ادبیات افغانستان دستمایه چه تغییراتی شده است؟
این نیز بگذرد!
عبارت خانه بهدوش شاید در وهله اول یادآور آن سریال مشهور با بازی حمید لولایی باشد اما این عبارت برای گروهی از مردم کره زمین، یک شیوه برای زیستن است. مردم افغانستان مدتهای مدیدی است که بار و بنهشان را جمع کرده و خانهبهدوشی را برای زیستن خود انتخاب کردهاند و مهاجران این کرهخاکی به حساب میآیند.
در این میان ثبت و ضبط حوادث و تاریخ شفاهی این دیار دستخوش تحریفات و تخیلات شده است و برای درک صحیح و عمیق از این مبحث باید دل به دل نویسندگان خودشان داد، نویسندگانی که هر کدام در یک گوشه از این دنیای پهناور اتراق کرده و برای احیای فرهنگ و آیین و ادبیاتشان میجنگند.
محمدحسین محمدی، یکی از نویسندگان کشور افغانستان است که پس از تحمل سختیهای مداوم، طعم آسودگی را تجربه میکند. او در مصاحبهای با ایسنا درباره وضعیت ادبیات افغانستان اینطور گفتهبود: ورود ادبیات مدرن به افغانستان و ایران تقریبا همزمان بوده. البته رمان تاریخی 60-50 سال زودتر از آن وارد ادبیات ایران شده بود. با اینحال تقریبا زمانی که در ایران ادبیات مدرن با «یکی بود یکی نبود» جمالزاده آغاز شد، میتوانم بگویم نخستین داستانواره هم در افغانستان منتشر شد. در همان زمان داستانواره «جهاد اکبر» مولوی محمدحسین پنجابی در افغانستان به چاپ رسید که به داستانها و رمانهای تاریخی تنه میزند. تا اینکه داستان کوتاه «پانزده سال قبل»، نخستین داستان کوتاه افغانستان که با اغماض میتوان به آن داستان کوتاه گفت، منتشر شد. پیش از آن نیز داستانوارههایی از هاشم شایق منتشر شده بود. ولی داستان کوتاه پانزده سال قبل او سال 1311 در افغانستان منتشر شد، که میتوانیم آن را آغاز داستاننویسی مدرن افغانستان بدانیم.
این نویسنده خلاق معتقد است ادبیات افغانستان به مرور با جریان ادبیات جهانی حرکت کرده و در جهتگیریهای ادبی جا نمانده و در این خصوص میگوید: امروز پس از 15سال که میگویند با یک فضای بهنسبت باز سیاسی و اجتماعی مواجه بودهایم، با اینکه دولت حمایت نمیکرد و مجوز پیش از نشر نداشتیم و نداریم و... اینها خوشبختانه موجب شد جوانان زیادی به نوشتن روی آورند اما از آنطرف وقتی میبینیم رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود ندارد، ادبیات هم رشد نمیکند. شاید برایتان جالب باشد بدانید زبان فارسی در دانشگاههای افغانستان تدریس میشود و تنها رشتهای که در این سالها در مقطع فوق لیسانس در دانشگاه کابل تأسیس شد، ادبیات فارسی باشد. اما در آنجا استادان همان دید کلاسیک را به ادبیات دارند. وقتی استادان همان دید کلاسیک را داشته باشند ادبیات معاصر بهویژه ادبیات داستانی و حتی شعر رشد نمیکند. جامعه ادبی افغانستان بسیار کوچک است که با پراکنده شدن نویسندههای ما این جامعه ادبی کوچکتر هم شده است. بنابراین نویسندگان شاخص در این جامعه ادبی زود شناخته شدهاند.
نخستین کسی که از جامعه ادبی افغانستان به جامعه جهانی معرفی شد، عتیق رحیمی نویسنده کتاب «خاکستر و خاک» بود. از دیگر نویسندگان میتوانیم به خالده غیاثی نویسنده کتاب «عبور از رنجها»، سپوژمی زریاب نویسنده کتاب «دشت قابیل»، سید عباس کوثری نویسنده کتاب «و... آسمان همین رنگ بود!»، خالد حسینی نویسنده «بادبادکباز» و احمد مدقق نویسنده « آوازهای روسی» اشاره کرد. این نویسندگان بخشی از کسانی هستند که در جوامع ادبی شناخته شدهاند و با نویسندگان جهانی مقایسه میشوند.
رضا امیرخانی در کتاب «جانستان کابلستان» اینطور نوشته است: «این مجلس برای من، بسیار آموزنده است و دوستداشتنی. ما، که در هوای تشیع نفس میکشیم، هیچگاه به فاصله میان طریقت و شریعت، نیندیشیدهایم. چنان هیات، تکیه، حسینیه با منبر، مسجد و محراب، ممزوج شدهاند و چندان روحانی و آخوند به پیر و مرشد نزدیکاند که هیچگاه نیازی ندیدهایم تا فتوتنامهها را کنار رسالهها بگذاریم. اصلا به همین دلیل، خانقاهها رفتهرفته کنار رفتهاند و حتی امروز نیز فاصله مسجد و حسینیه، چندان معنادار نیست. اما به جز تشیع، در باقی مکاتب، فاصلهای جدی هست میان طریقت و شریعت. شاید در میان اهل تشیع طریقتگرایان افراطی را مطرود بدانیم و نیازی به مجالسی خارج از مجالس متعارف احساس نکنیم اما در مکاتب دیگر قصه گونهای دیگر دارد. در سایر مکاتب، جریانهای طریقی، راه نجات از شریعت خشک است. مجلس سماع از این دستی که نگاشتم، یعنی یک گام دور شدن از طالبان؛ یعنی یک قدم دور شدن از عملیات انتحاری بر ضد پیروان سایر مکاتب...»
این نیز بگذرد...
در این میان ثبت و ضبط حوادث و تاریخ شفاهی این دیار دستخوش تحریفات و تخیلات شده است و برای درک صحیح و عمیق از این مبحث باید دل به دل نویسندگان خودشان داد، نویسندگانی که هر کدام در یک گوشه از این دنیای پهناور اتراق کرده و برای احیای فرهنگ و آیین و ادبیاتشان میجنگند.
محمدحسین محمدی، یکی از نویسندگان کشور افغانستان است که پس از تحمل سختیهای مداوم، طعم آسودگی را تجربه میکند. او در مصاحبهای با ایسنا درباره وضعیت ادبیات افغانستان اینطور گفتهبود: ورود ادبیات مدرن به افغانستان و ایران تقریبا همزمان بوده. البته رمان تاریخی 60-50 سال زودتر از آن وارد ادبیات ایران شده بود. با اینحال تقریبا زمانی که در ایران ادبیات مدرن با «یکی بود یکی نبود» جمالزاده آغاز شد، میتوانم بگویم نخستین داستانواره هم در افغانستان منتشر شد. در همان زمان داستانواره «جهاد اکبر» مولوی محمدحسین پنجابی در افغانستان به چاپ رسید که به داستانها و رمانهای تاریخی تنه میزند. تا اینکه داستان کوتاه «پانزده سال قبل»، نخستین داستان کوتاه افغانستان که با اغماض میتوان به آن داستان کوتاه گفت، منتشر شد. پیش از آن نیز داستانوارههایی از هاشم شایق منتشر شده بود. ولی داستان کوتاه پانزده سال قبل او سال 1311 در افغانستان منتشر شد، که میتوانیم آن را آغاز داستاننویسی مدرن افغانستان بدانیم.
این نویسنده خلاق معتقد است ادبیات افغانستان به مرور با جریان ادبیات جهانی حرکت کرده و در جهتگیریهای ادبی جا نمانده و در این خصوص میگوید: امروز پس از 15سال که میگویند با یک فضای بهنسبت باز سیاسی و اجتماعی مواجه بودهایم، با اینکه دولت حمایت نمیکرد و مجوز پیش از نشر نداشتیم و نداریم و... اینها خوشبختانه موجب شد جوانان زیادی به نوشتن روی آورند اما از آنطرف وقتی میبینیم رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وجود ندارد، ادبیات هم رشد نمیکند. شاید برایتان جالب باشد بدانید زبان فارسی در دانشگاههای افغانستان تدریس میشود و تنها رشتهای که در این سالها در مقطع فوق لیسانس در دانشگاه کابل تأسیس شد، ادبیات فارسی باشد. اما در آنجا استادان همان دید کلاسیک را به ادبیات دارند. وقتی استادان همان دید کلاسیک را داشته باشند ادبیات معاصر بهویژه ادبیات داستانی و حتی شعر رشد نمیکند. جامعه ادبی افغانستان بسیار کوچک است که با پراکنده شدن نویسندههای ما این جامعه ادبی کوچکتر هم شده است. بنابراین نویسندگان شاخص در این جامعه ادبی زود شناخته شدهاند.
نخستین کسی که از جامعه ادبی افغانستان به جامعه جهانی معرفی شد، عتیق رحیمی نویسنده کتاب «خاکستر و خاک» بود. از دیگر نویسندگان میتوانیم به خالده غیاثی نویسنده کتاب «عبور از رنجها»، سپوژمی زریاب نویسنده کتاب «دشت قابیل»، سید عباس کوثری نویسنده کتاب «و... آسمان همین رنگ بود!»، خالد حسینی نویسنده «بادبادکباز» و احمد مدقق نویسنده « آوازهای روسی» اشاره کرد. این نویسندگان بخشی از کسانی هستند که در جوامع ادبی شناخته شدهاند و با نویسندگان جهانی مقایسه میشوند.
رضا امیرخانی در کتاب «جانستان کابلستان» اینطور نوشته است: «این مجلس برای من، بسیار آموزنده است و دوستداشتنی. ما، که در هوای تشیع نفس میکشیم، هیچگاه به فاصله میان طریقت و شریعت، نیندیشیدهایم. چنان هیات، تکیه، حسینیه با منبر، مسجد و محراب، ممزوج شدهاند و چندان روحانی و آخوند به پیر و مرشد نزدیکاند که هیچگاه نیازی ندیدهایم تا فتوتنامهها را کنار رسالهها بگذاریم. اصلا به همین دلیل، خانقاهها رفتهرفته کنار رفتهاند و حتی امروز نیز فاصله مسجد و حسینیه، چندان معنادار نیست. اما به جز تشیع، در باقی مکاتب، فاصلهای جدی هست میان طریقت و شریعت. شاید در میان اهل تشیع طریقتگرایان افراطی را مطرود بدانیم و نیازی به مجالسی خارج از مجالس متعارف احساس نکنیم اما در مکاتب دیگر قصه گونهای دیگر دارد. در سایر مکاتب، جریانهای طریقی، راه نجات از شریعت خشک است. مجلس سماع از این دستی که نگاشتم، یعنی یک گام دور شدن از طالبان؛ یعنی یک قدم دور شدن از عملیات انتحاری بر ضد پیروان سایر مکاتب...»
این نیز بگذرد...