روایت 3نیازی که جریان زندگی 3خانواده را متوقف کرده است
پای لنگ زندگی
این دوازدهمین شماره از صفحه همسایه است. اول ماجرا، وقتی تصمیم به این شد که با همکاری سایت سایه هر هفته نیاز مردم آبرومند را معرفی کنیم تا خوانندههای روزنامه در حد توان به آنان کمک کنند؛ چیزی بین دو دلی و ناامیدی ته دلم بود که میگفت مگر مردم از طریق روزنامه به نیازمندان کمک میکنند؟ چقدر احتمال دارد این صفحه کارآمد باشد؟ چقدر احتمال دارد کسی که این مطلب را میخواند، تصمیم بگیرد به کسانی که معرفی کردهایم، کمک کند؟ آن هم از طریق اسکن کردن بارکد دیجیتال و از درگاه پرداخت یک سایت اینترنتی. قابلیتی که شاید خیلی از خوانندههای روزنامه امکانات استفاده از آن را نداشتهباشند. اما حالا که دوازدهمین شماره از همسایه را مینویسیم، تمام دودلی و شکهای روز اول به یقین تبدیل شدهاست. یقین به این که مردم بزرگند و سخاوتمند. همین که هر هفته به طور میانگین یک تا سه میلیون تومان برای افراد نیازمند معرفی شده در این صفحه جمعآوری میشود، نشاندهنده بزرگواری و کرامت خوانندگان محترم و همسایههای گرامی است. در این شماره نیز سه نیاز از سه خانواده ساکن تهران، اصفهان و کرمانشاه را مطرح کردهایم؛ نیازهایی که در این مقطع، نیاز مبرم این خانوادههاست و زندگیشان متوقف به برطرف شدن این نیازهاست. به امید خدا و همت شما همسایههای عزیز، امید است این مشکلات نیز تا هفته آینده برطرف شدهباشند.
خانواده پنج نفره ساکن تهران. پدر خانواده درگیر اعتیاد بوده اما قصد ترک کردن دارد. دو پسر 12 و 15 ساله دارند که در حال حاضر در خیابان و با گاری دستفروشی میکنند که خرج خانواده را تامین کنند. پدر این خانواده قصد دارد به کمپ ترک اعتیاد برود و اعتیاد را ترک کند اما خانواده نه توان پرداخت هزینه کمپ ترک اعتیاد را دارد نه میتوانند دو ماه در نبود پدر معیشت خانواده را تامین کنند. مادر این خانواده به دلیل باردار بودنش و هم به دلیل مراقبت از دختر 5 سالهشان نمیتواند شاغل باشد. در این شماره از همسایه قصد داریم هزینه کمپ ترک اعتیاد سرپرست این خانواده را تامین کنیم.
اعتیاد یک درد است برادر، ترک کردنش هزار درد. وقتی آرام آرام وارد این باتلاق میشوی خودت نمیفهمی داری با خودت و زندگیات چه میکنی. جایی به خودت میآیی که میفهمی داری زندگی خودت ،آینده و رویاهای فرزندانت را میسوزانی. حالا اگر تصمیم بگیری اعتیاد را ترک کنی و دوباره دست به زانو بزنی و برای زن و بچههایت زندگی بسازی، هزار جور مشکل و درد دیگر مقابلت قرار میگیرد.
یکی همین که اگر بخواهی اعتیاد را ترک کنی باید یکی دو ماه در کمپ ترک اعتیاد باشی و ندانی در این یکی دو ماه به خانوادهات چه خواهد گذشت. آیا شب به شب سر سفرهشان یک تکه نان میرسد یا نه؟ آیا در امنیت و آسایش هستند یا خیر؟ و هزار جور سوال و مشغله ذهنی دیگر که یک لحظه راحتت نمیگذارد.
این خانواده دو پسر 12 و 15 ساله دارد که این روزها در خیابانهای پایین شهر تهران با گاری دستفروشی میکنند، بلکه بتوانند بخشی از نان شب خانواده را تامین کنند. مادر خانواده هم که باردار است و نمیتواند بیرون از خانه کار کند، برای دختر پنج سالهشان روزها و شبها رویا میبافد که پدرش وقتی از کمپ ترک اعتیاد برگشت، پاک و سالم، تمام آن رویاها و آرزوها را برآورده کند.
حالا این خانواده ماندهاند و مشکل تامین هزینههای کمپ ترک اعتیاد و هزینههای جاری مدتی که پدر در کمپ است.
تو یک پروانهای
مددجو، پسری 14 ساله ساکن استان اصفهان است. این پسر در حال حاضر با مادرش زندگی میکند. پدر این خانواده 4 نفره کارگر نانوایی است که دستمزدش کفاف گذران زندگی و هزینههای درمان پسر 14 سالهاش را نمیدهد. پدر این خانواده پس با زیاد شدن فشارهای معیشتی و اقتصادی خانواده، همسر و دو فرزند خود را به حال خود رها کرده و رفتهاست. پسر بزرگتر خانواده که 20 ساله است هم کارگر روزمزد است و درآمد چندانی ندارد. او نیز مدتی است که مادر و برادر خود را به حال خود رها کرده و از آنان جدا شدهاست.
در حال حاضر مادر این خانواده به دلیل مشکلات زیاد معیشتی و فشارهای عصبی، به بیماری اعصاب و روان دچار شده و تحت نظارت و درمان پزشک است. این مادر و فرزند برای گذران زندگی و تامین نیازهای اولیه و داروهای پسربچه، نیاز به ماهیانه 2 میلیون و 500 هزار تومان دارند. در این شماره از همسایه قصد داریم هزینه یک ماه این زندگی را جمع آوری کنیم.
بالهایت را امتحان کن! کمی بیشتر تلاش کنی میتوانی پرواز کنی پسرم. تو تازه از پیله درآمدهای. مثل همه همنوعانت باش وقتی که از پیله درمیآیند. ندیدهای چطور با ذوق و شوق بال میزنند و اوج میگیرند و برای خودشان در هوای باغ و بوستان و گلستان میپرند. از روی آن گل به روی آن یکی. تو چرا اینطور نشستهای یک گوشه و مدام گریه میکنی و درد میکشی و زخمها و تاولهایت را میخارانی و خون را از روی دست و بالت پاک میکنی. همه دنیا به تو میگویند «پروانهای». هنوز باورت نشده که پروانهای؟
آنها که این نام را روی این بیماری گذاشتهاند میگویند به این دلیل اسم این بیماری را گذاشتهاند «بیماری پروانهای» که کسانی که به این بیماری دچار میشوند پوستشان شکننده میشود و شکنندگیاش شبیه به شکنندگی بالهای پروانه میشود.
این بیماری دلیل ژنتیکی دارد و احتمال ابتلا به آن یک در 50هزار است و این احتمال بین تمام ملیتها و نژادها و جنسیتها یکی است. کودکانی که به این بیماری مبتلا میشوند بدنشان پر از تاول میشود و پوستشان به شدت شکننده میشود. به طوری که به هر بهانهای و با هر ضربهای به پوست، زخم میشود و با کوچکترین فشار خاراندن پوست، ترک برمیدارد و پوسته پوسته میشود.
این پسربچه 14 ساله که دچار بیماری پروانهای است، در حال حاضر به همراه مادرش زندگی میکند. پدر این خانواده که کارگر نانوایی است به علت فشارهای اقتصادی یا هر دلیلی خانواده را ترک کردهاست. پسر بزرگتر این خانواده نیز مثل پدر و مادر و برادرش را رها کرده و رفتهاست. مادر این خانواده به دلیل فشارهای عصبی بسیار و فشارهای اقتصادی و معیشتی به بیماریهای عصبی دچار شده و در حال حاضر تحت نظر و مراقبت پزشک به سر میبرد.
این که احتمال ابتلا به این بیماری یک در 50 هزار است یعنی در قبال این پسربچه 14 ساله که بیمار پروانهای است، 50 هزار نفر شامل من و شمای خواننده نشستهایم و با بدن سالم روزنامه میخوانیم. شاید بگویید این از اقبال بد پسربچه است که بین 50 هزار نفر او به این بیماری مبتلا شدهاست. اما میتوان از این زاویه نگاه کرد که ما 50 هزار نفر انسان سالمیم که در قبال آن یک نفری که از ما به این بیماری مبتلا شده مسؤولیم.
آرزوی کوله صورتی
امیرعلی و النا، 12 ساله و پنج ساله همراه مادرشان در استان کرمانشاه زندگی میکنند. پدر این خانواده به علت بیماری ریه فوت شده. خانواده هر چه پس انداز داشتند را برای درمان پدر هزینه کردند. حتی بیشتر اسباب و اثاثیه منزلشان را فروخته و هزینه درمان پدر کردند، اما بینتیجه ماند و پدر از دنیا رفت.
حالا این خانواده در مضیقه اقتصادی روزگار میگذرانند و درآمد منظمی از جایی ندارند. النا دختر پنج ساله این خانواده امسال باید به پیش دبستانی برود، اما تامین هزینههای آن از جمله لباس و نوشت افزار از عهده مادر خانواده خارج است. در این شماره از همسایه قصد داریم هزینه لباس و نوشت افزار و شهریه پیش دبستانی النا را جمع آوری کنیم.
شاید بزرگترین دردی که آدم در زندگی تجربه میکند این باشد که قهرمان زندگیاش جلوی چشمش قطره قطره آب شود و کاری از دستش برنیاید. پدر این خانواده که به بیماری ریه مبتلا شد، روز به روز شروع به لاغر شدن کرد و هر روز بیشتر از روز قبل درد کشید. خانواده، مادری که هنوز جوان بود و سن و سال و تجربه چندانی نداشت و یک پسر بچه و دختری که هنوز خیلی خردسال بود همه توانشان را گذاشتند که پدر خانواده، قهرمان زندگیشان را دوباره سر پا ببینند. هر چه پس انداز در سالهای زندگی و سختی و کار جمع کرده بودند هزینه درمان کردند. تا جایی که پس انداز خانواده تمام شد. از آن به بعد شروع کردند به فروختن بعضی اسباب و اثاثیه منزل و هزینه کردن پول آن برای معالجه پدر، اما باز هم نتیجه نداد و پدر خانواده از دنیا رفت.
بعد از پدر، مادر خانواده ماند و یک دختر و پسر از آب و گل درنیامده و خانهای که دیگر چیز زیادی داخلش نبود. امیرعلی به هر شکلی که هست درس میخواند و مادر هر طور که هست و با کمک اینوآن، هزینههای تحصیلش را میدهد. اما النا، دختر پنجساله این خانواده هم امسال باید بهپیش دبستانی برود و تأمین هزینههای تحصیل او دیگر از عهده مادر خارج است.
پیگیری
هفته پیش در صفحه همسایه دو نیاز کوچک از دو خانواده را معرفی کردیم که برای کودکانشان رویاهایی بزرگ بودند. یک مورد نیاز به تبلت یا گوشی هوشمند برای دانشآموزی که از تحصیل مجازی به دلیل نداشتن گوشی هوشمند، بازمانده بود و یک مورد نیاز به تلویزیون برای خانواده ساکن استان فارس.
برای خرید تلویزیون مبلغ یک میلیون و 570 هزار تومان جمعآوری شد، اما نیاز به تبلت همچنان برطرف نشده باقی ماندهاست.