نسخه Pdf

به نویسنده‎‌های بعد از این احترام بگذارید

به نویسنده‎‌های بعد از این احترام بگذارید


17 مرداد هر سال را اسم گذاشته‌اند به عنوان روز خبرنگار. اجمالا این روز را خدمت همه آقایان و خانم‌های تحریریه که در این مدت با قلم‌های ساز و ناساز خودشان، اعصاب و روان شما را خش انداخته‌اند تبریک عرض کرده و برافراشته بودن قلم‌شان را همچنان خواستاریم ایضا برقرار ماندن ضمیمه قفسه کتاب‌شان. و اما بعد... یحتمل روی مخچه شما هم یک‌علامت سؤال سبز شده که باز اینها می‌خواهند برای خودشان نوشابه باز کنند و مدام تبریک گفتن‌شان را توی چشم ما کنند و الخ! نه والا! ما در میان همه سوژه‌ها و عناوین پی شتران خویشیم ازجمله در همین فقره روز خبرنگار!
حضرات آقایان و خانم‌های خبرنگار به‌دلیل سر و کله زدن دائم با قلم و کتاب و روایت و گزارش، بعضا نویسنده‌های خوبی هم می‌شوند. حالا نه این‌که خواسته باشیم از خودمان تعریف کنیم؛ نه! ولی شما یک چشم بچرخانید و نگاهی به دور و اطراف‌تان یا همین قفسه کتابخانه‌تان بیندازید. اسامی و عناوین آشنایی به چشم‌تان می‌خورد اعم از نویسنده و کتاب! مثلا همین جناب ارنست همینگوی که در نهایت هم با تفنگ دولول، مغز خودش را متلاشی کرد و از قضا از نویسندگان خوب عالم ادبیات هم محسوب می‌شود، همین جناب، یک خبرنگار بوده و روزگاری در جبهه‌های جنگ جهانی اول دنبال کره گرفتن از آب جنگ بوده!
نمونه دیگرش همین سرکار علیه خانم اوریانا فالاچی! خبرنگاری از جماعت نسوان که از قضا در لشکرکشی یانکی‌ها به ویتنام حضور فعالی داشت و از قبل همین هم کتابی نوشت که تا همین امروز که امروز است، جای خود را در قفسه کتابخانه‌ها حفظ کرده؛ بله... بله «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» را عرض می‌کنیم که نامش به مانند جملات دکتر شریعتی و پروفسور سمیعی و الباقی چهره‌ها در فرهنگ شفاهی ما ایرانیان در قد و قواره یک ضرب‌المثل درآمده!
مثال دیگرش همین جناب گابریل گارسیا مارکز که حتما اسم کتاب معروفش «صد سال تنهایی» به گوش‌های مبارک‌تان خورده. استاد از پیشروان گزارش‌های روایی بود و اسم و رسمی برای خودش در روزنامه‌نگاری و در ادامه هم در ادبیات دارد. روزنامه‌نگاری آن‌قدر برای استاد جلدی بوده که در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید: «من یک روزنامه‌نگار هستم و همیشه روزنامه‌نگار بوده‌ام. اگر روزنامه‌نگار نبودم هیچ‌گاه کتاب‌هایم نوشته نمی‌شد، چون تمام اطلاعات و سوژه‌های من برای نوشتن یک کتاب از واقعیت نشأت می‌گیرد.» حالا دیگر بماند که در این فهرست اسامی دیگری مانند نویسنده رمان معروف «ماجراهای هاکلبری‌فین» هم هست که اگر کتابش را نخوانده باشید حتما کارتونش را دیده‌اید.
اینها همه را گفتیم که این را بگوییم. اگر یک روز یک خبرنگار یا روزنامه‌نگار سرراهتان سبز شد حتما برخورد خوبی با او داشته باشید. شاید این آقا یا خانم باانگیزه‌ای که سر راه شما سبز شده در آینده نویسنده بزرگی شود که مجبور شوید توی صف بایستید تا آخرین کتابش را با امضایش از او بخرید. تا هفته بعد... .