نسخه Pdf

روی فرکانس 1357

روی فرکانس 1357

زهرا قربانی

موج اول:
هنوز در خانه خانواده سروری جایگاه اعظم همایونی خودم را در گوشه طاقچه كنار گلدان مورد علاقه معصومه خانم به تلویزیون‌های تازه‌واردی كه علاوه بر صوت، تصویر هم پخش می‌كردند نداده بودم. نمی‌دانم چند دقیقه به اعلام خبر مانده بود كه پدر خانواده پیچ سمت راست را پیچاند و چنگالی كه كاربرد آنتن را داشت، روی سرم تنظیم كرد و تا صدایم در آمد همه هیس‌هیس‌كنان گوش تیز كردند:
تا دقایقی بعد هواپیمای ایرفرنس حامل آیت‌ا... خمینی به زمین می‌نشیند. خبرنگارها دوربین‌هایشان را سر دست گرفته‌اند تا این لحظه را به‌خوبی ثبت كنند. صدایی كه می‌شنوید همهمه مردم است كه منتظر حضور ایشان هستند. هم‌اكنون خبری به گوش من رسید مبنی بر این كه فرمانداری نظامی برای سه روز تظاهرات و راهپیمایی را آزاد كرده است. همان‌طور كه در خبر‌های قبل اعلام كردیم سازمان كماندویی مبارزه در راه قانون اساسی تهدید كرده كه هواپیمای آیت‌ا... خمینی را منهدم می‌كند و همه منتظرند بفهمند آیا ایشان سالم به خاك ایران می‌رسند یا....
صدایم قطع شد...
(دولت تلویزیون‌ها و رادیو‌ها را به خاطر برنامه ورود امام قطع كرد)


موج دوم:
مرتضی ژولیده و كوفته از سخنرانی امام در مدرسه علوی برگشته بود. صدای قدم‌های لیلا كه بی‌شباهت به چهارنعل رفتن از روی پله‌ها نبود، همراه با هوار بلند شد و گفت: اومدی؟ چی شد امام رو دیدی؟
مرتضی كه نای صحبت نداشت بریده‌بریده گفت: عمرا نمی‌شد نزدیك مدرسه علوی شد. تا خیابون‌های اطراف مدرسه غلغله بود. برو صدای رادیو رو زیاد كن ببینیم اخبار چی میگه.
لیلا همزمان كه به طرفم می‌آمد گفت: هیچی از صبح مدام این یارو بختیار داره حرف می‌زنه.
پیچ سمت راست...
تقه اول... دوثانیه صبر... تقه دوم...
فكر كنم وقتش شده قلق خودم را عوض كنم.

موج سوم:
در تمام كشور مردم دست به اعتصاب زده‌اند. كاركنان ادارات و وزارتخانه‌ها، وزیران و مدیران دولت را به محل كار خود راه نمی‌دهند.
معصومه خانوم با قاشق غذا‌خوری گنده‌اش از آشپزخانه داد زد: فاطمه! صدای رادیو رو زیاد كن منم بتونم بشنوم.
فاطمه سوزن و پارچه را كنار می‌گذارد و جوری گوشم را می‌پیچاند كه جملات بعدی اخبار را با صدای خش‌داری عربده می‌كشم:
جواد شهرستانی، شهردار وقت تهران استعفای خود را به آیت‌ا... خمینی داده، اما از سوی ایشان باز به شهرداری برگزیده شده است.

موج چهارم:
علی یكهو وارد خانه شد و گفت: آیت‌ا... بهشتی و آیت‌ا... مطهری و مهندس‌بازرگان می‌خوان ارتش رو متحد كنن. مردمم توی خیابونا شعار اتحاد می‌دن.
همین دیروز بود كه بختیار تو و همین رادیو (منو میگه‌ها منو میگه) فریاد می‌كشید: به آیت‌ا... خمینی اجازه تشكیل دولت موقت را نمی‌دم و كسایی كه جنگ داخلی راه بیندازن رو اعدام می‌كنم.
جنگ چی؟
خدا بخواد داره بدون جنگ همه چی حل میشه.

موج پنجم:
در خانه آقای سروری همه با هم اختلاط می کنند و  صدا به صدا نمی‌رسد و قاعدتا همان‌طور كه می‌شود حدس زد زورشان به من رسیده صدا را دو درجه بعد از ته‌ته توان بنده هم زیاد كرده‌اند و پیچ رسیده به جایی كه علی مرضش گرفته ببیند کمی فشار بیاورد می‌شكند یا نه كه آقای سروری می‌زند روی دستش و می‌گوید: نكن بچه می‌شكنه!
از بلندگوی لاجانم خبرنگار می‌گوید: امروز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷صدای من را از خیابان‌های كشور عزیزمان ایران می‌شنوید. تا لحظاتی بعد یعنی رأس ساعت ۴ حكومت نظامی آغاز می‌شود، اما آیت‌ا... خمینی دستور شكستن حكومت نظامی را داده‌اند و این‌طور كه به نظر می‌رسد با وجود این كه صبح امروز اسلحه‌خانه‌های تهران به دست مردم افتاده است رعب و وحشتی بین گاردی‌ها دیده می‌شود.
از غروب دیروز هیچ‌كس خیابان‌ها را ترك نكرده است.

​​​​​​​موج آخر:
خانه سوت و كور است. علی و لیلا الان تنها اعضای خانه هستند كه ساكت و نگران هركدام نشسته‌اند گوشه‌ای و انگار منتظر یك اتفاق‌اند. مادر می‌رسد در را پشت سرش می‌بندد و چادر از سرش می‌افتد. انگار كل كوچه را دویده است. نفس‌نفس‌زنان می‌گوید: علی، پاشو، رادیو رو، روشن كن. میگن بالاخره صداوسیما رو، هم مردم گرفتن.
پیچ سمت راستم دوباره پیچی می خورد ، تقه اول... دو ثانیه بعد... تقه دوم و صدایم در می آید:توجه توجه!این صدای انقلاب ملت ایران است.
فریاد شادی از تمام خاك ایران برخاست و آخرین سلسله پادشاهی ایران، سرانجام سقوط كرد.
حالا من را گذاشته‌اند وسط و گرد نشسته‌اند دورم. آنقدر این روز‌ها مهم و پراتفاق بود؛ دلم نمی‌آمد قلق همایونی را عوض كنم و احتمالا از این به بعد جایم را می‌دهم به تلویزیون‌های فرنگی سیاه و سفید...
ضمیمه چار دیواری