سلفی با چوبه دار
در این ستون زندگی قاتلان معروف ایران که سرنوشتی جز چوبه دار نداشتند، به نوعی از زبان خودشان و بر اساس اعترافاتشان در دادگاه مرور میشود . قاتل کیانا دختر بچه خردسال، مجرمی بود که این هفته سراغ او رفتهایم.
قتل كیانا برای انتقام از مادرزن
همه چیز از اختلاف من و مادرزنم شروع شد. وسیلهای از خانهاش سرقت شده بود و او تصور میكرد سارق من هستم. این تهمت خیلی آزارم میداد و دنبال انتقام بودم. هنوز تصمیم نگرفته بودم كه چطور انتقام بگیرم تا اینكه به ذهنم رسید با كشتن كیانا انتقام بگیرم. روز حادثه برادرزنم همراه همسر و فرزندش از تهران به نیشابور آمده و برای عیادت از پدربزرگ كیانا به بیمارستانی در مشهد رفتند. كیانا در خانه مادربزرگش ماند. همسر و دو فرزند من هم شب را در همان خانه سپری كردند. نیمههای شب چند بار در زدم و كسی در را باز نكرد. از درختی كه كنار دیوار خانه بود، بالا رفته و خودم را به داخل خانه رساندم. كیانا خواب بود و روی او چادری كشیده بودند. تصمیم داشتم او را به قتل برسانم تا از این طریق از مادرزنم انتقام بگیرم. میدانستم كه او عاشق كیاناست. مرگ كیانا ضربه محكمیبه مادرزنم بود.
دخترك را با چادری كه روی او كشیده شده بود، دزدیدم و با موتور به خانه خودم بردم. وقتی به مقابل خانه رسیدیم، او از خواب بیدار شد و پرسید كجا میرویم كه به دروغ گفتم او را پیش پدرش میبرم. دخترك را به طبقه سوم خانهام برده و نقشه شیطانی ام را اجرا كردم. بعد هم با همان چادر خفهاش كردم. بعد از قتل باید بهدنبال راهی برای مخفی كردن جسدمیگشتم. جسد را به باغ پدرش بردم و زیر گچهای پیشساخته مخفی كردم.
از صبح روز بعد كه متوجه ناپدید شدن كیانا شدند جستوجو برای یافتنش را آغاز كردند و بعد از
دو روز دچار عذاب وجدان شده و موضوع را به برادرم گفتم كه او ماجرا را به پلیس اطلاع داد.
بعد از دستگیری به قتل اعتراف كردم. وقتی مقابل قضات دادگاه قرار گرفتم به آنها گفتم؛ هیچ دفاعی در برابر كاری كه كردم، ندارم. مرا زودتر قصاص كنید. بعد از اعدام هم جسدم را دفن نكنید. من لیاقت دفن شدن ندارم. جسدم را در بیابان رها كنید تا خوراك حیوانات وحشی شود. من از كار زشت خود پشیمانم و نمیتوانم دفاعی در برابر آن داشته باشم. پس از محاكمه به اعدام محكوم شدم و حكم، 9 مهر 95 اجرا شد.
قتل كیانا برای انتقام از مادرزن
همه چیز از اختلاف من و مادرزنم شروع شد. وسیلهای از خانهاش سرقت شده بود و او تصور میكرد سارق من هستم. این تهمت خیلی آزارم میداد و دنبال انتقام بودم. هنوز تصمیم نگرفته بودم كه چطور انتقام بگیرم تا اینكه به ذهنم رسید با كشتن كیانا انتقام بگیرم. روز حادثه برادرزنم همراه همسر و فرزندش از تهران به نیشابور آمده و برای عیادت از پدربزرگ كیانا به بیمارستانی در مشهد رفتند. كیانا در خانه مادربزرگش ماند. همسر و دو فرزند من هم شب را در همان خانه سپری كردند. نیمههای شب چند بار در زدم و كسی در را باز نكرد. از درختی كه كنار دیوار خانه بود، بالا رفته و خودم را به داخل خانه رساندم. كیانا خواب بود و روی او چادری كشیده بودند. تصمیم داشتم او را به قتل برسانم تا از این طریق از مادرزنم انتقام بگیرم. میدانستم كه او عاشق كیاناست. مرگ كیانا ضربه محكمیبه مادرزنم بود.
دخترك را با چادری كه روی او كشیده شده بود، دزدیدم و با موتور به خانه خودم بردم. وقتی به مقابل خانه رسیدیم، او از خواب بیدار شد و پرسید كجا میرویم كه به دروغ گفتم او را پیش پدرش میبرم. دخترك را به طبقه سوم خانهام برده و نقشه شیطانی ام را اجرا كردم. بعد هم با همان چادر خفهاش كردم. بعد از قتل باید بهدنبال راهی برای مخفی كردن جسدمیگشتم. جسد را به باغ پدرش بردم و زیر گچهای پیشساخته مخفی كردم.
از صبح روز بعد كه متوجه ناپدید شدن كیانا شدند جستوجو برای یافتنش را آغاز كردند و بعد از
دو روز دچار عذاب وجدان شده و موضوع را به برادرم گفتم كه او ماجرا را به پلیس اطلاع داد.
بعد از دستگیری به قتل اعتراف كردم. وقتی مقابل قضات دادگاه قرار گرفتم به آنها گفتم؛ هیچ دفاعی در برابر كاری كه كردم، ندارم. مرا زودتر قصاص كنید. بعد از اعدام هم جسدم را دفن نكنید. من لیاقت دفن شدن ندارم. جسدم را در بیابان رها كنید تا خوراك حیوانات وحشی شود. من از كار زشت خود پشیمانم و نمیتوانم دفاعی در برابر آن داشته باشم. پس از محاكمه به اعدام محكوم شدم و حكم، 9 مهر 95 اجرا شد.