فیلمنامهای به بهانه محیطزیست
کثیفکاری
ظهر/ داخلی/ جلوی رستوران
مرد متوجه کسی (کاراکتر جوکر در فیلم شوالیه تاریکی) میشود که جلوی رستورانش آشغال میریزد. بیرون میرود و با چهره عصبی به تابلویی که روی آن نوشته «لعنت بر کسی که اینجا آشغال بریزد» اشاره میکند.
جوکر: با این قواعد دستوپای خودت رو بستی و فکر میکنی باعث نجات توئه.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم الماس خونین): بعضی وقتها این سوال برام پیش میاد که خدا ما رو به خاطر بلاهایی که سر هم میاریم میبخشه؟
پاکبان (با بازی پدرخوانده) که دارد آشغالها را از روی زمین جمع میکند: از خدا به خاطر بارون متشکرم چون آشغالهای توی پیادهرو رو میشوره.
مثل اونها صحبت نکن. تو مثل اونا نیستی حتی اگر بخوای باشی.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم شاتر آیلند): کدوم بدتره؛ زندگی کردن مثل یه هیولا، یا مردن مثل یه مرد خوب؟
من هیولا نیستم. فقط از زمونه جلوترم!
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم قاتلان ماه کامل): میزنم میکشمتا بچه.
نکته: هنوز این فیلم بیرون نیومده ما این دیالوگ رو زودتر حدس زدیم.
با تمام قدرتت هیچ کاری نمیتونی انجام بدی. چون چیزی نداری تا باهاش من رو تهدید کنی.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم از گور برگشته): اگه جلوی یه درخت ایستاده باشی و به شاخههاش نگاه کنی مطمئنی داره سقوط میکنه. ولی اگر به تنهاش نگاه کنی، استواریش رو میبینی.
جوکر سریع آنجا را ترک میکند.
عصر همان روز/ داخلی/ تاکسی
راننده (با بازی ایزاک در فیلم منهتن) سیگاری روشن میکند.
مرد مسافر با عصبانیت به او نگاه میکند.
راننده: من اساسا سیگار نمیکشم. دودش رو هم تو نمیدم. چون میدونم سرطان میگیرم. اما اونقدر سیگار به لب، خوشگل میشم که نمیتونم جلوش طاقت بیارم.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم گرگ والاستریت): تو میتونی ولی اگر غیر از این فکر میکنی، حرفم رو پس میگیرم.
سومی: اتفاقا تصمیم داره ترک کنهها.
تصمیمات تو بدون «اقدام»، هیچی نیستن. فقط تصمیم باقی میمونن.
(بعد با دست نشان میدهد که میخواهد پیاده شود. راننده کنار میزند و مرد پیاده میشود.)
سومی: عجب احمقی بودا.
هر از چندگاهی با آدمهای احمق ملاقات کن. میتونی یه چیزایی یاد بگیری.
این را میگوید و با فاصله اندکی از مرد که خیلی از ماشین دور نشده عبور میکند.
سومی: مثل اینکه تو هم باهاش کنار نیومدی.
فکر میکنم باهاش خوب کنار اومدم. سعی کردم زیرش بگیرم.
دوربین تاکسی را رها میکند و سراغ مرد میآید. گوشیاش زنگ میخورد. صدایی از پشت تلفن میگوید: آقای برجی، همه کشاورزا رو راضی کردم زمینهاشون رو مفت از چنگشون درآوردم. آماده ساختوسازیم. چی دستور میدید؟
97درصد آدمایی که زود تسلیم میشن، به استخدام 3درصد آدمایی که هرگز تسلیم نشدن درمیان. بازی خیلی ساده است. شیوه بازی اینه که باید پولارو از جیب مشتریات به جیب خودت انتقال بدی.
صدای پشت گوشی: البته خب خیلیا میگن این از بین بردن جنگل و زمین کشاورزی برای محیطزیست خوب نیست.
پول هم مثل اکسیژنه. من میخوام بیشتر از هرکس دیگهای نفس بکشم.
مرد متوجه کسی (کاراکتر جوکر در فیلم شوالیه تاریکی) میشود که جلوی رستورانش آشغال میریزد. بیرون میرود و با چهره عصبی به تابلویی که روی آن نوشته «لعنت بر کسی که اینجا آشغال بریزد» اشاره میکند.
جوکر: با این قواعد دستوپای خودت رو بستی و فکر میکنی باعث نجات توئه.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم الماس خونین): بعضی وقتها این سوال برام پیش میاد که خدا ما رو به خاطر بلاهایی که سر هم میاریم میبخشه؟
پاکبان (با بازی پدرخوانده) که دارد آشغالها را از روی زمین جمع میکند: از خدا به خاطر بارون متشکرم چون آشغالهای توی پیادهرو رو میشوره.
مثل اونها صحبت نکن. تو مثل اونا نیستی حتی اگر بخوای باشی.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم شاتر آیلند): کدوم بدتره؛ زندگی کردن مثل یه هیولا، یا مردن مثل یه مرد خوب؟
من هیولا نیستم. فقط از زمونه جلوترم!
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم قاتلان ماه کامل): میزنم میکشمتا بچه.
نکته: هنوز این فیلم بیرون نیومده ما این دیالوگ رو زودتر حدس زدیم.
با تمام قدرتت هیچ کاری نمیتونی انجام بدی. چون چیزی نداری تا باهاش من رو تهدید کنی.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم از گور برگشته): اگه جلوی یه درخت ایستاده باشی و به شاخههاش نگاه کنی مطمئنی داره سقوط میکنه. ولی اگر به تنهاش نگاه کنی، استواریش رو میبینی.
جوکر سریع آنجا را ترک میکند.
عصر همان روز/ داخلی/ تاکسی
راننده (با بازی ایزاک در فیلم منهتن) سیگاری روشن میکند.
مرد مسافر با عصبانیت به او نگاه میکند.
راننده: من اساسا سیگار نمیکشم. دودش رو هم تو نمیدم. چون میدونم سرطان میگیرم. اما اونقدر سیگار به لب، خوشگل میشم که نمیتونم جلوش طاقت بیارم.
مرد (کاراکتر دیکاپریو در فیلم گرگ والاستریت): تو میتونی ولی اگر غیر از این فکر میکنی، حرفم رو پس میگیرم.
سومی: اتفاقا تصمیم داره ترک کنهها.
تصمیمات تو بدون «اقدام»، هیچی نیستن. فقط تصمیم باقی میمونن.
(بعد با دست نشان میدهد که میخواهد پیاده شود. راننده کنار میزند و مرد پیاده میشود.)
سومی: عجب احمقی بودا.
هر از چندگاهی با آدمهای احمق ملاقات کن. میتونی یه چیزایی یاد بگیری.
این را میگوید و با فاصله اندکی از مرد که خیلی از ماشین دور نشده عبور میکند.
سومی: مثل اینکه تو هم باهاش کنار نیومدی.
فکر میکنم باهاش خوب کنار اومدم. سعی کردم زیرش بگیرم.
دوربین تاکسی را رها میکند و سراغ مرد میآید. گوشیاش زنگ میخورد. صدایی از پشت تلفن میگوید: آقای برجی، همه کشاورزا رو راضی کردم زمینهاشون رو مفت از چنگشون درآوردم. آماده ساختوسازیم. چی دستور میدید؟
97درصد آدمایی که زود تسلیم میشن، به استخدام 3درصد آدمایی که هرگز تسلیم نشدن درمیان. بازی خیلی ساده است. شیوه بازی اینه که باید پولارو از جیب مشتریات به جیب خودت انتقال بدی.
صدای پشت گوشی: البته خب خیلیا میگن این از بین بردن جنگل و زمین کشاورزی برای محیطزیست خوب نیست.
پول هم مثل اکسیژنه. من میخوام بیشتر از هرکس دیگهای نفس بکشم.