نسخه Pdf

برای مبارزه اب حوض هم می‌کشیدم

برای مبارزه اب حوض هم می‌کشیدم

در این سال‌ها كارها و مشغله‌ها و دغدغه‌های زیادی داشتم. تقریبا هركاری كه می‌توانستم می‌كردم، مدتی آب حوض می‌كشیدم تا از این طریق دریابم در خانه‌های مردم چه خبر است. پیت حلبی به دست می‌گرفتم و به خانه‌ها می‌رفتم. مدتی هم كت‌و‌شلوار می‌فروختم و هم لباس مندرس و كهنه می‌خریدم و در بازار سیداسماعیل می‌فروختم. چون وارد نبودم گاهی اوقات كلاه سرم می‌رفت و ضرر می‌كردم. مثلا یك بار انگشتری به قیمت 40 تومان خریدم كه فكر كردم طلاست، اما بعد فهمیدم كه بدل است و دو تومان هم آن را 
نمی‌خریدند.
با این وصف به این كارها ادامه می‌دادم. خیلی از شب‌ها در خیابان‌ها و پارك‌ها می‌خوابیدم. در میدان شوش و سید‌اسماعیل با هروئینی‌ها و معتادها كارتن‌خواب بودم تا ببینم برخورد پاسبان‌ها با این افراد چگونه است. یك‌دفعه هم اطراف میدان اعدام گیر افتادم. مأموران ابتدا می‌خواستند مرا به اردوگاه اجباری بفرستند. البته خودم بدم نمی‌آمد تا اطلاعی هم از این اردوگاه پیدا كنم، اما وقتی دیدند معتاد نیستم از من توضیح خواستند. به آنها گفتم كه دیر‌وقت از شهرستان به تهران رسیدم و چون گمان كردم كه شاید در خانه را كسی به رویم باز نمی‌كند برای رفع خستگی اینجا افتادم. آنها هم مرا رها كردند.