خاطره جنایی
راز قتل در آلبوم عکس
یک روز در مسیر خانه به پلیس آگاهی بودم که قتل پسر جوانی در طبقه اول خانه ویلاییاش به ما گزارش شد. همراه تیم جنایی راهی محل قتل شدیم. با دیدن جسد و جراحات او، به نظر میرسید که پسر جوان با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است.
گزارش این جنایت را خواهر مقتول به پلیس اعلام کرده بود. نخستین کسی که برای تحقیق به سراغش رفتیم نیز همان خواهر مقتول بود. زن جوان گفت که سهیل به تنهایی در خانه ویلايی زندگی میکرده و هر شب در خانهاش مهمانی بوده است. او مدعی شد که برادرش پسری دست و دلباز بوده و کسی با او اختلاف یا مشکلی نداشته است. سهیل تازه نامزد کرده بود.
از خانه سهیل به غیر از پول و طلا، پیانوی قدیمیاش نیز سرقت شده بود.
آلبوم عکس
در بازرسی از خانه، آلبوم عکسهای سهیل را پیدا کردیم. سهیل در بیشتر عکسها با پسر جوانی بود و زمانی که در رابطه با پسر جوان از خانواده مقتول سوال کردیم، مشخص شد که پسر جوان غلام نام دارد که پیشکار سهیل بوده است. اما مدتها بود که خانواده سهیل از پیشکار جوان بیخبر بودند و تصور میکردند که در شمال زندگی کند. با آنکه خواهر مقتول تصور میکرد برادرش سالهاست با غلام قطع رابطه کرده اما ما مدارکی بهدست آوردیم که نشان میداد آنها همچنان با هم در رابطه هستند. یکی از آنها، تاریخ عکسها بود که بعضی از آنها به یک ماه قبل برمیگشت.
باید غلام را پیدا میکردیم و بیشک او اطلاعات خوبی درخصوص مقتول داشت. اما آدرسی از غلام در دست نبود اما یک عکس ما را به مرد جوان رساند. در یکی از عکسها به یک عکس دستهجمعی برخوردیم که غلام، پسر و زن جوان و سهیل در محلی ایستاده بودند. در بررسی محتوای عکس، ما به آدرس زن و پسر جوان که در عکس بودند، رسیدیم.
سراغ دختر جوان رفتیم و او گفت که برادرش با سهیل دوست بوده و حتی چندوقت قبل برادرش یکسری وسایل به خانه آورده که وسایل خانه سهیل بوده است. زمانی که ما وسایل را دیدیم، متوجه شدیم که همان وسایل سرقتی خانه سهیل است.
سراغ حمید، برادر دختر جوان را گرفتیم و مشخص شد که او به مسافرت رفته است. خانه حمید زیرنظر گرفته شد تا به محض رسیدن به تهران او را دستگیر کنیم.
پسر جوان فردای آن روز به تهران برگشت و ما او را دستگیر کردیم. حمید ابتدا منکر همه چیز بود اما زمانی که با مدارک ما روبهرو شد، اعتراف کرد: من هیچ شناختی از سهیل نداشتم، غلام او را به من معرفی کرد. او از زندگی سهیل باخبر بود. یک روز که از بیپولی مینالیدم، غلام به من پیشنهاد دزدی داد؛ سرقتی که با قتل صاحبخانه به پایان رسید. میگفت که در صورت اجرای نقشهاش، پولدار میشویم. من هم قبول کردم.
او ادامه داد: با خودروی پدرم مقابل خانه سهیل رفتیم و چون مقتول غلام و مرا میشناخت، طبق نقشه باید او را به قتل میرسانديم تا ردی از خودمان و سرقت بهجا نگذاریم. ورود به خانه کار سختی نبود و در حقیقت کلید ورود ما غلام بود. سهیل به محض دیدن دوست قدیمیاش در را باز کرد و با رویی باز از ما استقبال کرد. شب تا دیروقت بیدار بودیم و موقع خواب من با چکشی که از قبل با خودم آورده بودم سراغ سهیل رفتم. غلام هم با چاقو به او حمله کرد. ما سهیل را روی تختخوابش به قتل رساندیم و وسایلش را سرقت کردیم.
با اعتراف حمید، تحقیقات برای دستگیری دومین متهم پرونده ادامه یافت. از آنجایی که غلام پیانو مقتول را فروخته بود، سراغ مغازهای رفتیم که پیانو را از او خریده بود. فروشنده به ما اطلاع داد که غلام در مغازه پیانوفروشی یکی از دوستانش مشغول به کار است.
دستگیری دومین متهم
با گرفتن آدرس مغازه بلافاصله راهی مرکز شهر شدیم. جایی که مغازه مورد نظر و محل جدید کار غلام در آنجا بود و موفق شدیم پیشکار جوان را بازداشت کنیم.
مرد جوان پس از انتقال به اداره آگاهی و روبهرو شدن با مدارک ما لب به اعتراف گشود: سهیل آنقدر پولدار بود که هروقت او را میدیدم به او حسودیم میشد. بین من و او چه تفاوتی وجود داشت که بهترین جاها میرفت و بهترین وسایل را میخرید اما من فقط حسرت میکشیدم و تازه باید زیردست او کار میکردم. از سهیل کینه به دل داشتم و تصمیم گرفتم با سرقت از خانهاش هم او را به قتل برسانم و هم اموالش را تصاحب کنم. با همین انگیزه به همراهی حمید، او را به قتل رساندیم.
با اعتراف غلام به قتل، پرونده این جنایت هولناک در کمتر از دو ماه با تلاش کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت بسته شد و پرونده متهمان برای رسیدگی و صدور حکم در اختیار دادگاه قرار گرفت.
گزارش این جنایت را خواهر مقتول به پلیس اعلام کرده بود. نخستین کسی که برای تحقیق به سراغش رفتیم نیز همان خواهر مقتول بود. زن جوان گفت که سهیل به تنهایی در خانه ویلايی زندگی میکرده و هر شب در خانهاش مهمانی بوده است. او مدعی شد که برادرش پسری دست و دلباز بوده و کسی با او اختلاف یا مشکلی نداشته است. سهیل تازه نامزد کرده بود.
از خانه سهیل به غیر از پول و طلا، پیانوی قدیمیاش نیز سرقت شده بود.
آلبوم عکس
در بازرسی از خانه، آلبوم عکسهای سهیل را پیدا کردیم. سهیل در بیشتر عکسها با پسر جوانی بود و زمانی که در رابطه با پسر جوان از خانواده مقتول سوال کردیم، مشخص شد که پسر جوان غلام نام دارد که پیشکار سهیل بوده است. اما مدتها بود که خانواده سهیل از پیشکار جوان بیخبر بودند و تصور میکردند که در شمال زندگی کند. با آنکه خواهر مقتول تصور میکرد برادرش سالهاست با غلام قطع رابطه کرده اما ما مدارکی بهدست آوردیم که نشان میداد آنها همچنان با هم در رابطه هستند. یکی از آنها، تاریخ عکسها بود که بعضی از آنها به یک ماه قبل برمیگشت.
باید غلام را پیدا میکردیم و بیشک او اطلاعات خوبی درخصوص مقتول داشت. اما آدرسی از غلام در دست نبود اما یک عکس ما را به مرد جوان رساند. در یکی از عکسها به یک عکس دستهجمعی برخوردیم که غلام، پسر و زن جوان و سهیل در محلی ایستاده بودند. در بررسی محتوای عکس، ما به آدرس زن و پسر جوان که در عکس بودند، رسیدیم.
سراغ دختر جوان رفتیم و او گفت که برادرش با سهیل دوست بوده و حتی چندوقت قبل برادرش یکسری وسایل به خانه آورده که وسایل خانه سهیل بوده است. زمانی که ما وسایل را دیدیم، متوجه شدیم که همان وسایل سرقتی خانه سهیل است.
سراغ حمید، برادر دختر جوان را گرفتیم و مشخص شد که او به مسافرت رفته است. خانه حمید زیرنظر گرفته شد تا به محض رسیدن به تهران او را دستگیر کنیم.
پسر جوان فردای آن روز به تهران برگشت و ما او را دستگیر کردیم. حمید ابتدا منکر همه چیز بود اما زمانی که با مدارک ما روبهرو شد، اعتراف کرد: من هیچ شناختی از سهیل نداشتم، غلام او را به من معرفی کرد. او از زندگی سهیل باخبر بود. یک روز که از بیپولی مینالیدم، غلام به من پیشنهاد دزدی داد؛ سرقتی که با قتل صاحبخانه به پایان رسید. میگفت که در صورت اجرای نقشهاش، پولدار میشویم. من هم قبول کردم.
او ادامه داد: با خودروی پدرم مقابل خانه سهیل رفتیم و چون مقتول غلام و مرا میشناخت، طبق نقشه باید او را به قتل میرسانديم تا ردی از خودمان و سرقت بهجا نگذاریم. ورود به خانه کار سختی نبود و در حقیقت کلید ورود ما غلام بود. سهیل به محض دیدن دوست قدیمیاش در را باز کرد و با رویی باز از ما استقبال کرد. شب تا دیروقت بیدار بودیم و موقع خواب من با چکشی که از قبل با خودم آورده بودم سراغ سهیل رفتم. غلام هم با چاقو به او حمله کرد. ما سهیل را روی تختخوابش به قتل رساندیم و وسایلش را سرقت کردیم.
با اعتراف حمید، تحقیقات برای دستگیری دومین متهم پرونده ادامه یافت. از آنجایی که غلام پیانو مقتول را فروخته بود، سراغ مغازهای رفتیم که پیانو را از او خریده بود. فروشنده به ما اطلاع داد که غلام در مغازه پیانوفروشی یکی از دوستانش مشغول به کار است.
دستگیری دومین متهم
با گرفتن آدرس مغازه بلافاصله راهی مرکز شهر شدیم. جایی که مغازه مورد نظر و محل جدید کار غلام در آنجا بود و موفق شدیم پیشکار جوان را بازداشت کنیم.
مرد جوان پس از انتقال به اداره آگاهی و روبهرو شدن با مدارک ما لب به اعتراف گشود: سهیل آنقدر پولدار بود که هروقت او را میدیدم به او حسودیم میشد. بین من و او چه تفاوتی وجود داشت که بهترین جاها میرفت و بهترین وسایل را میخرید اما من فقط حسرت میکشیدم و تازه باید زیردست او کار میکردم. از سهیل کینه به دل داشتم و تصمیم گرفتم با سرقت از خانهاش هم او را به قتل برسانم و هم اموالش را تصاحب کنم. با همین انگیزه به همراهی حمید، او را به قتل رساندیم.
با اعتراف غلام به قتل، پرونده این جنایت هولناک در کمتر از دو ماه با تلاش کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت بسته شد و پرونده متهمان برای رسیدگی و صدور حکم در اختیار دادگاه قرار گرفت.