خبرنگاران كتاب از بهترین کتابهایی که در سال 98 خواندهاند میگویند
یك ســـال با کلمات
سال 98 با تمام فراز و فرودهایش به پایان رسید. در این یك سال بازار كتاب حال و روز خوبی نداشت و همه از گرانی حاكم بر آن مینالیدند. اما در این یك سال كتابهای خوبی هم منتشر شده و بسیاری از خواندن آنها لذت بردهاند. به این بهانه سراغ خبرنگاران و فعالان رسانهای حوزه كتاب رفتیم و از آنها خواستیم به انتخاب خودشان بهترین كتابی كه در سال 98 خواندهاند را معرفی كنند. افرادی كه در طول سال با كتابهای بسیاری سر و كار دارند و احتمالا نظرشان به دلیل سروكار داشتن با كتابها بهتر بتواند مخاطب را در رسیدن به یك كتاب راهنمایی كند. در این گزارش با تجربیات كسانی روبهرو هستیم كه یك سال با كتابها زندگی كردهاند.
حمید محمدی محمدی/ دبیر گروه فرهنگی خبرگزاری فارس
من بهجز «جانستان كابلستان» رضا امیرخانی و «در پایتخت فراموشی» محمدحسین جعفریان، یك تجربه كوتاه سفر هم به كابل و هرات داشتم و همین نزدیكیها، «آوازهای روسی» احمد مدقق را خوانده بودم. در همه اینها چه آنها كه خوانده بودم و چه قدم زدن با ناصر فیض و علیرضا قزوه و اسماعیل امینی در بازار خنزرپنزرهای كابل یا حوالی قلعه اختیارالدین، شیفتگی مردم نسبت به احمد شاه مسعود، مرا فكری كرده بود كه این مرد كیست و چرا تا این اندازه محبوب است. فروش كلاه احمدشاه در بازارهای شلوغ در رنگهای مختلف و تكرار نام او در آثار مكتوب، مرا در پی كشف حقیقت شخصیت او روانه كرد تا اینكه «فرمانده مسعود» ژیلا بنییعقوب را دیدم. گزارشگری كه اوایل دهه 70، گزارشهای تحقیقیاش را در مجله «شباب» خوانده بودم. «فرمانده مسعود» را در صفحات اول، خامدستانه و نویسندهاش را نسبت به شخصیت احمدشاه مسعود، خالیالذهن یافتم كه البته دسترسیهایش به نزدیكان فرمانده بسیار مهم و ارزشمند بود، اما رفتهرفته این گزارشگر نشان داد كه بر خلاف جعفریان، سعی نمیكند خودش را همهچیزدان افغانستان و مجاهدان این كشور نشان دهد. یك گزارشگر بیطرف است كه خوب میشنود، خوب میبیند و اهل تحلیلهای شخصی نیست.
علیرضا بهرامی/ دبیر گروه فرهنگی ایسنا
كتاب «ترانههای تیمورتاش؛ زندگی و زمانه ایرج تیمورتاش» سه دهه پس از درگذشتش منتشر شده است. این تیمورتاش البته با عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربارِ پهلوی اول، فرق دارد. وزیری كه جزو قتلهای معروف رضاشاهی در زندان قصر هشتاد سال پیش بود. در این سالها كم نبودهاند تیمورتاشهایی كه در عرصه سیاست و فرهنگ و هنر ظهور یافتهاند اما هیچكدام آن تیمورتاش نشدند.
ایرج تیمورتاش اما زمانی خیلی مشهور بوده. یك معلم شیمی كه روزنامهنگار فانتزی نویس معروفی میشود و با ترانههایی كه در زمان خودش شهره خاص و عام میشود، از زبان غلامحسین بنان تا ویگن و امینا... رشیدی، در زمان صفحههای گرامافون. آن شهرت بیحد و حصر اما پایان تراژیكی هم داشته؛ با ظهور مدرنیسم، عصر آن ترانههای سنتگرا پایان مییابد و دستاندركارانش هم ناگهان از سكه میافتند.
از اینجا دوران بیخبری از ایرج تیمورتاش آغاز میشود، تا اینجا كه انتشارات «خطوطرح» كه گویا تمركزی بر همین رویه لایه برداری از مشاهیر فراموش شده دارد، این كتاب را از مجموعهای كه نام «جدال با فراموشی» را برای آنها انتخاب كرده، به تالیف امید ایرانمهر، روزنامهنگار و پژوهشگر حوزه تاریخ، منتشر میكند. كتابی كه با بررسی میدانی و تحقیقی تاریخی، هم جذابیت شهرتمدارانه دارد، هم با گردآوری و درج مصاحبهها، تصویرها و اسكنهایش، نوعی مستندنگاری تاریخی است كه به جنگ فراموشی بیشتر میرود. این دقیقا از همان اتفاقهایی است كه خیلی به آن نیاز داریم. مولفان و ناشرانی كه در بیقابلیتی سازمان عریض و طویل اسناد ملی، بار مستندنگاری زاویهها و كنجهای تاریخ پر اتفاق معاصرمان را به دوش بكشند؛ ثواب دنیا و آخرت!
مصطفی وثوقكیا/ دبیر گروه فرهنگی روزنامه صبح نو
امسال بالای ۵۰ عنوان كتاب خواندم، برخی یك جلدی و برخی دو و سه جلدی؛ اما انتخاب بهترین میان این پنجاه و اندی كتاب كار سختی است چون بالاخره آدمیزاد از هر كتابی نكتهای فرا میگیرد اما بنا بر جبر گردن مینهم. امسال كتاب «آمریكایی آرام» اثر گراهام گرین پس از سی سال تجدید چاپ شد. معرفیاش را در یك جریده خواندم و خریدم. كتاب در نظر اول اثری ضدجنگ است اما در باطن كتاب ضداستعمار است. توجه كنید كه داستان كتاب در قبل از حضور آمریكا در ویتنام است و نویسنده برای ما شرح میدهد كه چگونه یك قدرت استعماری و استكباری جدید متولد میشود و چگونه عمل میكند. شاید برای من بیش از «آمریكایی آرام» آشنایی با گراهام گرین نقطه عطف باشد. نویسندهای كه نگاه خاصش به درد این روزهای قرن۲۱ میخورد، در روزهای پرتلاطم و پرآشوب این روزهای جهان!
سیدمهدی موسویتبار
روزنامهنگار روزنامه فرهیختگان
كمتر پیش میآید كه كتابی از اهالی سینمای داخلی و خارجی توجهم را جلب كند. میدانم كه ادبیات برای اكثرشان یا تفنن است یا تفرعن، اما چرخ زدن در كتابفروشی مرا با «صید ماهی بزرگ» آشنا كرد.
عنوان فرعی و عكس روی جلد كتاب كنجكاوم كرد؛ «مراقبه، هوشیاری و خلاقیت» با عكسی از دیوید لینچ. كارگردانی كه خبر بازنشستگیاش در سالهای قبل در رسانهها منتشر شد.كتاب را ورق زدم و مطمئن شدم كه باید بخرمش. خواندمش و خواندمش و تمامش كردم. احساس كردم از یك گفتوگوی مفید بیرون آمدهام. گفتم گفتوگو چون در میان مطالعه كتاب سؤالاتی برایم پیش میآمد كه جوابش را چند صفحه بعدتر میگرفتم. صفحات كتاب به 200 نمیرسد و تعداد جملات هر صفحه هم به ندرت تمام صفحه را پر میكند. كتاب پرحجمی محسوب نمیشود، اما ذهنتان را مشغول میكند. شریك تجربیات مثبت و منفی لینچ میشوید و صادقانه و سخاوتمندانه مخاطب را پای سفره تغییرات زندگی و كارهایش مینشاند.
صادق وفایی/ خبرنگار خبرگزاری مهر
كتاب «آنگه كه خود را یافتم»، اینكتاب را همین اواخر خواندم؛ نوشته اروین یالوم روانشناس سرشناس آمریكایی كه البته چند ترجمه هم از آن در بازار موجود است. من ترجمه نازی اكبری را خواندم كه خودش روانشناس است و نشر ققنوس آن را چاپ كرده است. لذت خواندن اینكتاب، یكی بهخاطر بیتعارف و بیپرده بودن مواضع نویسنده درباره خودش و در واقع روانكاوی خویش و دیگری بهخاطر تجربیات زیستهاش در قامت یك پیرمرد 86 ساله بود. چون من در دهه چهارم زندگی تشنه خواندن تجربیات آدمهای بزرگتر از خودم هستم. پس چهبهتر كه كتاب یك روانشناس كاركشته را به دست بگیرم كه كتابهای معروفی چون «وقتی نیچه گریست» یا «درمان شوپنهاور» را نوشته است. تا پیش از این، كتابی از اروین یالوم نخوانده بودم. با خواندن ایناثر از شخصیتاش خوشم آمد و البته بهنظرم از خواندن كتابهای دیگرش بینیاز شدم چون خودش بهانه و انگیزه نگارش آنها را در كتاب بهخوبی توضیح داده است.
من بهجز «جانستان كابلستان» رضا امیرخانی و «در پایتخت فراموشی» محمدحسین جعفریان، یك تجربه كوتاه سفر هم به كابل و هرات داشتم و همین نزدیكیها، «آوازهای روسی» احمد مدقق را خوانده بودم. در همه اینها چه آنها كه خوانده بودم و چه قدم زدن با ناصر فیض و علیرضا قزوه و اسماعیل امینی در بازار خنزرپنزرهای كابل یا حوالی قلعه اختیارالدین، شیفتگی مردم نسبت به احمد شاه مسعود، مرا فكری كرده بود كه این مرد كیست و چرا تا این اندازه محبوب است. فروش كلاه احمدشاه در بازارهای شلوغ در رنگهای مختلف و تكرار نام او در آثار مكتوب، مرا در پی كشف حقیقت شخصیت او روانه كرد تا اینكه «فرمانده مسعود» ژیلا بنییعقوب را دیدم. گزارشگری كه اوایل دهه 70، گزارشهای تحقیقیاش را در مجله «شباب» خوانده بودم. «فرمانده مسعود» را در صفحات اول، خامدستانه و نویسندهاش را نسبت به شخصیت احمدشاه مسعود، خالیالذهن یافتم كه البته دسترسیهایش به نزدیكان فرمانده بسیار مهم و ارزشمند بود، اما رفتهرفته این گزارشگر نشان داد كه بر خلاف جعفریان، سعی نمیكند خودش را همهچیزدان افغانستان و مجاهدان این كشور نشان دهد. یك گزارشگر بیطرف است كه خوب میشنود، خوب میبیند و اهل تحلیلهای شخصی نیست.
علیرضا بهرامی/ دبیر گروه فرهنگی ایسنا
كتاب «ترانههای تیمورتاش؛ زندگی و زمانه ایرج تیمورتاش» سه دهه پس از درگذشتش منتشر شده است. این تیمورتاش البته با عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربارِ پهلوی اول، فرق دارد. وزیری كه جزو قتلهای معروف رضاشاهی در زندان قصر هشتاد سال پیش بود. در این سالها كم نبودهاند تیمورتاشهایی كه در عرصه سیاست و فرهنگ و هنر ظهور یافتهاند اما هیچكدام آن تیمورتاش نشدند.
ایرج تیمورتاش اما زمانی خیلی مشهور بوده. یك معلم شیمی كه روزنامهنگار فانتزی نویس معروفی میشود و با ترانههایی كه در زمان خودش شهره خاص و عام میشود، از زبان غلامحسین بنان تا ویگن و امینا... رشیدی، در زمان صفحههای گرامافون. آن شهرت بیحد و حصر اما پایان تراژیكی هم داشته؛ با ظهور مدرنیسم، عصر آن ترانههای سنتگرا پایان مییابد و دستاندركارانش هم ناگهان از سكه میافتند.
از اینجا دوران بیخبری از ایرج تیمورتاش آغاز میشود، تا اینجا كه انتشارات «خطوطرح» كه گویا تمركزی بر همین رویه لایه برداری از مشاهیر فراموش شده دارد، این كتاب را از مجموعهای كه نام «جدال با فراموشی» را برای آنها انتخاب كرده، به تالیف امید ایرانمهر، روزنامهنگار و پژوهشگر حوزه تاریخ، منتشر میكند. كتابی كه با بررسی میدانی و تحقیقی تاریخی، هم جذابیت شهرتمدارانه دارد، هم با گردآوری و درج مصاحبهها، تصویرها و اسكنهایش، نوعی مستندنگاری تاریخی است كه به جنگ فراموشی بیشتر میرود. این دقیقا از همان اتفاقهایی است كه خیلی به آن نیاز داریم. مولفان و ناشرانی كه در بیقابلیتی سازمان عریض و طویل اسناد ملی، بار مستندنگاری زاویهها و كنجهای تاریخ پر اتفاق معاصرمان را به دوش بكشند؛ ثواب دنیا و آخرت!
مصطفی وثوقكیا/ دبیر گروه فرهنگی روزنامه صبح نو
امسال بالای ۵۰ عنوان كتاب خواندم، برخی یك جلدی و برخی دو و سه جلدی؛ اما انتخاب بهترین میان این پنجاه و اندی كتاب كار سختی است چون بالاخره آدمیزاد از هر كتابی نكتهای فرا میگیرد اما بنا بر جبر گردن مینهم. امسال كتاب «آمریكایی آرام» اثر گراهام گرین پس از سی سال تجدید چاپ شد. معرفیاش را در یك جریده خواندم و خریدم. كتاب در نظر اول اثری ضدجنگ است اما در باطن كتاب ضداستعمار است. توجه كنید كه داستان كتاب در قبل از حضور آمریكا در ویتنام است و نویسنده برای ما شرح میدهد كه چگونه یك قدرت استعماری و استكباری جدید متولد میشود و چگونه عمل میكند. شاید برای من بیش از «آمریكایی آرام» آشنایی با گراهام گرین نقطه عطف باشد. نویسندهای كه نگاه خاصش به درد این روزهای قرن۲۱ میخورد، در روزهای پرتلاطم و پرآشوب این روزهای جهان!
سیدمهدی موسویتبار
روزنامهنگار روزنامه فرهیختگان
كمتر پیش میآید كه كتابی از اهالی سینمای داخلی و خارجی توجهم را جلب كند. میدانم كه ادبیات برای اكثرشان یا تفنن است یا تفرعن، اما چرخ زدن در كتابفروشی مرا با «صید ماهی بزرگ» آشنا كرد.
عنوان فرعی و عكس روی جلد كتاب كنجكاوم كرد؛ «مراقبه، هوشیاری و خلاقیت» با عكسی از دیوید لینچ. كارگردانی كه خبر بازنشستگیاش در سالهای قبل در رسانهها منتشر شد.كتاب را ورق زدم و مطمئن شدم كه باید بخرمش. خواندمش و خواندمش و تمامش كردم. احساس كردم از یك گفتوگوی مفید بیرون آمدهام. گفتم گفتوگو چون در میان مطالعه كتاب سؤالاتی برایم پیش میآمد كه جوابش را چند صفحه بعدتر میگرفتم. صفحات كتاب به 200 نمیرسد و تعداد جملات هر صفحه هم به ندرت تمام صفحه را پر میكند. كتاب پرحجمی محسوب نمیشود، اما ذهنتان را مشغول میكند. شریك تجربیات مثبت و منفی لینچ میشوید و صادقانه و سخاوتمندانه مخاطب را پای سفره تغییرات زندگی و كارهایش مینشاند.
كتاب به بخشهای مختلفی تقسیم شده است. ممكن است تعداد كلمات هر بخش حتی به 100كلمه هم نرسد، اما نكته مهمی در آن وجود دارد. كتاب میتوانست با صفحات كمتری چاپ شود و سبكتر. مهم نیست كه چه تعداد از فیلمهای لینچ را دیدهاید اما ملاحظات این پیرمرد از دریای زندگیاش را از دست ندهید. «برای صید ماهی كوچك میتوانی در سطح آب بمانی. ولی اگر میخواهی ماهی بزرگ بگیری، باید به عمق بروی.»
صادق وفایی/ خبرنگار خبرگزاری مهر
كتاب «آنگه كه خود را یافتم»، اینكتاب را همین اواخر خواندم؛ نوشته اروین یالوم روانشناس سرشناس آمریكایی كه البته چند ترجمه هم از آن در بازار موجود است. من ترجمه نازی اكبری را خواندم كه خودش روانشناس است و نشر ققنوس آن را چاپ كرده است. لذت خواندن اینكتاب، یكی بهخاطر بیتعارف و بیپرده بودن مواضع نویسنده درباره خودش و در واقع روانكاوی خویش و دیگری بهخاطر تجربیات زیستهاش در قامت یك پیرمرد 86 ساله بود. چون من در دهه چهارم زندگی تشنه خواندن تجربیات آدمهای بزرگتر از خودم هستم. پس چهبهتر كه كتاب یك روانشناس كاركشته را به دست بگیرم كه كتابهای معروفی چون «وقتی نیچه گریست» یا «درمان شوپنهاور» را نوشته است. تا پیش از این، كتابی از اروین یالوم نخوانده بودم. با خواندن ایناثر از شخصیتاش خوشم آمد و البته بهنظرم از خواندن كتابهای دیگرش بینیاز شدم چون خودش بهانه و انگیزه نگارش آنها را در كتاب بهخوبی توضیح داده است.