نسخه Pdf

روی دیگر ارز نیمایی

روی دیگر ارز نیمایی

وقتی در خندوانه جای «محسن چاووشی» خواند و به آن زیبایی هم اجرا كرد، بیش از پیش جایش را توی دل مخاطبانی پیدا كرد كه تا آن زمان فقط اجرایش را در رادیو هفت دیده بودند یا مجموعه كتاب داستانش با عنوان «قصه‌های امیرعلی» را خوانده بودند. امیرعلی نبویان این روزها در حال نوشتن یك فیلمنامه برای ما نوجوان‌هاست. بهانه‌ای كه باعث شد سراغش برویم و از هر دری سخنی با او بگوییم.

مصاحبه عهدیه حمزه‌لوئیا

شما مثل خیلی‌ها هنر توی خونت بوده؟
خب حقیقت اینه كه من شاید اگر زندگیم مسیر طبیعی رو طی می‌كرد ممكن بود یه فوتبالیست خوب بشم. ولی شرایط زندگی ما جوری بود كه من با همه عشقم به فوتبال و تواناییم توی این زمینه نمی‌تونستم خانواده‌ام رو قانع كنم. شاید باورتون نشه؛ یه بار داشتم توی پارك روپایی می‌زدم یه نفر اومد گفت مربی یكی از تیم‌های حرفه‌ای اون زمانه. من رو پسندید برای تیمش ولی خاله‌ام بهش گفت نه این بچه درس داره و بعد دست من و گرفت و برد و من در تمام لحظاتی كه داشتم از اون آدم دور می‌شدم پر از حسرت و بغض بودم. 
من شبیه خیلی از هم‌سن و سال‌هام وارد رشته ریاضی شدم كه مثلا در آینده برای خودم كسی بشم و دانشگاه هم وارد رشته برق شدم. بعد از فارغ‌التحصیلی هم تقریبا همه جور كاری انجام دادم. از باربری گرفته تا كار توی كارخونه و فروشندگی و شاید فقط رانندگی نكردم. اونم چون گواهی‌نامه نداشتم.
چی شد كه وارد بازیگری و اجرا شدید؟
من همیشه سعی می‌كردم كارهای مختلفی رو انجام بدم و چیزهای متنوعی رو تجربه كنم. نه این‌كه این شاخه و آن شاخه بپرم؛ نه. چون از هر كاری كه انجام می‌دادم چیزی را وام گرفتم كه به درد آینده‌ام خورده. بازیگری هم از جمله همین تجربه‌ها بود. خب ما نسبتی هم با آقای مسعود فروتن داریم و من از بچگی صداشون می‌كردم دایی مسعود. از ایشون یك دوره بازیگری خوب سراغ گرفتم. اول كه می‌گفتند نیست، ولی بعدا بهم خبر دادن و موردی رو معرفی كردن. 
بعد از اون تجربه اجرا هم ایجاد شد. من معتقدم در واقع مجری هم داره نقش بازی می‌كنه. 
آخرش شما رو به بازیگری و اجرا بشناسن یا نویسندگی؟
وقتی مجبور بودیم برای هر جلسه كلاس بازیگری یك سناریویی رو آماده و اجرا كنیم؛ كم‌كم دیدم بقیه از متن‌هایی كه من می‌نویسم خوششون میاد. ترغیب شدم برای نوشتن و حالا می‌تونم بگم كه هیچ چیز به اندازه نویسندگی بهم انرژی نمی‌ده. در حقیقت اجرا و بازیگری رو هم برای تقویت همین نویسندگیه كه انجام می‌دم. همیشه به خودم می‌گم چرا به جای بازی توی یه نقش، خودم اون نقش رو خلق نكنم؟!
قصه‌های امیرعلی در مورد زندگی خودتونه؟
نمی‌تونم بگم كاملا از من فاصله داره. ولی خود خود من هم نیست. مثلا بلاهای زیادی سر امیرعلی توی قصه میارن و دم نمی‌زنه. ولی من اصلا جوری نیستم كه در مقابل ظلم بتونم ساكت بشینم. اما مطمئنم توی زندگی همه ماها مهران‌هایی وجود دارن. (مهران یكی از شخصیت‌های «قصه‌های امیرعلی» اثر آقای نبویانه كه میشه گفت هم بزن‌بهادره هم یكم شوت می‌زنه!!)
اما تلاش من توی این كتاب‌ها این بود كه قصه هام به زمان خاصی برنگرده. مثلا از بودن یا نبودن اینترنت چیزی نگفتم تا همه آدم‌ها در دهه‌های مختلف باهاش رابطه برقرار كنن.
نووجونی شما چطوری گذشته؟
خب من واقعا نوجوونی كردم. یعنی هیچ شیطنتی نبود كه انجام نداده باشم. البته بعضی از كارها هستن كه تو نمی‌دونی چرا همه آدم‌ها تجربه‌اش می‌كنن. مثلا این كه زنگ خونه مردم رو می‌زدیم و فرار می‌كردیم. هیچ‌كس هم نمی‌دونه برای اولین بار كی این كار و انجام داد. ولی نسل به نسل همه از هم یادگرفتن و انجام دادن. گرچه وقتی آیفون تصویری اومد كمتر شد.
البته نمیشه گفت یادش بخیر. مثلا ما توی كوچه كه فوتبال بازی می‌كردیم؛ توپمون وقت و بی‌وقت می‌افتاد توی جوب آب. حالا توی جوب معمولا پر از گازوئیل و بنزین و هزار چیز دیگه بود. بعد ما سریع همون توپ و بر‌می‌داشتیم و بازی رو ادامه می‌دادیم و همیشه برای بابامون سؤال بود كه چرا موهای ما بوی گازوئیل می‌ده. من نمی‌تونم بگم بازی با توپ پلاستیكی توی كوچه خوبه یا بد. خب اون شرایط اون روزگار بوده و الان وضع فرق كرده. 
اون چیزی كه ما با یادش خوشحال میشیم اون شرایط و كمبودها نیست. بلكه حال خوشیه كه كنار همدیگه داشتیم. همه از حال هم با خبر بودن. محبت‌ها بیشتر بود و این چیزها.
خب ما نوجوون‌های امروزی جای بازی تو كوچه همش سرمون توی گوشیه. 
این دو تا نكته است؛ اول این‌كه من میگم دیگه مفهومی به نام كوچه وجود نداره. ما داریم توی یه پاركینگ بزرگ زندگی می‌كنیم. پس توقعی هم نباید داشته باشیم از نوجوون‌های امروزی كه توی كوچه و خیابون بازی كنن. اما حرفم به نوجوون‌ها اینه كه نكنه به خاطر وجود گوشی و اینترنت فكر كنید دانش تون زیادتره. نه شما اطلاعاتتون بیشتره. باید سعی كنید این دانسته‌ها تبدیل به علم و دانش بشه. چیزی كه بتونه مهارت به شما بده برای انجام كارهای مختلف.
اگر برگردید به 18 سالگی چی رو توی زندگیتون تغییر می‌دید؟
من فكر می‌كنم هر اتفاقی كه برای ما می‌افته به نفعمونه. حتی اون بار كه خاله‌ام دستمو گرفت و نذاشت برم سراغ فوتبال. شاید سهم من از فوتبال این بوده كه مجری «فوتبالیسم» بشم. ولی خب طبیعتا هر كسی توی زندگیش اشتباهاتی هم داشته. مورد خاصی مدنظرم نیست، ولی اگر برگردم به اون سن، احتمالا خیلی از اون‌ها رو هرگز تكرار نمی‌كنم.
ضمیمه چار دیواری