سه دو یک شادی
«سه دو یک شادی» قصه کودکان یک محله است که در عصر آخرین روز تابستان میخواهند حسابی خوش بگذرانند اما سراغ هر بازی و وسیلهای که میروند، نمیتوانند خوشحال شوند. بچههای آن محله با وجود اینکه امکانات و وسایل زیادی برای بازی در اختیار دارند اما توانایی شادبودن، در کنار هم بودن و لذتبردن از آنچه را که در اختیارشان هست، ندارند و در ادامه متوجه این مساله میشوند که این خوشنگذشتنها نهتنها ناشی از فقر و نداشتن وسایل و امکانات آنها نیست، بلکه به نوع دید و توانایی آنها در مشارکت گروهی بستگی دارد.