داستان شخص  و مشاور و اره

داستان شخص و مشاور و اره

شخصی در خواب به مشاور روان‌شناس مراجعه كرد تا با او مشورت كند. مشاور به او گفت: حق ویزیت را پرداخته‌ای؟ شخص گفت: بلی. مشاور گفت: 25 دقیقه وقت داری تا مشكلت را بگویی و در صورت بیشتر شدن زمان هر‌ده‌دقیقه 15هزار تومان. شخص قبول كرد و گفت: مدتی است خواب‌های عجیبی می‌بینم. مشاور گفت: مثلا چی؟ شخص گفت: باید خودتان ببینید. مشاور و شخص هردو به خواب شخص رفتند. مشاور گفت: خب، چی می‌بینی؟ شخص گفت: یك هیولا زیر‌تختخوابم قایم شده است. مشاور گفت: كو ببینم؟ شخص زیر تختخواب را به مشاور نشان داد. مشاور هیولای زشت و كریه و ترسناكی را مشاهده كرد كه در زیر تخت شخص پنهان شده بود. فورا از خواب بیدار شد و شخص را نیز از خواب بیدار كرد و باهم به خانه شخص رفتند. مشاور به شخص گفت: یك اره بیاور. شخص یك اره آورد. مشاور گفت: این اره برگزیت است. یك اره چوب‌بر بده! شخص رفت و یك اره چوب‌بر آورد و به مشاور داد. مشاور پایه‌های تخت شخص را برید و تخت را روی زمین گذاشت و گفت: لانه‌اش را خراب كردیم. دیگر چی؟ شخص گفت: خواب‌های دیگری هم می‌بینم كه نمی‌توانم توضیح بدهم. مشاور گفت: بخوابیم. وقتی خوابیدند و به خواب شخص رفتند، مشاور گفت: گفتی حق ویزیت مرا دادی؟ شخص گفت: بلی. مشاور گفت: حق اره و حق خواب و حق مأموریت را هم بده. شخص گفت: چقدر می‌شود؟ مشاور گفت: 600هزارتومان. شخص مبلغی از كیفش درآورد و به مشاور داد. مشاور پول‌ها را شمرد و دید كه 450‌هزار تومان است. فریادی زد و گفت: این كه كم است. بر اثر این فریاد از خواب بیدار شد و مشاهده كرد شخصی در كار نیست و او در دفتر مشاوره خودش و پشت میز كارش به خواب فرو رفته است. چشمانش را بست و گفت: باشه، همان 450  هزار را بده. اما فهمید كه خواب تمام شده است و دیگر فرصتی نیست. پس رو به دوربین كرد و گفت: لعنت به چشمی كه بی‌موقع باز شود و خاموش شد و به این‌ترتیب ضرب‌المثل اره برگزیت به گنجینه ضرب‌المثل‌های واحد مركزی خبر اضافه شد.