نسخه Pdf

انقلاب بـــرادرهــا

بخش‌هایی از کتاب خاطرات سیدقلبی حسین رضوی کشمیری

انقلاب بـــرادرهــا

سیدقلبی حسین رضوی (زاده ۱۹۴۴ میلادی ـ درگذشته ۲۷ شهریور ۱۳۹۴ مكه عربستان) مؤلف و اندیشمند كشمیری و از اعضای مجمع عمومی مجمع جهانی اهل بیت و همچنین مؤسس «هیات متفكران مسلمان كشمیر» بود. او در سال ۱۹۸۲ به ایران دعوت و در سازمان تبلیغات اسلامی به فعالیت فرهنگی مشغول شد. دو سال بعد به‌عنوان طلبه دینی وارد حوزه علمیه قم شد. مجموعه خاطرات سید‌قلبی حسین رضوی كشمیری توسط انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی به زیور طبع آراسته شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید یكی از خاطرات او در مورد تاثیر انقلاب اسلامی در گسترش وحدت میان شیعه و سنی است.

مدتی بعد از پیروزی انقلاب ما مهمانی از ایالت بلوچستان پاكستان به نام آقای مولانا شیرانی داشتیم. ایشان چند سال در مراسم گوناگون مهمان ما بود. وی شخصیتی والا و امیر جمعیت علمای پاكستان است.
 یك‌سال ایشان به من گفت: «من بر‌اساس اصول خاصی نه بر‌اساس تعصب و احساسات، طرفدار انقلاب هستم؛ برای این‌كه ما به جهانیان می‌گفتیم: اسلام دینی است كه در آن، تشكیل حكومت ممكن است. جهانیان از ما سؤال می‌كردند: نمونه‌ای را بیان كنید. ما در قرن حاضر نمونه نداشتیم. این مسأله اساسی را امام‌خمینی حل كرد. لذا ما افتخار می‌كنیم در یكی از نقاط جهان اسلام حكومت اسلامی پایه‌گذاری شد؛ گرچه رهبر این حكومت یك مرجع و فقیه شیعه است.»
او یك شب هم در یكی از مساجد میدان امام حسین(ع)، نیم ساعت درباره امام خمینی و انقلاب اسلامی صحبت كرد. در مدت آن نیم ساعت با استدلال خودش قیامتی برپا كرد و گفت كه چرا ما از امام طرفداری و حمایت می‌كنیم.
سپس مولانا به من گفت: «در روزنامه‌های كشورمان، مردم از ما سؤال می‌كنند شما كه به ایران می‌روید، در آنجا وضع برادران اهل تسنن كه در اقلیت هستند چگونه است؟ آیا آنها را می‌بینید یا نمی‌گذارند شما به آنجا بروید؟ من تقاضا دارم كه به یك منطقه سنی‌نشین بروم تا آنها را با چشم خود ببینم.»
من كه راهنما و مترجم او بودم، برنامه‌ریزی كردم و روز بعد، به من خبر دادند كه چهار بلیت برای زاهدان تهیه شده است. نماینده ولی‌فقیه اهل سنت در زاهدان حجت‌الاسلام‌والمسلمین ربانی بود. من با لباس پاكستانی با مولانا و دو نفر از همراهانش سوار هواپیما شدیم و به زاهدان رفتیم.
استاندار و آقای ربانی به استقبال ما آمدند، استقبالی تشریفاتی شد و بعد، ما را به سالن اجتماعات بردند كه در آنجا برنامه‌ای برای مهمانان خصوصی برگزار كرده بودند. ایشان در آنجا سخنرانی كرد. علمای سنی هم آمده بودند و صحبت كردند. ملاقات و گفت‌وگو شروع شد. بعد برنامه‌ای گذاشتند كه آقای شیرانی از چند مدرسه دینی اهل تسنن بازدید كند كه من هم همراه او بودم. شب در هتلی ماندیم و روز بعد پرواز داشتیم.
همه ما چهار نفر در یك اتاق بودیم. ساعت یازده شب دو نفر اهل تسنن از زاهدان با لباس پاكستانی به اتاق ما آمدند. آنها جلوی در بودند. من در را باز كردم. گفتند: «ما می‌خواهیم با مولانا صحبت و ملاقات كنیم.» گفتم: شما اهل پاكستان هستید؟ گفتند: «نه، ما از زاهدان هستیم و می‌خواهیم با ایشان صحبت كنیم.» به آنها گفتم: شما همین‌جا منتظر باشید. رفتم و به مولانا گفتم: دو نفر برای ملاقات شما آمده‌اند، شما اجازه ورود می‌دهید؟ گفت: «عیبی ندارد، بیایند.»
آنها آمدند و وارد اتاق شدند و سپس شروع كردند به مخالفت با نظام حرف زدند. من هم ساكت نشستم. در میان حرف‌های آنها هیچ حرف عقیدتی نبود. تمام قضیه اقتصادی و مادی بود.
مولانا شكایات را شنید و از آنها سؤال كرد: «چیز دیگری برای گفتن ندارید؟» گفتند: نه. مولانا گفت: «حرف‌های شما تمام شد؟» گفتند: بله. گفت: «ما شنیدیم كه در ایران، قبل از انقلاب، یك روز خاصی از سال علنا در كوچه و بازار به خلیفه دوم اهانت می‌كردند. این حقیقت داشت؟» هر دو اعتراف كردند و گفتند: «این درست است، همین كار را می‌كردند». مولانا پرسید: «بعد از انقلاب این موضوع پیش آمده است؟» گفتند: «نه، دیگر چنین چیزی در اینجا ممنوع شده است.» 
سپس یكی از آنها بلند شد و گفت: «آقا! ما وقتی در زمان شاه با این ریش بلند و این لباس به تهران می‌رفتیم، مردم به یكدیگر می‌گفتند این خودش است و به ما و عقایدمان بی‌احترامی می‌كردند.» مولانا سؤال كرد: «شما الان به تهران می‌روید؟» گفتند: «بله» گفت: «الان نیز همان طور عمل می‌كنند؟» گفتند: «نه» مولانا گفت: «شما هر شكایتی كه كردید، بی‌اساس بود. شما باید قدر این انقلاب و امام را بدانید. ما افتخار می‌كنیم كه انقلابی در یكی از كشورهای اسلامی رخ داد تا بتوانیم به جهانیان بگوییم؛ این اسلام است. اسلام نیز می‌تواند حكومت كند. شما این جزئیات را به عنوان شكایات می‌گویید. من 
دو نماینده اینجا را دیده‌ام، یك سنی كه شیعیان انتخاب كرده بودند و دیگری شیعه كه از طرف سنی‌ها انتخاب شده بود. از این بهتر مثال و الگویی نمی‌توانم از اینجا بگویم. من شما را نصیحت می‌كنم كه این حرف‌ها را نزنید. شما، از انقلاب و امام حمایت كنید. شما، سنی و شیعه، باید اینجا برادر باشید.»