درخت‌ها می‌آیند! قشنگ نیست؟

یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده

درخت‌ها می‌آیند! قشنگ نیست؟

 ســـــرزمین‌مان لبریـــــــــز از اقـــــــــــــــــوام و خرده‌فرهنگ‌ها و لهجه‌ها و زبان‌هاست؛ كرد، لر، لك، بلوچ، گیلك، بختیاری و عرب هر كدام از این جماعت نازنین هم دنیایی از ذهن و زبان و تفكر و خلقیات دارند و هم در سینه شان لبریز از باور و رسم و افسانه و تعبیه‌ای خوشگل است، من كه سر و كارم با كلمه و جمله است معمولا توی سفرهایم به هر كدام از این سرزمین‌ها از  اهالی آنجا می‌خواهم یك‌لالایی، یك قصه، یك قربان صدقه رفتن یا هر چیز جالبی كه در زبان خودشان دارند و به ذهنشان می‌رسد به من هدیه بدهند. هم به بانك واژگانم اضافه می‌شود هم یك چیزی یاد گرفته‌ام هم از این‌همه تكثر حالم خوب می‌شود‌. استان ما كرمان هم از این قاعده مستثنی نیست، حالا شاید زبان نداشته باشیم، اما لهجه به تعبیری گویش داریم و بعضی ظرایف زبانی و رفتارهای كلامی، حرف‌زدن مردمان این خطه از ایران سربلند را رطب كرده است.
مثلا همین امروز صبح مادرم زنگ زد حال‌و‌احوال كردیم‌. بعد گفتم بم، بارندگی خبری نیست؟ آهی كشید و گفت: نه انگار بهار شده درخت‌ها نیایند كار خداست...! گرفتید نكته را؟ درخت‌ها نیایند... قشنگ نیست؟ شاعرانگی ندارد؟ حالا قصه چیست؟ عرض می‌كنم: در بم به شكوفه زدن نخل‌ها می‌گویند آمدن نخل . یادم است كودك كه بودیم پدر بزرگم دم عید با خنده می‌آمد خانه و با لبخند می‌گفت: صبح باغ بودم پنج تا درخت آمده بودند. یا بمی‌ها توی حال و احوالشان بهم می‌گویند امسال چندتا درختت اومده؟ 
 از مادرم خداحافظی كردم و بعد به جمله‌اش فكر كردم... خدا كند درخت‌ها نیایند... این یعنی هنوز زمین آمادگی پذیرش قدم سبزشان را ندارد. این خداكند نیایند یعنی درست است هوا بهاری شده و این ممكن است نخل‌ها را از خواب بیدار كند و بار ببندند برای آمدن و وقتی بیایند با یك سرمای شدید احتمالی اسفند جوانه‌ها یخ بزنند و كویری‌ها خاكسترنشین شوند از بی‌خرمایی در تابستان پیش رو... این خدا كند نیایند مادرم یك كلمه «الان» اگر داشت جمله درست‌تری بود وگرنه كی بدش می‌آید مهیای پذیرایی از بهار باشد؟ فكر كن یك صبح كه می‌روی توی حیاط نعناهای شبنم نشسته را بچینی ببینی درخت‌ها آمده‌اند...