نگاهی به عناصر اصلی بازنمایی عصر رضاخان در سریالهای تلویزیون
روزگار سپری شده مردم سالخورده*
اگر از شما بپرسند عصر پهلوی اول یا همان دوران رضاشاه را با كدام گزارهها یا مؤلفهها بهیاد میآورید، چه پاسخی خواهید داد؟ اما نه؛ صبر كنید! قبل از آنكه اصلا مهم باشد پهلوی اول را با كدام گزارهها شناختهاید، باید تلاش كنید ذهنتان را بكاوید و ببینید این گزارهها را از كدام منابع دریافت كردهاید. آیا تصویری را كه از آن دوران دارید، بیشتر مرهون كتابهای درسی تاریخ در زمان تحصیلتان است یا علاقهتان به تاریخ معاصر شما را به سمت مطالعات اضافه بر سازمان سوق داده یا شاید هم اصلا بیشتر حجم این بازنمایی جاافتاده را مرهون سریالهای تلویزیون یا حتی گزارش بخشهای خبری و مستندهای كوتاه باشید؟ بدون تردید تلویزیون سهم مهمی در ساخت این تصاویر خصوصا در ذهن جوانترها داشته، چون هم خودمان میدانیم به عارضه كمتر كتابخوانی آن هم در موضوع بهزعم بسیاری خستهكننده تاریخ، دچاریم و هم در هر صورت مدیوم تصویر، همواره بهیادماندنیتر و تصویرسازتر از مدیوم كتاب عمل میكند؛ آن هم كتابهای ما كه دستكم حتی رمان هم نیستند كه به بهانه داستان، تاریخ را در ذهن خواننده ماندگار كنند. بنابراین اگر خوب ذهنتان را بكاوید، شما هم سهم زیادی را به تلویزیون، خصوصا سریالها و برنامههای نمایشی اختصاص خواهید داد. حالا بیایید ببینیم پررنگترین گزارههای تصویرساز درباره این دوره، چه بودهاند و در كدام سریالها روایت شدهاند.
هر منبعی را كه مرور كنید، چه تصویری باشد و چه كلامی، بیتردید دوره رضاشاهی را در آن مشحون از داستانهای ارباب-رعیتی خواهید یافت. اگر سریالهایی را كه داستانشان در دربار رضاخان و مناسبات میان آدمهای دربار میگذرد، درز بگیریم؛ سایر سریالها، عموما ماجرایی را میان مردمی روایت میكنند كه در آن زمان زندگی میكردهاند. سریالهایی كه در صدر آنها باید از «پس از باران» نام برد و داستانشان از مراودات میان خان روستا یا ارباب ده با مردم آن و زیردستانش جدا نمیشود. ایران در دوران رضاشاه هنوز ایران كشاورز و دامدار و متكی به روستاست. اتفاقی كه تغییر چهره ایران را به سمت ایران صنعتی در عصر پهلوی دوم شتاب میدهد. براساس همین مناسبات جامعه كشاورزی در ایران پیشاصنعتی است و با عبور از شكست مشروطه و اشغال ایران توسط متفقین است که دیكتاتوری رضاخانی تحكیم میشود و همین شیوه تعامل به روستاها و شهرها هم سرایت میكند. ولع رضاخان به تصاحب زمین و نشاندن آدمهایش بر قدرت هم در آتش این مناسبات ارباب-رعیتی میان دهقانان با صاحبان زمینها میدمد و داستانهایی نظیر آنچه در سریال «پس از باران» دیدهایم،
خلق میشوند.
شكست روحی، فقر، بیماری
تاریخیاش این میشود كه آشفتگی سیاسی خصوصا در سالهای آخر منتهی به اشغال در دهه 20 شمسی در گوشه و كنار زندگی مردم بروز میكند.
این مقدار را هیچ كتاب تاریخی به روایت تردید نمیآمیزد. حتی باوجود اینكه انگلیسیها، رضاخان را مبتنی بر این تحلیل به تخت شاهی بركشیده بودند كه ایران نیازمند اقتدار (بخوانید خشونت و دیكتاتوری) یك نظامی است، باز هم ایران پس از دو دهه كه از ریاست این شاه بیپشتوانه میگذشت، نهتنها باثباتتر نشد، بلكه در پایان كار او به ورطه آشفتگی سیاسی و امنیتی افتاد تا جایی كه حتی میان زمامداران رده اول كشور هم برای هواداری از نیروهای متجاوز روس، انگلیس و آلمان رقابت درگرفت. همه اینها را در «معمای شاه» محمدرضا ورزی هم دیدهایم، اما مسعود جعفریجوزانی به جای روایت صرف روابط دربار، زاویه دید گویاتری را به تاریخ اتخاذ میكند.
او مینشیند جای تودههای مردم كه میتوانند بخشی از كلاهمخملیهای مزدور یا دلداده به رهبران ملی و مذهبی، روزنامهنگار، معلم دبستان و حتی زن خانهدار باشند و بعد روایت میكند این آشفتگیها در لایههای بالای حاكمیت پهلوی اول و تصمیمات نادرست دربار، عملا چه تاثیری بر زندگی مردم میگذارد و نهایتا آنها چطور به این آشفتگیها واكنش نشان میدهند. شكست روحی، فقر و بیماری خصوصا در دوره اشغال، تصویری است كه «در چشم باد» آن را بهخوبی در ذهن مخاطبش،
حك میكند.
فساد سیاسی و اخلاقی
شاید سریالهای تلویزیونی بیش از هر چیز این بعد ماجرا را دوست میداشتهاند. دستكم محمدرضاورزی به روایت احوالات شاه و درباریان بیشتر علاقه نشان داده، آن هم در روایتهایی كه اغلب صرفا روایت تاریخ هستند و از گریم تا دیالوگها و برشهای مقاطع تاریخی، بیشتر سعی داشتهاند تا به نص كتابهای تاریخی حتی به ادبیات آنها وفادار بمانند و كمتر تلاش كردهاند تا خوانش و تحلیلی مستقل از تاریخ داشته باشند. در این دست روایتها معمولا روی فساد سیاسی و فساد اخلاقی اهالی دربار تاكید شده است. وابستگی رضاشاه به انگلستان و فسادی كه از روی كار آمدن او تا زمان به زیر كشیدهشدنش را به قدرت خارجی ارتباط میدهد، در چند اثر ساخته ورزی مانند «عمارت فرنگی»، «معمای شاه»، اندكی هم «سالهای مشروطه» و البته «كیف انگلیسی» ضیاءالدین دری هم دیده میشود.
*نام کتابی از محمود دولت آبادی
روشنفكران شكستخورده
تاریخ نمیتواند از پایان مشروطه، سقوط قاجار و روی كار آمدن رضاشاه تا شهریور 1320 را بدون كنشگران روشنفكر آن دوره روایت كند. روشنفكرانی كه برخلاف جمعآمدنشان ذیل این نام واحد، بهشدت پراختلاف و متكثرند و شاید در هیچ برههای از تاریخ ایران، مفهوم روشنفكری به اندازه عصر پهلوی اول دچار تشتت نبوده باشد. نطفه این اختلافها البته در عصر مشروطه شكل گرفته اما حتی در آن مقطع هم به علت صفآرایی دو جبهه مخالف سلطنت و موافق مشروطه با رقبایشان، روشنفكران بیش از دو دهه بعد، توان همفكر شدن یا دستكم همجبهه شدن دارند. اما با تثبیت نسبی اوضاع پس از ربوده شدن سلطنت به دست رضاخان، تازه اختلافات ریشهدار قبل، فرصت بروز و ظهور پیدا میكند. با تمام اینها، راوی داستانهای آن دوره در سریالهای بهیادماندنی تلویزیون، همین روشنفكرها هستند كه دیگر بهجز شمایل متجدد و مشاغل روزآمدشان، تقریبا معیار دیگری برای روشنفكر خواندنشان نداریم. «كیف انگلیسی» دری اساسا زیست طبقه روشنفكر در دهه 20 شمسی را دستمایه روایت داستانش قرار میدهد و «در چشم باد» جعفریجوزانی هم داستانش را با پدر روزنامهنگار خانوادهای آغاز میكند كه از طبقه متوسط و كنشگری سیاسی، اجتماعی و مذهبی دوران خود به شمار میآید. اما روشنفكرها، از ملی-مذهبی روایت جوزانی گرفته تا آزادیخواه به روایت دری (و حتی چپها كه البته چندان اقبالی برای بازنمایی در تلویزیون نیافتهاند) در این فیلمها به رغم صدقنیت و تلاش فداكارانهشان، همان طور كه تاریخ هم تصدیق میكند، هیچ شانسی برای پیروزی ندارند و نهایتا سرخورده از این برهه تاریخی
عبور میكنند.