نسخه Pdf

رفیق بی‌كلك، نی‌جفتی

عباس ابافت، هنرمند خودآموخته‌ای است كه نوای نی‌جفتی را در جزیره هرمز زنده نگه داشته است

رفیق بی‌كلك، نی‌جفتی

عباس به صدای نی‌جفتی عادت می‌كند تا این كه روزی به پسرعمویش می‌گوید: «آیا می‌توانی برای من یك نی‌جفتی تهیه كنی؟» آن زمان نی‌جفتی زیاد نبود و تهیه‌اش هم سخت بود، ولی پسرعموی او به‌خاطر به دست آوردن دل عباس هم كه شده بود، یك نی‌جفتی برایش تهیه می‌كند، اما این نی‌جفتی فقط یك نی داشت و نه دو نی چسبیده‌به‌هم. عباس چند ماهی در همان اتاق مشغول نواختن با تك‌نی خود می‌شود و هر كاری می‌كند، می‌بیند كه صدای نی او مثل صدای نی جفتی باباقاسم نیست. زمان می‌گذرد تا وقتی كه عباس 12 ساله می‌شود، نی‌جفتی او هم بالاخره كامل می‌شود، یعنی دو نی در كنار هم. و این فقط مقدمات رسیدن او به آرزوی نواختن نی‌جفتی بود. نی‌جفتی عزیزی كه عباس شب‌ها آن را كنار بالش خود می‌گذاشت و به شوق نواختن دوباره‌اش به خواب می‌رفت، اما باز هم آدم‌های روزگار به او سخت می‌گرفتند.
ابافت پس از یادآوری این خاطرات خوش برایم تعریف می‌كند كه: «آن زمان من ناشیانه نی می‌زدم و صدایش مادربزرگ و تمام بچه‌هایی را كه در یك‌اتاق با هم زندگی می‌كردیم، حسابی اذیت می‌كرد. تا این كه یك روز مادربزرگم آنقدر از شنیدن صدای ساز من عاصی و عصبانی شده بود كه نی‌جفتی‌ام را گرفت و به گوشه‌ای پرتاب كرد. ساز عزیز من ترك برداشت و آسیب دید. البته دل من هم شكست، اما من از علاقه‌ام دست نكشیدم. سازم را دوباره با نوارچسب درست كردم.»
نواختن‌های مكرر عباس آنقدر ادامه پیدا می‌كند تا این كه در 15 سالگی او را برای ساز زدن در یك مجلس عروسی محلی دعوت می‌كنند. مجلس عروسی برای یكی از بزرگان هرمز بوده است كه در پایان به عباس یك 5 تومانی و مقداری كلوچه هدیه می‌دهند. عباس تمام مسیر را بدو بدو طی می‌كند و خود را به مادربزرگ می‌رساند و هدیه‌ها را به او می‌دهد. مادربزرگ از دیدن ثمره زحمت‌های عباس خوشحال می‌شود و دستی بر سر او می‌كشد و بابت نادیده گرفتن استعدادش عذرخواهی می‌كند. عباس هم با گریه كمی درددل می‌كند و خلاصه، دنیای مادربزرگ و نوه كمی شیرین می‌شود. گرچه ابافت هنوز هم نمی‌داند مخالفت‌های مادربزرگ از دنیارفته‌اش كه بارها برایش از خدا طلب آمرزش می‌كند، به چه دلیل بوده است، از روی دلسوزی بوده یا... 
عباس ابافت در تمام سال‌های نوجوانی تا 25سالگی‌اش، پیوسته مشغول نواختن بوده است و برای خود، استادی حرفه‌ای می‌شود، اما از آنجا كه تعداد عروسی‌ها و كسب درآمد از این راه كم‌بوده، او كم كم وارد شغل ماهیگیری و صیادی می‌شود. از همان 25 سالگی تا سال 82، حرفه اصلی او ماهگیری بوده و آن زمان‌هایی كه روی لنج می‌نشستند و با دیگر صیادان مشغول كارهای جانبی یا حتی استراحت بودند، او همچنان ساز می‌ده و می‌خوانده است. ابافت سال 82 تاكنون صیادی را رها می‌كند و با وزارت فرهنگ و ارشاد جزیره هرمز در زمینه نواختن ساز محلی نی جفتی در تئاترهای محلی و جشنواره‌ها مشغول همكاری می‌شود و از كار نواختن ساز بومی در مراسم‌های محلی لذت نیز می‌برد.