زدیم به جاده سینما و با چند راننده کامیون خوب و بد همسفر شدیم
کمی خوشرکاب، کمی بد رکاب
راننده کامیون داریم تا راننده کامیون؛ یکی مثل شاهرخ بیگدلی که مدتی قبل درحالیکه لاستیک کامیونش پنچر و پاره شده بود، در جاده توقف نکرد و با فداکاری رفت تا هرچه سریعتر کپسولهای حامل اکسیژن را به بیماران مبتلا به کرونا در قائمشهر برساند یا یکی مثل عمو هوشنگ خودم که با آن چشمان رنگی و سبیل نیمهچخماقی و صدای پرحس و حالش و علاقه توامان به فوتبال و بدنسازی و چهرههایی چون کارباجال، دارا سینگ، راج کاپور، مارک فورست و جولیانو جما، کاریزما و ترکیبی دوستداشتنی دارد و سالها با آن کامیون اسکانیای سبزرنگش در جادههای داخلی و خارجی، جلوهگری میکرد و یکی هم مثل راننده کامیون فیلم «دوئل» استیون اسپیلبرگ که روی هرچه بدمن و آدم شرور را سفید کرده و بهخاطر سبقت ناقابل راننده یک ماشین سواری، بهشکل سادیستی، در جاده انداخته بود دنبال او؛ تعقیبی بسیار تهدیدآمیز و خطرناک و به قصد نابودی ماشین و سرنشین بیپناه آن (دنیس ویور). اسپیلبرگ در این تریلر نفسگیر جادهای، چندان خود را مقید به ارائه دلیل رفتار راننده کامیون نمیداند و حتی چهره این شخصیت دگرآزار را به ما نشان نمیدهد.
هیچ فیلم مشهور و مهم دیگری را در تاریخ سینما به یاد ندارم که اینچنین، عظمت یک کامیون را با قصهای کاملا تصویری و تقریبا بدون استفاده از دیالوگ و با تکیه بر شیوههای دقیق و مناسب فیلمبرداری و تدوین، به شمایلی هیولاوار و رعبآور تبدیل کرده و تماشاگر را میخکوب
کردهباشد.
احتمالا این دسته راننده کامیونها بیشتر خوشایند سینما هستند و قابلیت بیشتری برای تحکیم قوای شر در قصهها دارند و ظاهرا ابعاد بزرگ کامیون و رانندههای غرهشده به این عظمت، گزینه خوبی برای تقویت درام و تقابل با ماشینهای کوچکتر و قهرمانهای ریزنقشتر است.
یکی از مهمترین چشمههای شرارتبار و البته سینمایی کامیونها مربوط به فیلم «صادق کرده» ساخته ناصر تقوایی است که راننده کامیونی شبهنگام وارد قهوهخانه دوستش صادق در قهوهخانه جاده اندیمشک - اهواز میشود و با عملی منافی عفت و قتل همسر صادق، رفاقت را با خیانت و جنایت تاخت میزند. اما صادق، بیآنکه منتظر دستگیری احتمالی و مجازات قانونی نارفیق خود و قاتل همسرش باشد و البته بدون اینکه بداند کدامیک از دوستان رانندهاش دست به چنین جنایتی زده، قیصروار شال و کلاه میکند و خودش دست به کشتار هر راننده کامیونی میزند که در این جاده رفت و آمد دارند. در واقع اینکه چراغ شر ماجرا را در فیلم، یک راننده کامیون روشن میکند اما دیگر همتایان او در جایگاه قربانی قرار میگیرند و تاوان اشتباه یکی از همقطاران خود را پس میدهند.
در چنین شرایطی مخاطب هم با یک تردید و کینه و دلسوزی همزمان، با رانندههای کامیون مواجه میشود، چون این عمل میتواند از هریک از آنها سر زده باشد و به همان اندازه هم این امکان وجود دارد هیچکدام نقشی در ماجرا نداشتهباشند.
حتی مارتین اسکورسیزی هم، روی جنبه منفی راننده کامیونها دست میگذارد و در «مرد ایرلندی»، از راننده کامیونی به نام فرانک، یک قاتل قراردادی و بیرحم میسازد که هر جنایتش، جایگاه او را در تشکیلات مافیایی
ارتقا میدهد.
منتها استاد، بازیگری کارکشته چون رابرت دنیرو را برای بازی در این نقش انتخاب میکند تا شأن راننده کامیونها حتی خلافکارترینشان را حفظ کردهباشد!
اما سینما در کنار همه این بیمهریها به رانندههای کامیون، روی خوش هم به آنها نشان داده و این بزرگواران را در هیبت قهرمان هم به تصویر کشیدهاست که میتوان ردشان را از فرامرز قریبیان در «ترانزیت» (علی سجادی حسینی) تا سعید آقاخانی در «کامیون» (کامبوزیا پرتوی) دنبال کرد.
کامیون زردرنگ جواد آقا در فیلم «بیبی چلچله» به کارگردانی کیومرث پوراحمد هم از کامیونهای مثالزدنی سینمای ایران بود که باوجود رنگ و بوی رعبآور اولیه و روی ظاهرا خشن رانندهاش برای بچهها، بهتدریج به امنترین محل برای پسر خردسال فیلم، مجید تبدیل میشود.
شاید اگر همان اوایل فیلم به آن شعر و پشتنوشته کامیون دقت میکردیم، پی به ذات مهربان و لوطیمنشی جوادآقا پی میبردیم: «ما نگوییم بد و میل به
ناحق نکنیم.»
فیلم «شکار» به کارگردانی مجید جوانمرد با نمایی از یک کامیون در جاده آغاز میشود که به سمت دوربین میآید و بلافاصله عنوان فیلم روی آن نقش میبندد. همراهی موسیقی بابک بیات هم بر التهاب فضا میافزاید و بهعنوان پیشدرآمد حوادث بعدی فیلم عمل میکند که با همین کامیون و رانندهاش احمد (پرویز پرستویی) ارتباط دارد. سوار شدن مسافری انقلابی به نام مصطفی (خسرو شکیبایی) به کامیون، باعث تغییر مسیر و تحول شخصیتی احمد میشود و او یقینا دیگر آن آدم سابق نیست. برخلاف نمای اول فیلم که کامیون سفید و رانندگی رانندهاش اصلا برای مخاطب مهم نبود، نمای پایانی معنا و مفهوم دیگری دارد و همان کامیون و راننده و تصمیمش، ارج و قرب فراوانی نزد تماشاگر پیدا میکند.
صحبت از کامیون و راننده کامیونها بدون اشاره به دو سریال و دو شخصیت تلویزیونی مشهور، قطعا چیزی کم دارد؛ یکی «خوشرکاب» ساخته علی شاهحاتمی که قصه مردی به اسم تقی (محمد کاسبی) را روایت میکند که دلبسته کامیونش به نام خوشرکاب است و یکی هم «پایتخت» ساخته سیروس مقدم که ارسطو عامل (احمد مهرانفر)نقش یکی از شخصیتهای اصلی آن را بهعهده دارد که راننده کامیون است.
نقش کامیون بهویژه در اولی پررنگ و تعیینکننده بود و در دومی هم در فصلهای ابتدایی، اهمیتی ویژه داشت و در مجموع، در شخصیت هر دو راننده میشد، نشانههای آشنا و تیپیکال از این قشر و حرفه یافت، از جمله به رخکشیدن گواهینامه پایه یک در دومی! البته همه راننده کامیونها مثل ارسطو ندیدبدید نیستند! گفتم که راننده کامیون داریم تا راننده کامیون.
هیچ فیلم مشهور و مهم دیگری را در تاریخ سینما به یاد ندارم که اینچنین، عظمت یک کامیون را با قصهای کاملا تصویری و تقریبا بدون استفاده از دیالوگ و با تکیه بر شیوههای دقیق و مناسب فیلمبرداری و تدوین، به شمایلی هیولاوار و رعبآور تبدیل کرده و تماشاگر را میخکوب
کردهباشد.
احتمالا این دسته راننده کامیونها بیشتر خوشایند سینما هستند و قابلیت بیشتری برای تحکیم قوای شر در قصهها دارند و ظاهرا ابعاد بزرگ کامیون و رانندههای غرهشده به این عظمت، گزینه خوبی برای تقویت درام و تقابل با ماشینهای کوچکتر و قهرمانهای ریزنقشتر است.
یکی از مهمترین چشمههای شرارتبار و البته سینمایی کامیونها مربوط به فیلم «صادق کرده» ساخته ناصر تقوایی است که راننده کامیونی شبهنگام وارد قهوهخانه دوستش صادق در قهوهخانه جاده اندیمشک - اهواز میشود و با عملی منافی عفت و قتل همسر صادق، رفاقت را با خیانت و جنایت تاخت میزند. اما صادق، بیآنکه منتظر دستگیری احتمالی و مجازات قانونی نارفیق خود و قاتل همسرش باشد و البته بدون اینکه بداند کدامیک از دوستان رانندهاش دست به چنین جنایتی زده، قیصروار شال و کلاه میکند و خودش دست به کشتار هر راننده کامیونی میزند که در این جاده رفت و آمد دارند. در واقع اینکه چراغ شر ماجرا را در فیلم، یک راننده کامیون روشن میکند اما دیگر همتایان او در جایگاه قربانی قرار میگیرند و تاوان اشتباه یکی از همقطاران خود را پس میدهند.
در چنین شرایطی مخاطب هم با یک تردید و کینه و دلسوزی همزمان، با رانندههای کامیون مواجه میشود، چون این عمل میتواند از هریک از آنها سر زده باشد و به همان اندازه هم این امکان وجود دارد هیچکدام نقشی در ماجرا نداشتهباشند.
حتی مارتین اسکورسیزی هم، روی جنبه منفی راننده کامیونها دست میگذارد و در «مرد ایرلندی»، از راننده کامیونی به نام فرانک، یک قاتل قراردادی و بیرحم میسازد که هر جنایتش، جایگاه او را در تشکیلات مافیایی
ارتقا میدهد.
منتها استاد، بازیگری کارکشته چون رابرت دنیرو را برای بازی در این نقش انتخاب میکند تا شأن راننده کامیونها حتی خلافکارترینشان را حفظ کردهباشد!
اما سینما در کنار همه این بیمهریها به رانندههای کامیون، روی خوش هم به آنها نشان داده و این بزرگواران را در هیبت قهرمان هم به تصویر کشیدهاست که میتوان ردشان را از فرامرز قریبیان در «ترانزیت» (علی سجادی حسینی) تا سعید آقاخانی در «کامیون» (کامبوزیا پرتوی) دنبال کرد.
کامیون زردرنگ جواد آقا در فیلم «بیبی چلچله» به کارگردانی کیومرث پوراحمد هم از کامیونهای مثالزدنی سینمای ایران بود که باوجود رنگ و بوی رعبآور اولیه و روی ظاهرا خشن رانندهاش برای بچهها، بهتدریج به امنترین محل برای پسر خردسال فیلم، مجید تبدیل میشود.
شاید اگر همان اوایل فیلم به آن شعر و پشتنوشته کامیون دقت میکردیم، پی به ذات مهربان و لوطیمنشی جوادآقا پی میبردیم: «ما نگوییم بد و میل به
ناحق نکنیم.»
فیلم «شکار» به کارگردانی مجید جوانمرد با نمایی از یک کامیون در جاده آغاز میشود که به سمت دوربین میآید و بلافاصله عنوان فیلم روی آن نقش میبندد. همراهی موسیقی بابک بیات هم بر التهاب فضا میافزاید و بهعنوان پیشدرآمد حوادث بعدی فیلم عمل میکند که با همین کامیون و رانندهاش احمد (پرویز پرستویی) ارتباط دارد. سوار شدن مسافری انقلابی به نام مصطفی (خسرو شکیبایی) به کامیون، باعث تغییر مسیر و تحول شخصیتی احمد میشود و او یقینا دیگر آن آدم سابق نیست. برخلاف نمای اول فیلم که کامیون سفید و رانندگی رانندهاش اصلا برای مخاطب مهم نبود، نمای پایانی معنا و مفهوم دیگری دارد و همان کامیون و راننده و تصمیمش، ارج و قرب فراوانی نزد تماشاگر پیدا میکند.
صحبت از کامیون و راننده کامیونها بدون اشاره به دو سریال و دو شخصیت تلویزیونی مشهور، قطعا چیزی کم دارد؛ یکی «خوشرکاب» ساخته علی شاهحاتمی که قصه مردی به اسم تقی (محمد کاسبی) را روایت میکند که دلبسته کامیونش به نام خوشرکاب است و یکی هم «پایتخت» ساخته سیروس مقدم که ارسطو عامل (احمد مهرانفر)نقش یکی از شخصیتهای اصلی آن را بهعهده دارد که راننده کامیون است.
نقش کامیون بهویژه در اولی پررنگ و تعیینکننده بود و در دومی هم در فصلهای ابتدایی، اهمیتی ویژه داشت و در مجموع، در شخصیت هر دو راننده میشد، نشانههای آشنا و تیپیکال از این قشر و حرفه یافت، از جمله به رخکشیدن گواهینامه پایه یک در دومی! البته همه راننده کامیونها مثل ارسطو ندیدبدید نیستند! گفتم که راننده کامیون داریم تا راننده کامیون.