یلدای امسال را قرار است جور دیگری تجربه کنیم
طولانیترین شب آنلاین
یکی بود یکی نبود. جانم برایتان بگوید دو سه روز مانده تا یلدا و ننه سرما رسیده به یک منزلیمان و هنوز نیامده، سردی قدمهایش دارد استخوان میترکاند! دیدیم نمیشود که مملکتی یکصدا یلدا یلدا کند و کلاف ما از قافله عقب بماند. این بود که آستینهایمان را بالا زدیم و برایتان آش شله قلم کاری پختیم و از درد دل و غر و شعر و تاریخ و نصیحت گریهدار و خندهدار و همه چیز را به صورت میکس شده یک جا تقدیم حضورتان کردیم از همانهایش که بخوری پاته و برعکس!
مریم امام / پژوهشگر محمد طائب
۲ واحد یلدا شناسی
روزی روزگاری در افسانههای قدیم و ندیم چنین نقل کردهاند که یلدا نام دخترکی بود با موهای مشکی و لپهای از سرما گل انداخته که هر کس معنی اسمش را میپرسید، میگفت: یلدا یعنی تولد (یعنی علاوه بر یک ماه قبل و بعد شب یلدا در تولدها هم میتونید به عنوان اولین نفر یلدا رو تبریک بگین) حقیقتش هنوز هم معلوم نیست این یلدا خانم از کجا و چه طوری سر از تقویم و تاریخ ما در آورده اما لااقل مطمئنیم که از زمان داریوش خان هخامنشی و شاید هم خیلی قبلتر از این حرفها یلدا جایش را در اولین شب زمستان حسابی قرص و محکم کرده و بنا هم ندارد فعلاً جایی برود.
در مورد اینکه اصلاً این یلدا خانم که بوده و چه کرده و از کجا پیدایش شده که از همان زمانهای عهد بوق باستان تا امروز در خجسته سالروزش خواب شیرین را تا صبح از چشم مرد و زن میربوده، حکایات زیادی در افواه مردم است اما آنچه اصل و اساس همهشان است، این که مردمان این مرز و بوم از همان اول کاری دلشان غنج میرفته برای روزهای آفتابی تابستان. آن قدر روز را دوست داشتند که در طولانیترین شب سال دور هم جمع میشدند و تا صبح چشمشان به راه دیدن روی ماه خورشید بود.
چنین رسم در مردم پارس بود...
در ادامه همان افسانههای باستانی چنین نقل کردهاند که مردمان در این شب دوریکدیگر جمع میشدند (البته با رعایت پروتکلها) و تا خروسخوان صبح بزرگترها برای دیگران قصه میخواندند و رستم و سهراب سالی یک بار برای ثوابش هم که شده از طبقات خاک گرفته کتابخانه بیرون میآمدند. هر چند در اینجا افسانهها تاکید بلیغ داشتند که باور بفرمایید حافظ شاعر بوده، نه فالگیر ولی بعد هم خودشان میفرمودند که اگر شده به همین بهانه هم سالی چهار خط دور همدیگر شعر بخوانید، عیب ندارد بخوانید تا رستگار شوید (فقط بی زحمت تن و بدن حافظ را خیلی در گور نلرزانید).
در افسانه چنین آمده ایرانیان در این شب سفرهای نیز پهن میکردند و آنچه از اطعمه و اشربه داشتند در کمال صفا و سادگی بر آن مینهادند و تا سپیده ریزریز نوش جان میکردند اما کار که به اینجا میرسد افسانه آه سوزناکی از ژرفنای سینه میکشد و لب به درد دل میگشاید که در این روزگار بعضیها چنان پس انداز یکسال خود را در طبق اخلاص صرف چیده واچیده کردن این سفره به منظور بزرگداشت این شب باستانی از طریق کور کردن هر آنکه نتواند دید میکنند که نه تنها در تمام قرون و افسانهها بی سابقه است بلکه حتی خود داریوش نیز در آن دنیا نسبت به این آریاییان غیور احساس دِین و عذاب وجدان گرفته و به همین منظور پیغامی داده که بنده در همین جا بیکم و کاست برای شما نقل میکنم: من داریوش هخامنشی، فرمانروای ایران، شما را سوگند میدهم به اهورا مزدا که شب را آفرید و روشنی صبح را آفرید که جان من یک امشبه را بیخیال این چیزها برای خودتان زندگی کنید!
صبحی که نمی رسد
اگر شما هم مثل من یک دانشآموز خجسته هستید و مطالب بالا را خواندید، لازم میبینم خدمتتان یادآوری کنم که مخاطب آن حرفهای قشنگ شب یلدا و رسم و رسوم و تفریح و دورهمی (از پشت صحنه اشاره میکنند تاکید کن با پروتکل!) اصلا و ابدا دانشآموزجماعت نبوده و نیست و ما نهایتا بتوانیم امشب یک دقیقه بیشتر توی سر خودمان و کتاب بزنیم که فردا اول دی است و امتحانات ترم و اینجور صحبتها!
هر چند بین خودمان باشد که ما یک عمر شب یلدا را به کام خودمان تلخ کردیم که فردا امتحان داریم و امتحان فردایش را هم بدون استثنا خراب کردیم که دیشباش شب یلدا بودیم و هیچوقت نفهمیدیم چرا اجداد آریایی عزیزمان در انتخاب تاریخ اعیاد و مناسباتشان هیچوقت با وزارت آموزش و پرورش مشورت نمیکردند که ما را به این گرفتاری و فلاکت و کتابهای دوندون قرمزشده از آب انار و هندوانه دچار نکنند!
آن از عذاب الیم پیک شادی غروب سیزده بدر، این هم از شب واقعه امتحانات ترم پس از یلدا!
ولی حالا جدا از اینکه سر درد دل نویسنده باز شده و روضه مکشوف خواندنش گرفته اندکی هم به خودمان قوت قلب بدهیم که این ترم و این سال و مجازی و حضوری و کنکور و مشتقاتش همه و همه میگذرند و تمام میشوند و فوقفوقش فقط صد سال اولش سخت است! (اشاره میکنند یهکم دیگه ادامهبدی قطع میکنیم بلندگو رو!!)
ولی فقط خواستم خدمتتان عرض کنم که غم به دلتان راه ندهید و با کلی اعتماد به نفس و پرقدرت و پرانرژی پیش بهسوی ترکاندن امتحانات!
حتی یک دقیقه بیشتر
بچه که بودیم فکر میکردیم بلندترین شب سال یعنی خیلی بلند! انگار که هرچقدر هم که صبر کنی خبری از صبح نباشد. اما بزرگتر که شدیم فهمیدیم بابا این خبر ها هم نیست و همه اینها سر یک دقیقه ست، تنها یک دقیقه بیشتر از شبهای دیگر!ولی ماجرا دقیقا همین است که یلدا را همین یک دقیقه یلدا کرده همان طوری که تمام زندگی را همین یک دقیقهها ساختهاند. حضرت علی(ع) یک حدیث قشنگی دارند که: إن عمرک وقتک الذی أنت فیه؛ عمر تو همان وقت تو است که در آنی!
یعنی همین دقایق و ثانیهها! دقایقی که آن قدر مهم و غیرقابل جبرانند که اگر بخواهیم به کسی بیشترین درجه اهمیتش را ثابت کنیم برایش بیشتر از همه وقت میگذاریم، دقیقا کاری که در بلندترین شب سالمان میکنیم. دقایقی که میدانیم نه برمیگردند نه جبران میشوند نه میشود وقتی که فرصت تمام شد حتی یک دقیقه بیشترش را قاچاقی از دست زمان کش رفت! اصلا زمان شبیه یک رودخانه میماند که از هر جا و هر لحظهاش فقط یه بار میشود آب برداشت. از همانهایی که دیر بجنبی رفته و برگشتنش هم حتی توی خواب و خیالات هم ممکن نیست! حالا ما بین این همه ما بدو و زمان بدو یک جاهایی هست که حکایتش حکایت اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد و این حرفها میشوند، مثل اینکه بنشینی و تنها داراییات را، زمانت را بین عزیزترین آدمهای زندگیت تقسیم کنی یک وقتهایی مثل همین شب یلدا !
شاید اصلا تمام ماجرا این بود که یلدا با همان موهای سیاه و لپهای گل انداخته از تمام شبهای سال یک دقیقه بیشتر قرض گرفته بود تا همین یک کلام #حرفحساب را بگوید که حواستان به این یک دقیقهها باشد!
آخ تو شب یلدای منی!
پیش از هرچیز جا دارد از همین جا سلام و صلواتی نثار روح درگذشتگان سازنده این تکآهنگ شب یلدایی بکنیم که بیشک بعد از سوسماس پربسامدترین آهنگ تاریخ اینستاگرام را به بشریت تقدیم کردند اما از این حرفها که بگذریم یک امشب را آمده بودیم خودتان را ببینیم! بدون استوری، بدون روتوش، بدون فیلتر، بدون ایموجی.
آمده بودیم بپرسیم حال دلتان چطور است؟ آمده بودیم شما بگویید ما بشنویم، گاهی هم ما بگوییم شما بشنوید شاید. آمدیم که از چیزهایی بگویید که در صفحههایتان نمیگذارید. مثلا اینکه مابین ماراتن همیشگی خواب - کار- درس حواستان هست ما هم گاهی دلمان برایتان تنگ میشود؟ دل شما چطور؟ از این همه سر در لاک تنهایی بردن دلتان نمیگیرد؟
اینقدر تندتند میدویم که به کجا برسیم مهمتر از خانواده؟ خلاصه که یلدا بود و فکر کردیم کمی دور هم حرف بزنیم، از همان حرفهایی که نمیزنیم معمولا. یا مثلا یک بازیای چیزی، که به قول معروف شب دراز است و قلندر بیدار و ما هم که نسبتا بیکار!
اما از اینها مهمتر آمده بودیم بگوییم یک امشب را اگر زحمتی نیست و واجبی فوت نمیشود، دو دقیقه بنشینید جای دیدن پست یلداییتان، چشممان به جمال خودتان روشن شود. جای دوری نمیرود، زمین و آسمانی هم قرار نیست جابهجا شود، هر چی هم نباشد شما خودتان شب یلدای مایید و این صحبتها، دلمان تنگ شده بود، آمدیم به بهانه یلدا خودتان را ببینیم!
باز میشه این در، صبح میشه این شب...
گفته بودم برایتان که از همان ابتدای عالم، آدمها شب را به انتظار صبح میگذراندند و زمستان را به امید بهار. یلدا را دور هم جمع میشدند تا به قول خودمان انرژی مثبت بفرستند برای حضرت خورشید که بیاید و آسمان را از دست اهریمن دربیاورد. غرض این بود که بگویم حکایت آدمیزاد هم به نوعی شبیه گیاهانی است که سهراب میگوید خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند!
ولی نکته این بود که اینطور شبها -چه ما بخواهیم و چه نخواهیم- بالاخره صبح میشود ولی یک شب بزرگتری هم هست که تا من و شما نخواهیم و همت نکنیم همینطور شب میماند و میماند و صبح نمیشود؛ یلدایی به بلندی هزار سال...!
گفتم ببینم حواسمان هست که شب است هنوز...؟
که فال زمین را هر موقع میگیریم ای پادشه خوبان/ داد از غم تنهایی ... درمیآید و اما کسی نیست که بعدش بپرسد: دل بیتو به جان آمد/ وقت است که باز آیی؟
خلاصه که گفتم ما که حواس دلمان پرت است، ولی شما که به انتظار سپیده نشستهاید یادتان نرود دعا کنید برای موعود.خیلی شب است دنیا...
روزی روزگاری در افسانههای قدیم و ندیم چنین نقل کردهاند که یلدا نام دخترکی بود با موهای مشکی و لپهای از سرما گل انداخته که هر کس معنی اسمش را میپرسید، میگفت: یلدا یعنی تولد (یعنی علاوه بر یک ماه قبل و بعد شب یلدا در تولدها هم میتونید به عنوان اولین نفر یلدا رو تبریک بگین) حقیقتش هنوز هم معلوم نیست این یلدا خانم از کجا و چه طوری سر از تقویم و تاریخ ما در آورده اما لااقل مطمئنیم که از زمان داریوش خان هخامنشی و شاید هم خیلی قبلتر از این حرفها یلدا جایش را در اولین شب زمستان حسابی قرص و محکم کرده و بنا هم ندارد فعلاً جایی برود.
در مورد اینکه اصلاً این یلدا خانم که بوده و چه کرده و از کجا پیدایش شده که از همان زمانهای عهد بوق باستان تا امروز در خجسته سالروزش خواب شیرین را تا صبح از چشم مرد و زن میربوده، حکایات زیادی در افواه مردم است اما آنچه اصل و اساس همهشان است، این که مردمان این مرز و بوم از همان اول کاری دلشان غنج میرفته برای روزهای آفتابی تابستان. آن قدر روز را دوست داشتند که در طولانیترین شب سال دور هم جمع میشدند و تا صبح چشمشان به راه دیدن روی ماه خورشید بود.
چنین رسم در مردم پارس بود...
در ادامه همان افسانههای باستانی چنین نقل کردهاند که مردمان در این شب دوریکدیگر جمع میشدند (البته با رعایت پروتکلها) و تا خروسخوان صبح بزرگترها برای دیگران قصه میخواندند و رستم و سهراب سالی یک بار برای ثوابش هم که شده از طبقات خاک گرفته کتابخانه بیرون میآمدند. هر چند در اینجا افسانهها تاکید بلیغ داشتند که باور بفرمایید حافظ شاعر بوده، نه فالگیر ولی بعد هم خودشان میفرمودند که اگر شده به همین بهانه هم سالی چهار خط دور همدیگر شعر بخوانید، عیب ندارد بخوانید تا رستگار شوید (فقط بی زحمت تن و بدن حافظ را خیلی در گور نلرزانید).
در افسانه چنین آمده ایرانیان در این شب سفرهای نیز پهن میکردند و آنچه از اطعمه و اشربه داشتند در کمال صفا و سادگی بر آن مینهادند و تا سپیده ریزریز نوش جان میکردند اما کار که به اینجا میرسد افسانه آه سوزناکی از ژرفنای سینه میکشد و لب به درد دل میگشاید که در این روزگار بعضیها چنان پس انداز یکسال خود را در طبق اخلاص صرف چیده واچیده کردن این سفره به منظور بزرگداشت این شب باستانی از طریق کور کردن هر آنکه نتواند دید میکنند که نه تنها در تمام قرون و افسانهها بی سابقه است بلکه حتی خود داریوش نیز در آن دنیا نسبت به این آریاییان غیور احساس دِین و عذاب وجدان گرفته و به همین منظور پیغامی داده که بنده در همین جا بیکم و کاست برای شما نقل میکنم: من داریوش هخامنشی، فرمانروای ایران، شما را سوگند میدهم به اهورا مزدا که شب را آفرید و روشنی صبح را آفرید که جان من یک امشبه را بیخیال این چیزها برای خودتان زندگی کنید!
صبحی که نمی رسد
اگر شما هم مثل من یک دانشآموز خجسته هستید و مطالب بالا را خواندید، لازم میبینم خدمتتان یادآوری کنم که مخاطب آن حرفهای قشنگ شب یلدا و رسم و رسوم و تفریح و دورهمی (از پشت صحنه اشاره میکنند تاکید کن با پروتکل!) اصلا و ابدا دانشآموزجماعت نبوده و نیست و ما نهایتا بتوانیم امشب یک دقیقه بیشتر توی سر خودمان و کتاب بزنیم که فردا اول دی است و امتحانات ترم و اینجور صحبتها!
هر چند بین خودمان باشد که ما یک عمر شب یلدا را به کام خودمان تلخ کردیم که فردا امتحان داریم و امتحان فردایش را هم بدون استثنا خراب کردیم که دیشباش شب یلدا بودیم و هیچوقت نفهمیدیم چرا اجداد آریایی عزیزمان در انتخاب تاریخ اعیاد و مناسباتشان هیچوقت با وزارت آموزش و پرورش مشورت نمیکردند که ما را به این گرفتاری و فلاکت و کتابهای دوندون قرمزشده از آب انار و هندوانه دچار نکنند!
آن از عذاب الیم پیک شادی غروب سیزده بدر، این هم از شب واقعه امتحانات ترم پس از یلدا!
ولی حالا جدا از اینکه سر درد دل نویسنده باز شده و روضه مکشوف خواندنش گرفته اندکی هم به خودمان قوت قلب بدهیم که این ترم و این سال و مجازی و حضوری و کنکور و مشتقاتش همه و همه میگذرند و تمام میشوند و فوقفوقش فقط صد سال اولش سخت است! (اشاره میکنند یهکم دیگه ادامهبدی قطع میکنیم بلندگو رو!!)
ولی فقط خواستم خدمتتان عرض کنم که غم به دلتان راه ندهید و با کلی اعتماد به نفس و پرقدرت و پرانرژی پیش بهسوی ترکاندن امتحانات!
حتی یک دقیقه بیشتر
بچه که بودیم فکر میکردیم بلندترین شب سال یعنی خیلی بلند! انگار که هرچقدر هم که صبر کنی خبری از صبح نباشد. اما بزرگتر که شدیم فهمیدیم بابا این خبر ها هم نیست و همه اینها سر یک دقیقه ست، تنها یک دقیقه بیشتر از شبهای دیگر!ولی ماجرا دقیقا همین است که یلدا را همین یک دقیقه یلدا کرده همان طوری که تمام زندگی را همین یک دقیقهها ساختهاند. حضرت علی(ع) یک حدیث قشنگی دارند که: إن عمرک وقتک الذی أنت فیه؛ عمر تو همان وقت تو است که در آنی!
یعنی همین دقایق و ثانیهها! دقایقی که آن قدر مهم و غیرقابل جبرانند که اگر بخواهیم به کسی بیشترین درجه اهمیتش را ثابت کنیم برایش بیشتر از همه وقت میگذاریم، دقیقا کاری که در بلندترین شب سالمان میکنیم. دقایقی که میدانیم نه برمیگردند نه جبران میشوند نه میشود وقتی که فرصت تمام شد حتی یک دقیقه بیشترش را قاچاقی از دست زمان کش رفت! اصلا زمان شبیه یک رودخانه میماند که از هر جا و هر لحظهاش فقط یه بار میشود آب برداشت. از همانهایی که دیر بجنبی رفته و برگشتنش هم حتی توی خواب و خیالات هم ممکن نیست! حالا ما بین این همه ما بدو و زمان بدو یک جاهایی هست که حکایتش حکایت اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد و این حرفها میشوند، مثل اینکه بنشینی و تنها داراییات را، زمانت را بین عزیزترین آدمهای زندگیت تقسیم کنی یک وقتهایی مثل همین شب یلدا !
شاید اصلا تمام ماجرا این بود که یلدا با همان موهای سیاه و لپهای گل انداخته از تمام شبهای سال یک دقیقه بیشتر قرض گرفته بود تا همین یک کلام #حرفحساب را بگوید که حواستان به این یک دقیقهها باشد!
آخ تو شب یلدای منی!
پیش از هرچیز جا دارد از همین جا سلام و صلواتی نثار روح درگذشتگان سازنده این تکآهنگ شب یلدایی بکنیم که بیشک بعد از سوسماس پربسامدترین آهنگ تاریخ اینستاگرام را به بشریت تقدیم کردند اما از این حرفها که بگذریم یک امشب را آمده بودیم خودتان را ببینیم! بدون استوری، بدون روتوش، بدون فیلتر، بدون ایموجی.
آمده بودیم بپرسیم حال دلتان چطور است؟ آمده بودیم شما بگویید ما بشنویم، گاهی هم ما بگوییم شما بشنوید شاید. آمدیم که از چیزهایی بگویید که در صفحههایتان نمیگذارید. مثلا اینکه مابین ماراتن همیشگی خواب - کار- درس حواستان هست ما هم گاهی دلمان برایتان تنگ میشود؟ دل شما چطور؟ از این همه سر در لاک تنهایی بردن دلتان نمیگیرد؟
اینقدر تندتند میدویم که به کجا برسیم مهمتر از خانواده؟ خلاصه که یلدا بود و فکر کردیم کمی دور هم حرف بزنیم، از همان حرفهایی که نمیزنیم معمولا. یا مثلا یک بازیای چیزی، که به قول معروف شب دراز است و قلندر بیدار و ما هم که نسبتا بیکار!
اما از اینها مهمتر آمده بودیم بگوییم یک امشب را اگر زحمتی نیست و واجبی فوت نمیشود، دو دقیقه بنشینید جای دیدن پست یلداییتان، چشممان به جمال خودتان روشن شود. جای دوری نمیرود، زمین و آسمانی هم قرار نیست جابهجا شود، هر چی هم نباشد شما خودتان شب یلدای مایید و این صحبتها، دلمان تنگ شده بود، آمدیم به بهانه یلدا خودتان را ببینیم!
باز میشه این در، صبح میشه این شب...
گفته بودم برایتان که از همان ابتدای عالم، آدمها شب را به انتظار صبح میگذراندند و زمستان را به امید بهار. یلدا را دور هم جمع میشدند تا به قول خودمان انرژی مثبت بفرستند برای حضرت خورشید که بیاید و آسمان را از دست اهریمن دربیاورد. غرض این بود که بگویم حکایت آدمیزاد هم به نوعی شبیه گیاهانی است که سهراب میگوید خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند!
ولی نکته این بود که اینطور شبها -چه ما بخواهیم و چه نخواهیم- بالاخره صبح میشود ولی یک شب بزرگتری هم هست که تا من و شما نخواهیم و همت نکنیم همینطور شب میماند و میماند و صبح نمیشود؛ یلدایی به بلندی هزار سال...!
گفتم ببینم حواسمان هست که شب است هنوز...؟
که فال زمین را هر موقع میگیریم ای پادشه خوبان/ داد از غم تنهایی ... درمیآید و اما کسی نیست که بعدش بپرسد: دل بیتو به جان آمد/ وقت است که باز آیی؟
خلاصه که گفتم ما که حواس دلمان پرت است، ولی شما که به انتظار سپیده نشستهاید یادتان نرود دعا کنید برای موعود.خیلی شب است دنیا...