شوخیهای سیاه پدر رئالیسم روسی
نیکلای گوگول را پدر رئالیسم در ادبیات داستانی روسیه میدانند و نقلشده که داستایوفسکی یا تورگنیف معلوم نیست کدامشان اما یکیشان گفته: «ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم.» مطلب بالا هم خلاصهای جمعوجور از داستان «شنل» نوشته همین جناب گوگول است. این نویسنده قرن نوزدهمی اولین نفری است که داستانهایش الزاما اسطوره یا ویژگی بهخصوصی ندارند و از میان عامه مردم یا با توجه به جامعه طبقاتی روس از میان عوام و افراد حقیر انتخاب میشوند. همه داستانهایش پر است از طنزی تلخ و سیاه و «شنل» هم یکی از بهترین داستانهای اوست که هرمان ملویل با الهام از آن داستان معروف «بارتلبی محرر» را نوشته است.
این داستان کوتاه تقریبا سیچهل صفحهای نشان میدهد گوگول چگونه به جامعه و مسائل زندگی عصر خودش واکنش نشانداده و علیرغم واقعگراییاش در پایانی سوررئال به ما نشان داده، آرزوی انتقام دارد و دلش نمیخواهد تسلیم شود. زندگی مردمان سادهای چون آکاکی آکاکیویچ نباید شوخی گرفته شود، آنها بالاخره روزی انتقام میگیرند. فضای سرد شهر هم که مرتب بر آن تأکید میشود، کارکردی بالاتر از توصیف سنپترزبورگ را دارد و نویسنده قصد دارد انزوا و تنهایی آدمهای معمولی و غیرمنتفذ شهر، کارمندان ساده و دونپایه را با همین سردی نشان دهد و ما با جمله تلخ و تکاندهنده آکاکی آکاکیویچ برای همیشه تنها بگذارد، جملهای ساده و پرمعنا که از سمت هیچکس درک نمیشود: «من برادر شما هستم» برادری که در پایان نابرادران را میترساند...