بسا کسا که به‌روز تو آرزومندند

یک پژو ۲۰۷ اتومات هم اگر دست شوفر تریلی باشد همان کاربری کامیون را دارد

بسا کسا که به‌روز تو آرزومندند

یک خانه قدیمی داشتیم با یک اتاق روی پشت‌بام که بوی دیوارهای نم کشیده‌اش توی ذوق آدم می‌زد و سرتاسر گچ سقف و دیوار، زرد و تبله شده‌بود. اتاق اختصاصی برادر بزرگ‌ترم که طاقچه‌اش پر بود از نوار کاست‌های سراج و افتخاری و بالای تختش تا سقف پر از کتاب و مجله‌های همشهری‌جوان و مجله ماشین بود.
می‌گویند آدم با هرکسی زندگی کند شبیه آن می‌شود و من هم از همان سال‌های ابتدایی عمر نسبتا گرانبهایم(!) به جای بازی کردن و سناریوهای نمایشی با عروسک‌های چشم درآمده و پادر رفته‌ام، بین مجلات ماشین بزرگ شدم و اوقات کودکی را در گشت و گذار و فضولی در اتاق برادر گذراندم. من خیلی شبیه برادرم شده‌بودم و یک ماشین‌باز توی سر من قد می‌کشید.
هنوز درست و درمان سواد خواندن نداشتم و بیشتر از این که درگیر کلمات و توضیحاتی در باب قدرت اسب بخار و گشتاور موتور و سیستم تعلیق بشوم، حس دخترانه‌ام شبیه‌سازی می‌کرد که فرم چراغ‌های جلو و قیافه هرکدام از ماشین‌ها شبیه کدام حالت چهره آدمیزاد است. اول فکر می‌کردم این یک نوع بیماری است اما بعد‌ها فهمیدم کمپانی‌های خودروسازی هم برای طراحی خودروهایشان از چهره آدم در حالت‌های مختلف الهام می‌گیرند.
کم کم ورق زدن مجله‌های ماشین قدیمی برایم کسل‌کننده شده‌بود و جوری که نظم به‌هم ریخته وسایل اتاق معلوم نکند و داد برادرم بلند نشود، هرچند وقت یک‌بار با یک فضولی اجمالی پیگیر شماره جدید می‌شدم تا این که خانه را کوبیدیم و از اول ساختیم.

حالا اواسط سن‌ نوجوانی با آن همه دید زدن عکس ماشین و حفظ کردن مدل‌های مختلف‌شان،علاوه‌بر علاقه، اطلاعاتم نسبت به بقیه بیشتر شده‌بود. پسرها که می‌دیدند از یک دختربچه اطلاعات کمتری دارند، معمولا زورشان می‌آمد اما من ماشین را از نگاه خودم می‌دیدم و توی سرم یک شوفر تریلی زندگی می‌کرد که از جاده‌های اروپا کلی خاطره دارد، از پلیس‌راه‌های جاده بندر و حتی به سوغاتی‌هایی که برای خانواده آورده‌بودم هم فکر می‌کردم؛ که این آخری بدون شک نگاه دخترانه‌ام بود.
اصولا ما دخترها به جزئیات جوری گیر می‌دهیم و کوتاه نمی‌آییم که خودمان را هم گاهی کفری می‌کند. مثلا از یک مقطعی در زندگی، شاید مردها با تمام علاقه‌شان به یک مدل خاص ماشین، باز هم ته تهش همین که آن مرکب، چهار چرخ داشته‌باشد و راه برود، برایشان کفایت می‌کند اما دختر که باشید فکر کردن به روکش فرمان و عروسک آویز آینه و موکت صندوق عقب ماشین و حتی جمله کوتاه بالای شیشه پشت، سمت راست هم شاید برایتان دغدغه شود. شاید به همین دلیل بود که عهد کردم تا توان خرید یک ۲۰۷مشکی دنده اتومات شیشه ظلمات را نداشته‌باشم، خیال رفتن به آموزشگاه را هم از سرم بیرون کنم که با توجه به قیمت خودرو هنوز آن دومی حاصل نشده، چه برسد به اولی!
یکی از فانتزی‌هایی که به عنوان یک فارغ التحصیل رشته ادبیات‌فارسی بین روکش فرمان و بوگیر و کفی و ضبط و باند و روکش صندلی ۲۰۷مشکی دنده اتومات شیشه ظلماتم برایم مهم بود، همان اصطلاحا جمله پشت کامیونی بود که به لحاظ فلسفی باید به رخش عزیز آرزوهایم هویت می‌‌داد، برای همین بعد از شماره پلاک مورد علاقه که حتما حرفش باید ب باشد، چشم می‌گرداندم برای یک جمله پرمحتوای دهن پرکن. راننده کامیون درونم افتاده‌بود توی جاده‌ها که از قضا برای پیدا کردن این قبیل جملات، چشمت یا باید روی نیسان‌های آبی ترجیحا دارای پرده و نورپردازی داخلی بگردد، یا کامیون‌های جاده سلفچگان . جمله پیشنهادی را پیدا کردم که البته یک مصرع از رودکی است: بسا کسا که به روز تو آرزومندند.
و حالا فقط یک۴۰۰ میلیونی کم دارم که یک۲۰۷مشکی دنده اتومات شیشه ظلمات بخرم و این مصرع را با فونت نستعلیق بیندازم شیشه عقب سمت راستش. هرچند، همین الان آن تصویر را می‌بینم و من یکی از آن کسانی هستم که به روز خودم در آن روزی که آن ماشین را سوار شدم آرزومندم!