برای آشتی بچهها با کتابخانه هر کاری میکنیم
از صحرای آفریقا تا وسط کتابها
نمیدانم وقتی اسم کتابخانه را میشنوید، چه تصویری در ذهنتان ایجاد میشود. اصلا نسبت به این کلمه چه احساسی دارید؟ چقدر خاطرات کودکیتان با این واژه گره خورده؟
حالا تصور کنید یک روز یک شیر، با همان هیبت و یال و کوپال وارد کتابخانه میشود و به طرف قفسه کتابها میرود. شیر از کجا آمده؟ چرا به کتابخانه آمده؟ آیا خطری برای کسی ندارد؟ آیا… آیا… آیا… مگر مهم است؟! مهم این است بچهها با کتابخانه آشتی کنند. حالا اگر برای این کار لازم باشد یک شیر را از وسط صحرای آفریقا بیاوریم در داستانمان، این کار را میکنیم. شیر بهانهای میشود برای اینکه کودک با کتابخانه و قوانین آن آشنا شود. شیری که کتابها را گردگیری میکند، در پاکتهای نامه را لیس میزند و سر ساعت قصهگویی در جای مخصوصش دراز میکشد و منتظر خانم قصهگو میشود. شیری که قوانین کتابخانه را رعایت میکند. ولی نویسنده به همین اکتفا نمیکند. او باید درسی از زندگی هم در کتابش بگنجاند تا کودک هشتنه سالهای که مخاطب کتاب است، انعطافپذیر بودن را نیز بیاموزد: «گاهی اوقات دلیل مهمی برای زیرپا گذاشتن مقررات وجود دارد، حتی در کتابخانه.»
تصویرگر کتاب برای انتقال پیام نویسنده، از سبک رئال با رنگهای ملایم استفاده کرده تا به ارتباط کودک با فضای یک کتابخانه واقعی کمک کند. میتوانم تصور کنم تصاویر کتاب، میتوانست فانتزی و با رنگهای تند باشد که در این صورت آرامش کتابخانه را منتقل نمیکرد.
اولین بار ویدئوی بلندخوانی این کتاب را در یک سایت انگلیسیزبان دیدم. قصهگو آنقدر جذاب کتاب را خواند و از فراز و فرود تن صدایش به طور هنرمندانهای استفاده کرد که رفتم کتاب را پیدا کردم و دوباره خواندم.
بعد از خواندن کتاب، میتوانید با کودک در مورد قانون صحبت کنید. مثلا روی پاسخ این سوالات فکر کنید که قانون به چه دردی میخورد؟ اگر قوانین وجود نداشتند چه میشد؟ چه قوانینی در خانه یا کلاس شما وجود دارد؟ چه زمانی میتوانیم از یک قانون سرپیچی کنیم؟ و...
برای اینکه این گفتوگو جذابتر شود، میتوانید آن را با کشیدن نقاشی یا ساختن یک کاردستی از جناب شیر کتابخانه همراه کنید. بچهها هنگام انجام یک فعالیت هنری، راحتتر گفتوگو میکنند. در اینترنت میتوانید فعالیتهای مختلفی با موضوع شیر پیدا و متناسب با علاقه کودک و امکاناتتان، یکی را انتخاب کنید.
در کنار تمام این ویژگیها، بعد از خواندن کتاب، یک فکر آزارم میدهد: چرا با وجود کتابخانههای بزرگ در تاریخ گذشتهمان، امروزه کتابخانههای کشور ما، مانند کتابخانه این داستان، آنقدر پویا و غنی نیستند تا مردم و بهخصوص بچهها را به سمت خود جذب کنند؟ شاید لازم است کمی خلاقیت خرج کتابخانههایمان کنیم و شیری، فیلی یا یوزپلنگی را مهمان کنیم و رونق سدههای گذشته را به کتابخانههایمان برگردانیم.