خیابانی با الف و لام چسبیده
در سالهای اخیر و شروع سفرهای اربعین، کمتر کسی است که خیابانهای اطراف حرم امام علی(ع) و امام حسین(ع) را نشناسد اما اگر در سالهای قبل نجف میرفتید، مسلما اطراف حرم امیرالمؤمنین را بهخوبی حالا نمیشناختید و امکان گم شدنتان بدون راهنما حتمی بود. شاید برای همین بود که سرپرست کاروانها در آن زمان، بهخصوص آنها که هتلهایشان در نجف از مسیر شارعالرسول میگذشت، این خیابان را وعدهگاهی برای جمعشدن زواری قرار میدادند که قصد بازگشت به هتل را داشتند. این قرارها برای من هم بود. در اولین سفری که به عراق داشتم، در دهه 80 قبل از گسترش سفرهای اربعین. همان قرارها دلیلی شد که خیابان شارعالرسول برای همیشه در ذهنم بماند و هر خیابانی که نامش با «ال» گره خورده باشد ببینم، ناخودآگاه یاد خیابان شارعالرسول نجف بیفتم. البته شاید دلیل دیگر این در ذهن ماندن، آن باشد که در هیچ کجای ایرانمان خیابان و کوچهای نیست که نامش به «ال» چسبیده باشد. حتی فکرش را هم نمیکردم این خیابان، هزار و اندی کیلومتر دورتر از تهران و ایران باشد. کتاب را که در دست گرفتم و روی جلد را خواندم، تازه متوجه شدم کتاب درباره سوریه است. خاطراتی از یک ایرانی کرد که از مسیر پرپیچ و خم زندگی در ایلام و بندرعباس گذشته و به زندگی اعیانی در ترکیه و استانبول رسیدهاست. اینبار آقا جمال قصه از استانبول و در یک رودربایستی، سفری به دمشق میرود که فکر میکرده دوسهروزه تمام میشود اما هشت سال طول کشیده است؛ آن هم در آستانه آغاز جنگهای داخلی سوریه. این تغییر مسیر زندگی، برای من کتابخوان عشق ماجراجویی، زمانی هیجانانگیز شد که خواندم آقا جمال، زمانی حتی کتک خوردن حضرت رقیه را هم باور نداشته و در همان مسیر چند روزه به دمشق، مطالب اینچنینی را به همسفرانش میخورانده است که این حرفها همه دروغ است و فلان و بهمان! غافل از اینکه همین سفر چند روزه، هشت سال ادامه مییابد و جمال فیضالاهی را ساکن خیابانی میکند که منتهی میشود به حرم حضرت رقیه و البته بخشی از بازار دمشق، خیابانی به نام شارعالأمین. گمانم حالا متوجه وجه تسمیه اسم کتاب و خاطره من از شارعالرسول نجف شده باشید. تا یادم نرفته بگویم، شارعالرسول نجف هم مانند همین خیابان امین دمشق، به حرم امام علی میرسد و یکی از بازارهای معروف نجف هم هست. از اصل کتاب دور نشویم، میگفتم. شاید برای بسیاری این تغییرات، یکروزه، چند روزه و حتی چندساله اتفاق بیفتد اما برای جمال ساکن شارعالأمین، با یک خواب کوتاه شروع شده است. یک خواب چند دقیقهای در همان سفر چند روزه که دلیلی شد برای ماندن و لمس تاریخ و سرگذشت مردم کشور سوریه. مردمی که شبها آرام بودند و روزها روی شیعیان و ایرانیان، اسلحه میکشیدند و بشار اسد سنی اما طرفدار شیعه و ایران را پتهدید میکردند. جمال اما حتی با وجود حملههای چندباره به خانههای اجارهایاش در شارعالأمین یا اتفاقات هولناکی که از داعش در روستاها دیده، در دمشق و حرم سیده رقیه مانده است. اما من بعد از خواندن کتاب، دیگر نهتنها به شارعالامین معروف، بلکه در فکر اتاقک عموجمال و عروسکهایش در حرم حضرت رقیه هستم. عروسکهایی که در اتاقک عموجمال جاخوش میکنند و بعد از مدتی توسط دخترکان زوار به غنیمت میروند و چه غنیمتهای شیرینی.
* «اجاره نشین خیابان الامین» به قلم علیاصغر عزتیپاک توسط دفتر نشر معارف بهچاپ رسیده است.