از رنج و عشق تعلیم

بچه‌های روستای ده سفید از توابع استان لرستان در آرزوی داشتن یك مدرسه یك كلاسه‌اند

از رنج و عشق تعلیم

در تمام مدتی كه صفحه همسایه شروع به كار كرده و حدود 16 شماره از آن به چاپ رسیده است این باور برای ما اثبات شده كه مردم این سرزمین با هر توان مالی كه داشته و در هر شرایط اقتصادی كه باشند، در حد توان از كمك به هموطنان و همسایه‌های‌شان دریغ نمی‌كنند. تا به حال در تمام شماره‌های صفحه همسایه كه با همكاری سایت سایه كمك‌های شما عزیزان را به دست نیازمند مورد نظرتان می‌رساند، مواردی از نیازمندی‌های كوچك خانواده‌ها را بیان كرده‌ایم. هر هفته نیاز دو یا سه خانواده از گوشه و كنار كشور را با شما در میان گذاشتیم و صدای همسایه‌ای را به همسایه‌های دیگرش رساندیم و به لطف خدا و همت شما در بیشتر موارد هم مشكل خانواده ذكر شده مرتفع شد. این بار و در این شماره از صفحه همسایه قصد داریم دست به كاری بزرگ‌تر بزنیم و یك نیاز عام‌المنفعه را با شما مطرح كنیم؛ نیاز یك روستا در بخش بیشه استان لرستان به یك مدرسه با حداقل مساحت و حداقل امكانات. بچه‌های روستای ده سفید بخش بیشه استان لرستان در حال حاضر در یك كانكس مشغول تحصیل هستند. معلم این روستا هر روز برای رسیدن به این روستای صعب‌العبور یك ساعت پیاده‌روی می‌كند كه روایت این عشق را از نگاه یكی از جهادگران حاضر در منطقه در گزارش این هفته می‌خوانید.

معلم عاشق ما را با مدرسه‌اش آشنا کرد
 علی حاجوی یكی از جهادگران سایت سایه است كه در مسیر محرومیت‌زدایی و كمك به نیازمندان فعالیت می‌كند. با او همکلام شدم كه درباره سفرش به استان لرستان و روستای ده سفید سوال كنم. از مدرسه‌ای كه فقط صفاتش را شنیده‌ام.
 یك كانكس كه حداقل امكانات و امنیت را ندارد. یك معلم كه هر روز مسیر زیادی را پیاده‌روی می‌كند تا به روستا و مدرسه برسد.
حاجوی می‌گوید اصلا به خاطر شنیدن روایت این عشق تصمیم گرفتیم به روستای ده سفید برویم. ما رفته بودیم استان لرستان برای سركشی به چند پروژه جهادی و اصلا بنا به رفتن به ده سفید نداشتیم.
مشغول كارمان بودیم كه كسی با من تماس گرفت و خودش را معلم روستای ده سفید معرفی كرد. قبل از آن تقریبا هیچ اطلاعاتی از آن منطقه نداشتم. معلم پشت تلفن گفت در روستای ده سفید 9 دانش آموز دارد كه در شرایط بدی مشغول تحصیل هستند. گفت شما كه كار جهادی می‌كنید و شنیده‌ام كه سامانه‌ای راه‌ انداختید برای ساخت مدرسه و كارهای خیریه عام‌المنفعه، گفتم به شما بگویم بلكه بتوانید برای این بچه‌ها كاری كنید. ما هم نشانی معلم را گرفتیم و بعد از تمام شدن كارمان در استان لرستان، راه افتادیم كه با او برویم به روستایی كه از آن تعریف می‌كرد.
معلم در صحبت تلفنی‌اش چیزی از این كه چطور هر روز خودش را به آن روستا می‌رساند نگفته بود. اما در مسیر متوجه مساله عجیبی شدیم.
معلم اهل و ساكن شهر دورود بود. متوجه شدیم كه هر روز با قطار خودش را از دورود به خرم‌آباد می‌رساند و از خرم‌آباد هم به دلیل این كه ماشین بین راهی گیرش نمی‌آید، مجبور می‌شود هر روز یك ساعت به طرف بیشه پیاده‌روی كند.
از خرم آباد كه گذشتیم بیشتر به این مساله پی بردیم كه واقعا ماشین گذری كه بخواهد از این مسیر برود كم پیدا می‌شود. هر چه از شهر دورتر می‌شدیم انگار داشتیم از دنیای متمدن فاصله می‌گرفتیم. كم‌كم جاده خاكی می‌شد و بعضی جاها واقعا صعب العبور.
تا جایی كه خیلی از جاها مجبور شدیم از ماشین پیاده شویم و ماشین را به سختی از موانع جاده عبور دهیم و دوباره سوار شویم. نكته جالب این كه این روستا در نزدیكی آبشار بیشه است و آبشار بیشه از نقاط گردشگری استان محسوب می‌شود و سالانه تعداد قابل توجهی گردشگر به این منطقه می‌آیند كه این آبشار را ببینند. به هر حال به هر زحمتی بود خودمان را رساندیم به بخش بیشه و به روستای ده سفید.


 مصائب یک مدرسه فلزی
با دیدن وضعیت مدرسه بچه‌های روستا حالمان منقلب شد. این همه عشق به تدریس، این همه عشق به تعلیم و از آن طرف این همه عشق به یاد گرفتن، همه و همه در یك كانكس كوچك جمع شده بود. كانكس روی بلندی قرار داشت كه معلم می‌گفت مسیر سیلاب است. اگر خدای ناكرده سیل بیاید خاك، زیر كانكس را جارو می‌كند و كانكس واژگون می‌شود.
تمام 9 دانش آموز این روستا در همین كانكس به تحصیل مشغولند و طبق دستورالعمل‌های مقابله با كرونا؛ ما باید پنجره‌ها را باز نگه داریم اما پنجره این كانكس به طرز اشتباهی طراحی شده كه به هیچ عنوان نمی‌توان آن را باز نگه داشت.
مشكل دیگری كه بچه‌ها اینجا با آن با مواجهند این است كه برق‌كشی به این كانكس انجام نشده و در حال حاضر این مدرسه فلزی برق ندارد و اگر روزی خورشید مستقیم نتابد یا هوا گرفته و بارانی باشد فضا آن قدر تاریك می‌شود كه دیگر نمی‌شود در آن نور چیزی خواند یا نوشت.
حالا با این وضعیت كه این كانكس نور درست و مناسبی نداشته و برق هم ندارد كه چراغی بشود در آن روشن كرد و در كانكس باید همیشه باز باشد كه نور آفتاب بیاید داخل، زمستان‌ها مشكل سرمای استخوان‌سوز این منطقه هم به مشكلات اضافه می‌شود. مشكل سرما با مشكل دری كه باید همیشه باز باشد همدستی می‌كند و باز این كانكس حتی برای چند دقیقه نشستن غیرقابل تحمل می‌شود.
 تازه اگر بخواهیم از این نكته بگذریم كه به هر حال كانكس از جنس فلز است و فلز رسانای خوبی برای سرما و گرماست؛ یعنی حتی اگر در هم بسته باشد، در تابستان نمی‌شود گرمای كانكس را تحمل كرد و در زمستان سرمایش را. تمام تجهیزات گرمایشی این مدرسه فلزی یك بخاری هیزمی است كه آن هم مشكلات و خطرات خودش را دارد.

بچه‌های این مدرسه می‌گویند اینجا فقط یك سقف فلزی است كه زیرش می‌شود درس خواند. به جز این نمی‌شود اسمش را مدرسه گذاشت. اینجا آبخوری و سرویس بهداشتی ندارد و بچه‌ها مجبورند برای استفاده از سرویس بهداشتی هر بار به خانه‌هاشان برگردند و دوباره به مدرسه بیایند.
مشكل دیگر این است كه كانكس در نقطه‌ای از روستا قرار دارد كه اطرافش همه خاك و كثیفی و فضولات حیوانی است. نمی‌شود در فضای خارج كانكس بازی كرد.
دانش‌آموز این مدرسه در دوربین بچه‌های جهادی زل می‌زند و می‌گوید: موقع استراحت و زنگ تفریح مجبوریم فقط 10 دقیقه بیرون كانكس بایستیم و دوباره برگردیم داخل، چون به دلیل خاك و كثیفی امكان بازی نیست. اگر بخواهیم اینجا بازی كنیم آن قدر خاكی می‌شویم كه دیگر نمی‌توانیم به مدرسه برگردیم. باید برویم خانه و خودمان را تمیز كرده و لباس‌هامان را عوض كنیم و دوباره به مدرسه برگردیم.
حداقل نیاز بچه‌های ده سفید
علی حاجوی می‌گوید این روستا با این كه فاصله زیادی تا خرم آباد ندارد اما انگار از نقشه جغرافیا جدا افتاده است. انگار تمام راه‌های مواصلاتی قبل از رسیدن به این روستا تمام می‌شود.
نه راه آهن به اینجا می‌رسد، نه جاده مناسبی دارد كه بشود با ماشین راحت رفت و آمد كرد. مردم این روستا همیشه مشكل آب دارند. این مدرسه هم مشكلی است كه روی مشكلات آنها اضافه شده است.
حاجوی می‌گوید: من مدرسه‌ سازی‌های زیادی را دیده‌ام. خیلی جاها خودمان به كمك مردم مدرسه ساخته‌ایم. خیلی جاها رفقایمان ساخته‌اند و نتیجه‌اش را دیده‌ایم. اما به این روستا جور دیگری نگاه می‌كنم. من به این روستا طور دیگری امیدوارم.
 آن هم به این دلیل كه این روستا جدا از بچه‌هایی كه به‌شدت پیگیر درس و تحصیل‌اند،‌ معلمی دارد كه پیگیر كار بچه‌هاست. خیلی جاها دیده‌ام كه برای روستاهای دورافتاده مدرسه ساخته‌اند اما بعد از ساخت به دلیل نبودن معلمی كه پای كار باشد مدرسه متروكه افتاده یا كاربری‌اش را از دست داده است. اما این روستا فرق دارد.
 معلمی عاشق دارد كه حاضر است روزی دو ساعت در رفت و برگشت پیاده روی كند تا به بچه‌های این روستا درس بدهد.
می‌پرسم برای اسكان معلم روستا چه برنامه‌ای دارید؟
جواب می‌دهد كه اگر به كمك مردم پول ساخت این مدرسه جمع آوری شود، یك اتاق استراحت هم برای معلم در آن طراحی می‌كنیم كه دیگر مجبور نباشد هر روز از شهرش به آن روستا بیاید و برگردد. اتاقی كه بتواند چند روز در هفته در آن بماند و هفته‌ای یكی دو بار این مسیر صعب‌العبور را رفت و آمد كند.
در حال حاضر حداقل نیاز بچه‌های روستای ده سفید استان لرستان یك مدرسه یك كلاسه است كه تنها یك سقف امن داشته باشد؛ سقفی كه آنها را از خطر سیل در امان نگه دارد؛ سقفی كه بشود در اطراف آن با خیال راحت بازی كرد و نگران خاكی شدن لباس‌ها نبود.
جمع آوری كمك برای ساخت این مدرسه از طریق سامانه «بسازیم» زیر نظر تیم سایت سایه انجام می‌پذیرد و شما همسایه‌های محترم می‌توانید به هر مقداری كه برایتان مقدور است در این كار خیر سهیم شوید. هم‌چنین می‌توانید از طریق همین سایت در جریان شفاف سازی كمك‌ رسانی‌ها و ساخت این مدرسه قرار بگیرید.



پیگیری
هفته گذشته در صفحه همسایه نیاز دو خانواده تهرانی و زنجانی را به شما همسایه‌های محترم معرفی كرده و تقاضای كمك كردیم. خانواده زنجانی كه سرپرست‌شان بیمار بود و سنگین‌وزن و نیازمند یك تشك مواج و خانواده تهرانی كه سرپرست‌شان را از دست داده بودند و در پی برآوردن نیازهای اولیه زندگی بودند و نیاز مبرم به یك تخته فرش 12 متری داشتند.
به لطف خدا و همت شما، برای تهیه تشك مواج برای مرد سنگین‌وزن زنجانی مبلغ 300 هزار تومان جمع آوری شد كه البته خیلی كمتر از قیمت تشك مواج است. اما برای خانواده تهرانی یك تخته فرش از طرف یكی از خیرین محترم اهدا شد كه به زودی در اختیارشان قرار خواهد گرفت.
ضمیمه قفسه کتاب
تیتر خبرها