتفاقی است كه مخاطب دربارهاش تصمیم میگیرد، آیا همین نكته بزرگ برای دوست داشتهشدنش از طرف انسانهای بسیاری در سراسر جهان كافی نیست؟