خاطرات حاج حسین یکتا در کتاب «مربعهای قرمز» روایتی است از یاد و احوالات دوستان شهیدش
چانهگرمیهای شیرین یکتا
حاج حسین یکتا متولد قم است؛ فرماندهی قرارگاه خاتم الاوصیا در سالهای دفاع مقدس، دبیری ستاد مرکزی راهیان نور و روایتهای جبهه او را به یکی از شخصیتهای مطرح دوران جنگ تحمیلی بدل کرده است. کتاب خاطرات او با نام «مربعهای قرمز» سال1397 در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. کتابی که دیر منتشر شده بود، اما خیلی زود مورد استقبال قرار گرفت و به چاپ یازدهم رسید. مربعهای قرمز را انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده که مجموعه قابل اعتنایی از خاطرات رزمندگان جنگ تحمیلی را به بازار کتاب ارائه کرده است. تدوین و نگارش آن برعهده زینب عرفانیان بوده که پیش از این، دو کتاب دیگر از خاطرات رزمندگان را تدوین کرده است و البته رهبر انقلاب هم بر این کتاب تقریظ جالبی نوشته که توصیفات صمیمانهای دارد. این کتاب بر مبنای تعهد بین راوی و نویسنده، اگرچه خاطرات حاج حسین یکتا را در برمیگیرد، اما یادواره مکتوب تعدادی از شهدای جنگ تحمیلی است.
پیش از آنکه مربعهای قرمز نوشته شود، زینب عرفانیان کتاب «رسول مولتان» که روایتی از زندگی شهید سید محمدعلی رحیمی است را به روایت همسر شهید نوشته بود و قبل از آن هم یکی از کتابهای مجموعه علمداران را که مربوط است به خاطرات جانباز عباس ساکی.
در مراسم رونمایی کتاب رسول مولتان، یکی از سخنرانان دعوت شده حاج حسین یکتا بود. در حاشیه مراسم، حاج حسین از عرفانیان دعوت کرد که به دفترش برود و با هم درباره خاطراتش صحبت کنند. یکتا، جلسه اول با حجم زیادی از عکسها آمده بود و دوستان شهیدش را به عرفانیان معرفی کرد. همانجا بود که هر دو به این نتیجه رسیدند کتاب خاطرات حاجحسین قرار است درباره دوستان شهید او باشد. سهسال بعد کتاب مربعهای قرمز برای انتشار آماده شده بود.
در این سه سال، بیش از 120 ساعت از خاطرات حاجحسین ضبط شد. زینب عرفانیان به مناطق ذکر شده در خاطرات حاجحسین سر زد و همزمان به مصاحبه پرداخت. فضاسازی، برش، طرح داستان و ویرایش کتاب را به همراه حاجحسین انجام میداد و خاطره به خاطره پیش میرفتند.
درنهایت متن کتاب 14بار بازخوانی و بازنویسی شد و بعد از یک بازخوانی مفصل در 4روز پیاپی متن کتاب به تاریخ 11فروردین سال1397 نهایی شد. کتابی که روایتی غیرخطی از زندگی حاجحسین یکتا ارائه میکند و رفت و برگشتهایی در زمان دارد؛ گاهی خاطرهای از 20سالگی حاجحسین را کنار ماجرایی از یک سالگی او قرار داده و تعلیق ایجاد کرده است.
گاهی برای آنکه خاطرات مستند باشد و احتمالا گردی از زمان رویش را نپوشانده باشد، با همرزمان حاجحسین مشورت میشد و در نهایت به حاج احمد فتوحی مراجعه کردند که حافظه بسیار خوبی دارد و به گفته عرفانیان حتی به یاد دارد مثلا در روز دوم عملیات بدر، ناهار چه خوردهاند.
حاجحسین یکتا یکی از چشمهایش را در والفجر8 از دست داده و طبیعی است بخشی از خاطرات کتاب درباره همین عملیات باشد، اما جالب است بدانید خاطراتی از عملیات بدر را نیز میتوان در این کتاب خواند که معنای نام کتاب را روشن میکند و کلید درک مربعهای قرمز است.
گفتوگو با زینب عرفانیان، نویسنده مربعهای قرمز
خستگیهایم شسته شد
در تقریظ رهبر معظم انقلاب به چانهگرمیهای حاج حسین یکتا اشاره کردند. روایتگری ایشان چقدر در نوشتن کتاب موثر بوده است؟
حاجآقا یکتا، شخصیت برونگرا دارند و راوی هستند. رهبر معظم انقلاب اشاره دقیق و ظریفی داشتند چون آقای یکتا در سراسر کتاب و بهخصوص در قسمتهایی که از شهادت دوستان و همرزمانشان میگوید، حسی جریان دارد که کاملا از ایشان است و گاهی هم ممکن است از شیوه پرداخت من باشد. این دو کاملا در هم تنیده شده که حتی تفکیک آن برای خودم هم دشوار است.
این کتاب چه تفاوتهایی با کتابهای قبلی شما دارد؟
هر کتاب حس و حال خودش را دارد اما لطف خدا شامل حال ما شده و تقریظ رهبر معظم انقلاب به این کتاب تعلق گرفته است. البته در دیداری که با حضرت آقا داشتم، درباره کتاب «رسول مولتان» صحبت کردند و گفتند که یادداشتی هم در ابتدای آن کتاب نوشتهاند. در واقع هر کدام از این کتابها فضایی دارند که منحصر به همان شهید یا شهدایی است که به آنها پرداختهایم.
ویژگی این کتاب چیست؟
احساس میکنم سوال برانگیزترین قسمت کتاب، اسم کتاب است که مخاطب را جذب میکند. راوی هم آقای یکتاست که همیشه مخاطبان خودشان را داشتهاند و این مخاطبان کنجکاو به دانستن درباره ایشان هستند؛ درباره دوران کودکی، انقلاب، جنگ و دیگر بخشهای زندگی ایشان. این کنجکاویها با انتخاب نام «مربعهای قرمز» بیشتر شده و در نهایت میشود گفت سوالبرانگیز بودن ویژگی این کتاب است.
درباره اسم کتاب توضیح نمیدهید؟
چرا. بعد از تقریظ دربارهاش حرف زدهام و منعی نیست. ماجرای اسم کتاب از آنجا میآید که آقای یکتا مسوول آمار گردان خودشان بودند و دفترچهای داشتند که اسم اعضای گردان روی آن نوشته شده بود. بعد از هر عملیات، جلوی اسم هر عضوی که شهید میشد، یک مربع قرمز نقاشی میکشیدند. کمکم این مربع قرمز برای حاج آقا تبدیل به یک آرزو میشود که کاش کسی جلوی نام خودش یک مربع قرمز نقاشی کند. فکر کردم این لطیفترین قسمت کتاب است که میشود به عنوان اسم انتخاب کرد و سوالبرانگیز هم هست.
بازی های زمانی در روایت ماجراها با چه هدفی انجام شد؟
در هر بزنگاه که روایت بیش از اندازه یکنواخت و خطی میشد، برشهای زمانی را گنجاندهام تا از قصه یکی بود یکی نبود فاصله بگیریم و خواننده بتواند در زمان سفر کند، به گذشته برود و بازگردد. ضمن اینکه سعی کردم این رفت و برگشتهای زمانی در مقاطعی باشد که حس تعلیق برای مخاطب ایجاد و این سوال را در ذهنش پررنگ کند که بعدش چه میشود؟ کتاب درباره خاطرات جنگ است و بخشهایی از آن به مسائل نظامی اختصاص دارد. این میتوانست جذابیت و نرمی روایت را کم کند، پس برای اینکه از کسالت و خستگی مخاطب جلوگیری کنم و او را تا انتها با داستان همراه و همگام نگه دارم، از این تکنیک استفاده کردهام.
گویا برای آقای یکتا مهم این بود که یاد شهیدان گرامی داشته شود، شما چه هدفی از نگارش این کتاب داشتید؟
از همان ابتدا قرار گذاشتیم اگر همکاری ما ثمری داشت، کتابی باشد برای شهدا؛ نه من محور باشم نه حتی آقای یکتا. به نظرم توانستیم سر این قرار بمانیم و گوشهای از دین خودمان را به شهدای کتاب ادا کنیم.
آقای یکتا به شما نگفته بودند که چرا شما را انتخاب کردند؟
کتاب «رسول مولتان» را خوانده بودند، قلم و جزئینگری آن را دوست داشتند. زنانگی و احساس لطیف روایت برایشان جالب بود. البته من هم مثل چند نویسنده دیگر دعوت شدم که کارم را امتحان کنند، اما همان جلسه اول وصل شد به سه سال کار مشترک. آقای یکتا سرشان خیلی شلوغ است و سختی کار این است که پیش از آنکه کار روی روال بیفتد ممکن است نویسنده از وقفههای پی در پی دلسرد شود و کار را رها کند.
برداشتم این بود که همکاری شما بسیار مستمر و بدون وقفه پیش رفت!
درست است؛ خیلی خوب همکاری کردیم و به نظرم دلیلش این بود که وقتش بود کتاب منتشر شود. قسمت این بود که کتاب در همین زمان و همین موقعیت و با همین شکل منتشر شود و انصافا ایشان خیلی خوب با من همکاری کردند؛ از تنظیم وقت بگیرید تا نشان دادن مکانها و تنظیم ساعات مصاحبه.
و تقریظ حسن ختام همکاری شما بود؟
لطف خدا بود و دلیل آن اخلاص آقای یکتا در روایتگری و اخلاص آقای خلیلی ناشر کتاب. اگر از این کار کمی خستگی مانده بود، با تقریظ حضرت آقا شسته شد و رفت و زین پس هم دیگر بازنخواهد گشت.
گفتن از شهدا، رزق آسمانی است
حاجحسین یكتا را راهیان نور رفتهها خوب میشناسند، روایتگری كه عمری را در جبهه گذرانده و سالهای پس از آن را در اردوی راهیان نور راوی جنگ برای مردم و بهخصوص نسل جوان بودهاست. از خاطرات او بهتازگی «مربعهای قرمز» منتشر شد، كتابی كه شنبهشب تقریظ رهبری بر آن هم رونمایی شد و ما را بر آن داشت تا سراغش برویم و بخواهیم درباره انگیزه بیان خاطراتش و نگاهی كه به شهدا و مقوله جنگ دارد، برایمان حرف بزند. از شیرینی همین مصاحبه میتوانید مطمئن شوید كتاب خاطرات او آنقدر جذاب هست كه بتواند به یكی از تجربیات جذاب كتابخوانیتان بدل شود.
سه دهه از سالهای حضور شما در جبهههای جنگ میگذرد، چرا این همه سال طول كشید تا خاطراتتان مكتوب شود؟
اول اینكه معتقدم تا شهدا نخواهند زبان آدم برایشان باز نمیشود، گوش آدم شنوای حرفهایشان نمیشود و قلب هم آماده پذیرش آنچه باید نخواهد شد، بنابراین اولین نكته این است كه حتما تا زمان نگارش كتاب آمادگی لازم را از نظرشان نداشتهام، اما نكته مهم دیگر این است كه بسیار درگیر كارهای اجرایی بودم و كمتر فرصت انجام این كار را داشتم، كلیپها و صوتهای روایتگریام همه جا پخش میشد و فكر میكردم كار درستی را انجام میدهم و اصراری نیست بر اینكه حتما مكتوب شود، تا اینكه شنیدم حضرت آقا گفتند جنگ یك رزمنده تمام نمیشود تا اینكه خاطراتش را بنویسد. «بنویسد» تا «روایت كند» و «بگوید» فرق میكند. پس احساس مسؤولیت كردم بالاخره عزم جزم كردم و كار پیش رفت.
آنطور كه شنیدهایم مكتوب كردن خاطراتتان را چند باری آغاز كرده و متوقف كردهاید، تا اینكه بالاخره آن را با همراهی خانم زینب عرفانیان به نتیجه رساندید. در این باره هم توضیح دهید.
برای شهدا گفتن، نوشتن و شنیدن یك رزق آسمانی و توفیق شهدایی است. به خاطر همین از اول هم توكل كردم به خدا و خودشان كه شما زبان ما را باز كنید تا آنچه كه لازم است و باید به رشته تحریر دربیاید و نتیجه كار چیزی شود كه به درد نسل امروز بخورد. با چند نفر كار را شروع كرده بودم و وقتی كمی پیش رفته بود، میدیدم نتیجه آن چیزی كه میخواهم نیست، پس متوقفش میكردم. تا اینكه كتاب «رسول مولتان» را كه خواندم، دیدم قلم نویسنده شبیه به همان چیزی است كه من میخواهم، بعد از رونمایی كتاب با خانم عرفانیان صحبت كردم و حرفهای ایشان هم برایم جالب بود. گفتند كه چند ماه قبلتر پای روایتگری من در اردوی راهیان نور در شلمچه بودند و از شهدا این توفیق را خواسته بودند كه كتابی دربارهشان بنویسند. خلاصه كه ما و ایشان با یك عنایت و هدایت از سوی شهدا هم مسیر شدیم و رفتیم پای كار نویسندگی این كتاب.
شما روایتگری را تجربه كردهاید و با نفس این اتفاق مهم آشنایید، چرا خودتان دست به قلم نشدید و شخصا كتاب را ننوشتید؟
روایتگری و نویسندگی با هم فرق دارند، با جوانها حرف میزنیم و برایشان از شهدای دستیافتنی حرف میزنیم، امكانات دیداری و شنیداری هم داریم كه این تعامل بیشتر و بهتری ایجاد میكند میان من و مخاطب، در نوشتار بحث جداست و تخصصی جداگانه میطلبد تا كار لقمه زیبایی شود از رزق آسمانی شهدا كه برای جوانها كلوا من طیبات شود و انجام دهند عملوابالصالحات.
قطعا در این مسیر وجود یك شخص حرفهای برایم میشد كمكی ویژه تا خاطراتم از شهدا را بگویم، خاطراتی كه شاید دیگر مشابه آنها به این زودیها تكرار نشود و باید به بهترین شكل ثبت شود. همین گنجهای جنگ است كه میماند برای جوانها و نسل آینده ... . خلاصه كه شاید میتوانستم خودم هم بنویسم اما شاید نتیجه كار به این زیبایی نمیشد.
حالا چه شد كه قلم خانم عرفانیان شما را جذب كرد؟
سبك و سیاق و قلم خانم عرفانیان لطافت و ظرافت خاصی دارد كه به ظرافتها و دقتهایی كه من در روایتگری دارم خیلی نزدیك است. البته ایشان خیلی زحمت كشید و تلاش كرد قلمش را به روایتگری من هم نزدیک كند، طوری كه هركس كتاب را بخواند انگار پای روایتگری ما نشسته است. برای همین هم نگارش كتاب سه سال طول كشید اما نتیجه كار هم من را راضی كرد، هم ایشان را هم مخاطبان و حضرت آقا را.
با خانم عرفانیان كه صحبت كردیم از لحظاتی حرف زدند كه میگفتید ضبط را خاموش كنند و برخی خاطرات را بیان میكردید. این خاطرات درباره چه بودند؟
(با خنده) اگر قرار بود بگویم ضبط را خاموش نمیكردم و همان جا میگفتم.
جوابتان خیلی قانعكننده بود! شما روی ارتباط نسل با كتاب خیلی تاكید دارید، تابهحال بازخوردهایی كه گرفتید چگونه بوده و تا چه اندازه راضیتان كرده است؟
مساله گرانی كاغذ و كتاب خیلی خرید را سخت كرده اما هركس كتاب را خوانده میگوید «خواندم، خندیدم و گریه كردم» و همینطور میگویند كتاب را خواندم و تمام كردم، این نكتهای است كه حضرت آقا در تقریظشان هم اشاره كردهاند. خوشحالم خاطرات من و لطافت قلم خانم عرفانیان در نوشتن لحظات عادی زندگی شهدا اتفاق موفقی شده و بازخوردهای خوبی دارد، «مربعهای قرمز» شیشه عطری است كه درش باز میشود و عطر شهدا از آن بیرون میزند و میپیچد.
در كتاب، مدام خاطرات رفقای شهیدتان را بیان میكنید.
اصل قصه را شهدا رقم زدند، آن كسانی كه خط را شكستند شهیدان بودند، آنها كار را پیش بردند و اتفاق مهم را آنها رقم زدند ... . ما زیر سایه آنها بودیم و همه نگاهمان باید به آنها باشد. آنها خورشیدند، نورشان بر ما تابیده و شدهایم سایهشان. ما كنار آنها بودهایم، همراهشان دویدهایم اما دركشان نكردیم، همسفری و همراهی نكردیم .... حالا هم این كارها را میكنیم تا بهعنوان شاگردان تنبل جنگ و شهادت از آنها یك امضا بگیریم و با تبصره قبول شویم.
فکر میکنید کتابتان در شناخت ما از شهدا تغییری ایجاد خواهد کرد؟
امیدوارم كتاب بر نسل جوان تاثیر بگذارد، بخوانند و ببینند وقتی از شهدا حرف میزنیم از جوانهای همین كشور و كوچه پسكوچههایش حرف میزنیم، از امام معصوم حرف نمیزنیم، اینها آدمهای عادی بودهاند. وقتی از قاسم سلیمانی میگوییم از یك پاسدار سبزه آفتابخورده كرمانی حرف میزنیم كه برای خدا قیام و جهاد كرد. خواهشم این است كه كتابها و سیره شهدا را بخوانیم. شهدا از جنس مجاهدان راه خدا هستند. حیف است وقت بگذاریم برای همه چیز و برای شهدا نه. آنها زندهاند و آمدهاند از ما دست بگیرند.