شلیك مرد تیباسوار

كتاب «صد روسی» توسط نشر شهید كاظمی روانه بازار شد

شلیك مرد تیباسوار

عمده اهالی فرهنگ او را با روزنامه‌نگاری و خبرنگاری می‌شناسند. خبرنگار موتورسوار سوژه گزارش ما حالا چند وقتی است كه توی جماعت نویسنده‌ها هم برای خودش جایی باز كرده و آرام آرام و بدون عجله و از سر فرصت، كتاب‌هایش یك به یك بیرون می‌آیند. اصلا بگذارید همین اول قضیه مشتمان را باز كنیم. داریم از میثم رشیدی‌مهرآبادی صحبت می‌كنیم. كسی كه اگر سنباده‌اش بزنید، بیشتر اهل اردوگاه خبرنگاران و روزنامه‌نگاران است. اگر خواسته باشیم دقیق‌تر معرفی‌اش كنیم خبرنگار و روزنامه‎‌نگار حوزه دفاع مقدس. چرا رفته‌ایم سراغش؟ جدیدترین كتاب رشیدی هم رونمایی شده. اسم جالبی هم دارد: «صدِ روسی!» مراسم رونمایی كتاب رشیدی كه توسط انتشارات شهید كاظمی روانه بازار نشر شده، همین هفته در فروشگاه به‌نشر آستان قدس رضوی در میدان انقلاب تهران رونمایی شد.

روزنامه‌نگار كهنه‌كار حوزه دفاع مقدس در جدیدترین كارش هم دوباره رفته سراغ رزمندگان جنگ. بسته شدن نطفه كتاب «صد روسی» هم حكایت جالبی دارد. رشیدی درباره ایده نگارش این كتاب گفته است: «بیش از دو سال از رونمایی كتاب «حاجی‌فیروز» كه شامل خاطراتی از برادر جانباز، حاج‌فیروز احمدی است، می‌گذرد. همان روز بود كه مردی رعنا با پاهایی كه از شدت جراحت به‌سختی قدم برمی‌داشت، من را به داخل اتومبیلش بُرد و سر صحبت را باز كرد. مایل بود خاطراتش را برایم بگوید تا كتاب شود.» به گزارش فارس، رشیدی این احساسات مرد رعنا در داخل اتومبیل تیبای سفیدرنگ را در ذهن خودش یك احساس زودگذر تصور می‌كرده كه به‌زودی از یاد خواهد رفت.
 بی‌خیال نمی‌شد
او درباره این موضوع می‌گوید: «در گیر و دار تبلیغ و فروش حاجی‌فیروز بودم و هر چند روز، دوستان رسانه‌ای مقدمات گفت‌وگو یا گزارشی درباره این كتاب را فراهم می‌كردند. یك روز باید با دوربین صداوسیما به نانوایی حاج‌فیروز می‌رفتم و روز دیگر در دفتر فلان روزنامه، با انواع مسائل ریز و درشت، سوال‌پیچ می‌شدم. گفته‌های مرد رعنای سفیدپوش در اتومبیل سفیدرنگ را احساساتی زودگذر دانستم و خیال كردم همین كه پایش به خانه برسد و حاج‌خانم لیست خرید روزانه را به دستش بدهد و بچه‌ها خرده‌فرمایشاتشان را بگویند، عاشقی یادش می‌رود.»
 كافه‌بازی را فراموش كنید!
با این حال گویا انرژی مرد رعنای تیباسوار آنقدر زیاد بوده كه نویسنده و خاطره‌نگار كتاب حاجی‌فیروز را به دام بیندازد. به گفته نویسنده، هنوز مدت زیادی از آن دیدار نگذشته بوده كه دوباره مرد تیباسوار با او تماس گرفته و خواستار دیداری حضوری می‌شود. در ادامه هم توافقات و هماهنگی‌های نهایی برای نگارش كتاب ایجاد شده و حالا رشیدی است و مرد تیباسوار كه عبدالعلی یزدان‌یار نام دارد و قرار است راوی «صدِ روسی» باشد. احتمالا تصور شما از نگارش چنین كتاب‌هایی همان قاب‌ها و سكانس‌هایی است كه در فیلم‌ها دیده‌اید. این‌كه نویسنده یا روزنامه‌نگار به طور هفتگی قرارهایی را با سوژه و مصاحبه‌شونده خود نهایی كرده و در یك كافه و هنگام نوشیدن یك نوشیدنی گرم، واقعیت‌های مدفون شده در سینه و ذهن مصاحبه‎شونده را بیرون می‌كشد. خب اجازه بدهید كه بگوییم تصور شما كاملا اشتباه است.
 دردها امانش را بریده بود
رشیدی درباره نحوه ثبت و ضبط خاطرات سوژه شدیدش چنین گفته و ایسنا هم آن را این‌گونه روایت كرده است: «جناب یزدانیار به خاطر دردهایی كه از جراحات جنگ داشت، شب‌ها بی‌خواب می‌شد و چه فرصتی بهتر از دل شب برای یادآوری خاطرات؟ قرار بر این شد كه خاطرات‌شان را بنویسند و پس از نوشتن هرخاطره، آنها را برای تدوین به دست من برسانند. دستخط‌شان بد نبود، اما مدتی طول كشید تا به آن عادت كردم؛ طوری كه گاهی جملاتی را كه خودشان نوشته بودند و نمی‌توانستند بخوانند، برایشان می‌خواندم! خاطرات مكتوب را می‌خواندم و آن را در قالب جملاتی جدید می‌نوشتم. سعی داشتم لحن راوی در بین جملات باقی بماند. بعد از نوشتن هر خاطره، سوالات زیادی در ذهنم شكل می‌گرفت كه پاسخ‌هایش را در دیدار بعدی جویا می‌شدم.»
 كسانی كه حتی میان خانواده‌شان هم غریبند
نویسنده كتاب در ادامه هم هدف خود را از نوشتن كتاب حاجی‌فیروز و صد روسی این طور توصیف كرده و می‌گوید: «همه این رنج‌ها را باید كنار یك شیرینی بزرگ گذاشت. همان لذتی كه من به خاطر آن، نوشتن این كتاب را آغاز كردم. من در این كتاب و چند كتاب قبل و بعدم به سراغ رزمندگانی رفتم كه متاسفانه حتی خانواده‌هایشان با برخی از رشادت‌ها و شجاعت‌هایشان ناآشنا بودند. برای من هیچ لذتی بالاتر از این نیست كه بعد از چاپ كتابم، همسر و فرزند و برادر و همرزم و همسایه و همه كسانی كه با جناب یزدانیار حشر و نشر دارند؛ قدر او را بیشتر بدانند و از دریای تجربیاتش بیشتر بهره ببرند.»
 200 بار كتاب را خواندم
احتمالا با خودتان می‌گویید این همه در این گزارش حرف زده شد بدون این‌كه از مرد تیباسوار نقلی آورده شود. عبدالعلی یزدانیار كه صد روسی را برای رشیدی روایت كرده گفته كه هربار كه خاطراتم را می‌نوشتم و برای نویسنده می‌فرستادم، دست‌نگاشته‌هایم را می‌خواندم. به گفته خودش تاكنون بالغ بر ۲۰۰ مرتبه دست‌نوشته‌های كتاب را خوانده و بعد از چاپ هم ۲۰مرتبه آن را خوانده است. به گفته خودش هیچ چیزی به كتاب افزوده نشده و مطالب همان طور كه روایت شده در كتاب آمده است.