نسخه Pdf

دیــــــگ انگلیس

دیــــــگ انگلیس

منصوره رضایی دانشجوی دكترای زبان و ادبیات فارسی

این روزها زمین و آسمان و باد و باران، دست به دست هم داده‌اند تا به ما بفهمانند در شرایط حساس كنونی، چند مَرده حلاجیم اما نمی‌دانند كه ما ایرانی‌ها از گهواره تا گور در برهه حساس كنونی به سر می‌بریم و به قول سالار، زخمی سربلند بحران‌هاییم. تعریف از خود نباشد ما مردم وطن‌پرست و فرهنگ‌دوستی هستیم فقط بعضی وقت‌ها دو تا مشكل كوچك داریم: با كتاب خواندن رابطه خوبی نداریم و حافظه تاریخی ضعیفی هم داریم. اگر این دو تا نقطه‌ضعف ریز را نداشتیم حال و روزمان بهتر بود و همیشه در برهه حساس كنونی به سر نمی‌بردیم!
این روزها كه دخالت آشكار دشمن را در كشورمان می‌بینیم و توییت‌هایشان به زبان فارسی را می‌خوانیم یاد رمان «قربانی طهران» می‌افتم و خواندنش را به اطرافیانم توصیه می‌كنم. در این داستان می‌فهمیم «دوستی خاله‌خرسه» انگلیس و آمریكا منحصر به امروز و دیروز نیست و قصه دایه مهربان‌تر از مادر بودن‌شان سر دراز دارد. نمونه بارزش انقلاب مشروطه است كه انگلیس و آمریكا و فرانسه و اعوان و انصارشان در ظاهر از مشروطه و آزادی مردم ایران حمایت می‌كردند اما در واقع، فقط به فكر منافع خود بودند. همین اول كار، این چند سطر از كتاب «قربانی طهران» را بخوانید و ببینید شبیه اتفاقات این روزها نیست؟ 
« زنگ صدای شیخ مثل بوق آژان‌های بازارچه نایب‌السلطنه در ذهنش صدا می‌كرد: «مشروطه‌ای كه از دیگ پلوی سفارت انگلیس در بیاید نمی‌خواهیم.» سفارت انگلیس این وسط چه كاره بود؟ شیخ راست می‌گفت؟ چرا آنجا شده بود پناهگاه مشروطه‌چی‌ها؟ در راه برگشت از ناصر پرسید: «منظور شیخ از دیگ پلو چه بود؟» او برایش توضیح داد در زمان آغاز مشروطه، سفارت انگلیس 21 روز تمام حامیان مشروطه را پناه داده و دیگ‌های پلویی هم داخل سفارت عَلَم كرده. هر كس می‌خواسته به عنوان بست‌نشینی و حمایت از مشروطه به آنجا می‌رفته و هرقدر هم می‌خواسته می‌مانده است. این وسط، سفارت علاوه بر سه وعده غذای دلچسب و وسایل رفاهی، تعداد زیادی هم مستراح كنار باغ برایشان عَلَم كرده تا بتوانند شبانه‌روز و متصل در آنجا بمانند.»
«قربانی طهران» روایت روزهای پر التهاب مشروطه است. داستانی كه درباره تاریخ است، اما مثل اكثر كلاس‌های تاریخ، خشك و یكنواخت نیست. همه ما حداقل در كتاب‌های تاریخ مدرسه چیزهایی درباره انقلاب مشروطه خوانده‌ایم، اما در رمان «قربانی طهران»  با تصویر متفاوتی از مشروطه آشنا می‌شویم. روحانی جوانی به نام هاشم، كار و بار و زار و زندگی‌اش را جمع می‌كند و از قم به طهران می‌رود تا شیخ‌فضل‌ا... نوری را بكشد. بله، شیخ فضل‌ا... نوری را. چون شیخ با مشروطه مخالف است و به نظر هاشم، كسی كه با مشروطه مخالف باشد یعنی با شاه و دشمنان خارجی، موافق است. هاشم شب و روزش را یكی می‌كند و برای رسیدن به هدفش چاقو كشی و تیراندازی یاد می‌گیرد. البته كشتن شیخ فضل‌ا... به همین راحتی‌ها هم نیست و هاشم به اطرافیان شیخ می‌گوید انگیزه تمرین تیراندازی‌، انتقام از یك خان طهرانی است كه سال‌ها پیش پدرش را كشته. (فكر كردید بقیه‌اش را هم می‌گویم و زحمات و مطالعات و تتبعات نویسنده را به باد‌ می‌دهم؟ من و اسپویل؟ چه محال خنده‌داری!) نگران نباشید؛ قلم نویسنده، آنقدر روان است كه شروع خواندن با شماست و تمام كردنش با میزان سوی چشمانتان. یعنی صفحه اول را كه بخوانید می‌فهمید آخر داستان را خوانده‌اید و برای پیدا كردن اول ماجرا تا صفحه آخر را یك نفس می‌خوانید!
«قربانی طهران» ، خوانش جدیدی از تاریخ است. نویسنده، زاویه جدیدی را انتخاب كرده و روایت متفاوتی از دوره مشروطه ارائه می‌كند، اما در عین حال به تاریخ، وفادار مانده و واقعه تاریخی را تحریف نكرده است. به بیان دیگر، نویسنده با ذكاوت و مهارت، واقعیت تاریخی را با تخیل شخصی در آمیخته و معجون گوارایی به نام داستان تاریخی به مخاطب، عرضه کرده است. 
جذابیت قربانی طهران در قلم روان و نگاه متفاوت به مشروطه خلاصه نمی‌شود. این كتاب علاوه بر تنوع راوی‌ها، تعلیق‌ها‌ی متعدد و توصیفات جذاب، شخصیت‌پردازی متفاوتی هم دارد. هاشم با تمام طلبه‌هایی كه تا حالا دیده‌ایم فرق می‌كند؛ جدا از چاقو‌كشی و تیر‌اندازی، سر و گوشش هم می‌جنبد و خیالات عاشقانه‌ای نیز در سر می‌پروراند. البته گویا نویسنده یا ناشر، خیلی نگران باز شدن چشم و گوش مخاطب بوده و با سه‌نقطه‌های فراوان از این امر، جلوگیری كرده است! یك پاراگراف بدون نقطه چین بخوانید و ببینید معیارهای زیبایی‌شناسی از زمان مشروطه تا دوره معاصر، تغییر كرده یا نه!
«شنیده بود دختر طهرانی‌ها چاق و تنبل هستند و زیبایی‌شان را به لطف هزار قلم وسایل آرایش دارند. 
تا ده قلم وسمه و سرمه و سرخاب سفیداب نزنند از خانه خارج نمی‌شوند. اما مائده، سراب شنیده‌هایش را به هم زد. مثل خودش لاغر بود و صورتی كشیده داشت. این موقع شب هم كه وقت سرمه و وسمه نداشته. هر چه بوده زیبایی خدادادی بوده. ابروهای كشیده و به هم پیوسته. چشمان مشكی و صورتی مصمم كه وقت فصد كردن پیرزن، جدی‌تر هم شده بود. با خودش گفت، اگر بینی‌اش هم عقابی نبود دیگر هیچ عیبی نداشت.»
فكر نكنید چون اسم كتاب قربانی طهران است تمام داستان در طهران اتفاق می‌افتد. نه! حین خواندن این رمان یك‌پایمان در طهران است و یك لنگمان در فرانسه؛ همراه با سردار اسعد بختیاری، معشوقه فرانسوی و طبیعتا سه‌نقطه‌های فراوان. یعنی اگر بخواهید این قسمت‌ها را بلندبلند بخوانید باید مدام بوق بزنید! برای امتحان، همین یك پاراگراف پر از مكث و سه‌نقطه را با صدای بلند بخوانید؛ ببینید می‌شود 
یا نه؟!
«قطعه موزیك ساحل سن به پایان رسیده بود. ویولن‌نواز قطعه پرشورتری را انتخاب كرده بود كه باید حركاتمان را سریع‌تر می‌كردیم ....................... در چشم‌هایش براق نگاه كردم و با فراز و نشیب موزیك خودم را سریع‌تر تكان دادم. موسیقی باز آرام شده بود و ضربه‌هایش كم‌جان و ضعیف گشته بود .................................................................... و تكان‌هایم را آرام‌تر كردم. »
قربانی طهران( البته با ط دسته‌‌دار!) نوشته حامد اشتری است كه در تابستان 1398 توسط نشر معارف منتشر شده و خیلی زود به چاپ دوم رسیده است. 
ضمیمه قاب کوچک
تیتر خبرها