نسخه Pdf

جهنم یعنی بی‌فرزند بودن

جهنم یعنی بی‌فرزند بودن


در فرانسه قرن نوزدهم، صحنه كشمكش ناپلئون و خاندان بوربون، انوره دو بالزاك مشغول تماشا است. او قلم برمی‌دارد و آغاز به نوشتن مجموعه‌ای از رمان‌ها و داستان‌های كوتاه می‌كند كه بعدها نام آنها را كمدی انسانی می‌گذارد. یكی از كتاب‌های این مجموعه رمان شناخته‌شده بابا گوریو است. این اثر داستانی، چهار سال پس از شكست ناپلئون و همزمان با پادشاهی لوئی هجدهم نوشته شده است.
بابا گوریو دو قهرمان دارد. یكی مردی كه شیفته دخترانش است و با دیدن‌شان در خیابان شانزه‌لیزه آرزو می‌كند: «دلم می‌خواهد آن سگ كوچولویی باشم كه روی زانوشان نشسته است.» و دیگری، اوژن، دانشجوی جوانی كه سودای راهیابی به محافل اشرافی در سر دارد. «انسان باید اسب‌های چابك، نوكران متعدد و خروارها طلا داشته باشد تا بتواند نگاه یك زن پاریسی را بخرد.»
محل تلاقی و دیدار روزانه شخصیت‌های داستان، پانسیون مادام ووكر است. جایی كه كتاب با توصیف مفصل آن آغاز می‌شود. دوربین بالزاك روی تك‌تك میزها، نیمكت‌ها، قفسه‌ها و ظرف‌ها می‌چرخد و حتی بویی كه فضا را انباشته است، برایمان توصیف می‌كند و حالا نوبت معرفی مستاجرهای این پانسیون است. نویسنده یكی‌یكی شخصیت‌ها را كه انگار به صف ایستاده‌اند تا به حضور خواننده شرفیاب شوند، معرفی كرده و جزئیات چهره و خلاصه‌ای از زندگی هر كدام را برای‌مان شرح می‌دهد.
بالزاك به‌خوبی می‌داند چطور خوانندگان را تا انتها همراه خود بیاورد. در توصیف شخصیت‌ها گره‌هایی ایجاد می‌كند كه در ضمن داستان بازگشایی می‌شوند. مستاجران پانسیون رها نمی‌شوند، آنها هر كدام در كنار جریان اصلی داستان، دارای روایتی خاص خود هستند. در اواخر كتاب مستاجرها یكی یكی از پانسیون می‌روند. هركدام از آنان مثل بازیگران یك نمایش، بعد از اجرای نقش خود، از صحنه خارج می‌شوند تا خواننده را با پایانی تلخ و سرشار از احساس تنها بگذارند.
بالزاك در كتابش جامعه‌ای را به ما نشان می‌دهد كه «قانون و اخلاق را در مورد ثروتمندان بی‌اثر و مال را آخرین حجت دنیا می‌بیند.» او با نشان دادن تضاد بین خانه‌های اشرافی و محیط پانسیون، خواننده را متوجه رویه پنهان این چهره‌های بزك‌كرده و لباس‌های زردوزی‌شده، می‌كند. تا آنجا كه «از عهده هیچ شاعری برنمی‌آید كه این زشتی و پلیدی را كه با زور جواهر پوشیده شده است، تصویر كند.»
بابا گوریو مظهر پدری است. می‌توان تمام فداكاری‌هایی كه یك پدر برای فرزندانش می‌كند، در او دید. در نظر او «برای یك پدر خوب، جهنم یعنی بی‌فرزند بودن.» در لحظه مرگ دلش نمی‌خواهد بمیرد، فقط برای این‌كه دخترانش گریه نكنند.