- اولی: چه جشنواره خوبی              - دومی: زهرمار!

درباره فیلم‌های روز چهارم جشنواره فیلم فجر؛ مسخره باز، روزهای نارنجی و زهرمار

- اولی: چه جشنواره خوبی - دومی: زهرمار!

علی‌الظاهر كلمه ملت، یكی از مترادف‌های كلمه مردم است و هم معنی و هم مفهوم هستند، اما این چند روزه دستمان آمده هر آنچه ملت می‌بیند، لزوما مردم نمی‌بینند یا مردم چیزهایی می‌بینند كه ملت هنوز ندیده‌اند. باور بفرمایید عین حقیقت است؛ بعضی از مردم در سینماهای مردمی جشنواره فیلم فجر، فیلم‌هایی را دیده‌اند و پسندیده‌اند كه ما اینجا در ملت (پردیس سینمایی ملت و سینمای رسانه) هنوز ندیده‌ایم كه بپسندیم.  عوضش انگار ما فیلم‌های بدی در این چند روز اینجا دیده‌ایم كه آن بیرون، انگار هنوز مردم ندیده‌‌اند كه خدا نصیبشان هم نكند، دشمنی كه نداریم با ملت، ببخشید، با مردم! به هر حال مردم، اگه بدانید ما اینجا در پردیس ملت چه رنج‌ها می‌كشیم و چه خون دل‌ها می‌خوریم از دست این فیلم‌ها و كارگردان‌هایشان.  خلاصه این‌كه، این راه جدای ملت با مردم داستانی شده و البته كه به اقتضای تفاوت ناگزیر جدول نمایش فیلم‌ها در سینماهای مختلف است. برخی فیلم‌ها را زودتر در سینماهای مردمی نشان می‌دهند و بعضی را دیرتر و برعكس همین وضع در ملت و سینمای رسانه هم صادق است. به‌جز این انگار در برخی جاها سلیقه و نگاه ملت و مردم هم با هم فرق می‌كند و همسو نیست؛ مردم چیزهایی را دوست دارند و از فیلم‌ها و صحنه‌هایی به وجد می‌آیند كه اینجا در ملت، به آن می‌خندند و از آن‌طرف، اهل رسانه، ساعت‌ها از لحظات درخشانی در برخی فیلم‌ها حرف می‌زنند و با چنان شعفی، دست به تفسیر آن می‌زنند كه مردم، برایش تره هم خرد نمی‌كنند. ما كه گفتیم هر آنچه ملت می‌بیند، لزوما مردم نمی‌بینند یا مردم چیزهایی می‌بینند كه ملت هنوز ندیده‌اند.  از تفاوت‌های اساسی مردم و ملت همین بس كه ملت، پولاد كیمیایی را از زندگی در كشور ناامید كرده بود و باعث شد كیمیایی جوان بعد از نقد و نظرهای منفی درباره فیلم «معكوس»، تصمیم به جلای وطن بگیرد، اما مردم با دلجویی و حمایت، كیمیایی جوان را از مهاجرت منصرف كردند و كاری كردند پولاد تصمیم گرفت بماند و بجنگد. بعدها تاریخ نشان خواهد داد حق با ملت بود یا مردم درست می‌گفتند! 

سلمانی غلیظ 
فیلم اول: مسخره باز

«تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد» اگر گفتید این شعر مشهور از كیست؟ همه فكر می‌كنند از سعدی است، اما نه، این یكی از هزاران نكته فیلم «كازابلانكا»‌ست كه هامفری بوگارت و یارانش (از اینگرید برگمن در نقش الزا بگیرید تا مایكل كورتیز، كارگردان فیلم) برایمان به یادگار گذاشتند. این را من نمی‌گویم، این باور كاظم خان، سلمونی بامزه و غریب فیلم «مسخره باز» است كه همیشه با ذوق درباره فیلم محبوبش كازابلانكا حرف می‌زند و همان بارانی ریك را به تن می‌كند و كلاهی شبیه كلاه او را بر سر می‌گذارد، اما این شیفتگی گاهی چنان است كه سند هر افاضاتی را به نام كازابلانكا می‌زند، از جمله شعر سعدی. 
مسخره باز چنین با ذوق و نمكین و خلاقانه عمل می‌كند و همایون غنی‌زاده، در ترسیم دنیایی خاص، دیوانه، خیال‌انگیز و در عین حال كابوس‌وار و منحصر به‌فرد موفق است. غنی‌زاده با بهره‌گیری از تنها یك محل (یك سلمانی مردانه، نگویید آرایشگاه كه به كاظم خان برمی‌خورد)، به خاستگاه تئاتری‌اش ادای احترام می‌كند و با یادآوری برخی نام‌ها و نشانه‌های تئاتری، همچون لوپاخین، گودو، تالار وحدت و هما روستا، این دلبستگی را به شكلی هنرمندانه و طنازانه تقویت می‌كند. با این حال نقطه قوت فیلم این است كه با تخیل و استفاده درخشان از جلوه‌های ویژه برای اجرای آن، در بند این محدودیت مكانی نمانده و از همان یك اتاق و فضای سلمانی، جهانی تماشایی و كنجكاوی‌برانگیز برای تماشاگر می‌سازد. به عبارتی دیگر، مسخره باز باوجود برخورداری از یك ساحت تئاتری، به شكل جذابی سینماست و در عین حال به پیوند تفكیك‌ناپذیر دو مدیوم همخونِ تئاتر و سینما هم اشاره و تاكید دارد. 
وجود شخصیتی مثل دانش (صابر ابر) كه شیفته بازیگری و همبازی شدن با هما روستا (بازیگری مشهور با بازی هدیه تهرانی) است و بی امان خودش را در معرض رویا و خیالبافی قرار می‌دهد، ظرفیت خوبی برای قصه‌پردازی و ارجاعات و شوخی‌های سینمایی و تئاتری دارد، اما از جایی به بعد، به‌ویژه از میانه به پایان، این میزان از تخیل و شوخی و ارجاع، ضد خودش عمل می‌كند و چون فیلمنامه منسجم و خط روایی واضح و جذابی در میان نیست، آن روی ناخوشایند اثر فرمالیستی خودش را نشان می‌دهد و آن موتیف‌های درخشان اولیه، جای خود را با تكرارهایی زیبا اجرا شده اما كسالت‌بار و بدون قصه عوض می‌كند. فیلم می‌تواند در هر كدام از آن سكانس‌های پایانی تمام شود، اما فیلمساز انگار می‌خواهد از این اولین فرصت سینمایی نهایت بهره را ببرد و دلش نمی‌آید نقطه پایانی برای فیلمش بگذارد. 
مسخره باز باوجود همین كم آوردن قصه در پایان و خالی كردن عرصه داستانی برای پروبال دادن بی‌محابا و بیهوده به تخیل افسار گسیخته، این‌قدر چیز و لحظه و دیالوگ و بازی خوب دارد كه در یاد بماند؛ آن هم در جشنواره‌ای با انبوه فیلم بی‌سروته و به دور از هرگونه ذوق و خلاقیت، آن هم در سینمای محافظه كاری كه با پس زدن ژانرهای مختلف، جرات ندارد پا را از گلیم مندرس سینمای متظاهر اجتماعی بیرون بگذارد.

آب پرتقال غیرطبیعی! 
فیلم دوم: روزهای نارنجی

اینجا كاری به پیشینه موفق آرش لاهوتی در سینمای مستند نداریم. حتی كاری به حضورها و موفقیت‌های جهانی «روزهای نارنجی» نداریم و فارغ از هرگونه تعریف و تمجید شنیده و خوانده شده، به‌طور مستقیم با خود فیلم طرفیم. اما عجیب است كه فیلم، اساسا به‌جز دغدغه طرح موضوع زنان رنجور در چنبره مردان، نه حرف تازه‌ای دارد و نه حتی همان نگاه كهنه را به‌خوبی و با جذابیت روایی، پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. نتیجه می‌شود فیلمی پر از ملال و بدون هیچ قلاب داستانی برای پیگیری. وقتی حتی شخصیت اصلی فیلم، آبان (هدیه تهرانی) پرداخت درستی ندارد و حتی آن اندوه ناشی از اتفاق تلخی كه سال‌ها پیش برایش رخ داده و آن حس غمخواری و دلسوزی و تعهد، نسبت به دیگر زنان و دختران پرتقال چین هم تماشاگر را همراه نمی‌كند، چه توقعی دارید كه با مردان بی‌ثمر و نچسب قصه، مجید (علی مصفا) و كاظم (مهران احمدی)، كنار بیاییم و پيگير حال و روز آنها باشیم. 
معلوم نیست چرا كارگردان، این‌قدر دیر و تازه در اواخر قصه، آن اتفاق تلخی را كه برای آبان افتاده مطرح می‌كند؟ همین می‌شود كه این خبر و گره عاطفی دیرهنگام، كمترین تاثیری در تماشاگر نمی‌گذارد و آن غافلگیری موردنظر هم رخ نمی‌دهد. 
نكته جالب و حاشیه‌ای درباره روزهای نارنجی این است كه دو نفر از بازیگران مكمل در دو فیلم دیگر همین جشنواره، حضورهای تقریبا مشابهی دارند؛ ژیلا شاهی (فیروزه) در قصر شیرین هم باوجود بازی متفاوت، زن دومی است كه وارد زندگی یك مرد می‌شود، گیریم آنجا به طور قانونی و اینجا به شكل یك رابطه عاطفی. صدف عسگری هم كه اینجا نقش مریم، دختری جوان با یك نوزاد را بازی می‌كند، در فیلم یلدا هم نقش دختری به نام مریم را دارد كه باز صاحب نوزادی است و زندگی بسامانی ندارد. نمی‌دانم ترتیب ساخت این فیلم‌ها چطور است و كدام اول و كدام بعد و بعدتر ساخته شده، اما با همین نمونه‌ها می‌توان پی به فضای كوچك و مستعد تكرار و كلیشه‌ای سینمای ایران و به‌ویژه در مبحث بازیگری پی برد.
ضمن این‌كه آن خاطره خوش همكاری علی مصفا و هدیه تهرانی در فیلم «پارتی» (سامان مقدم) هم بدجور هدف قرار گرفت و با ضربات پرتقال، نارنجی شد! واقعا چه به روز امین حقی و نگار آریانی آمد؟ 

مرگ موش
فیلم سوم: زهرمار

قبل از تماشای «زهرمار» و اصلا شروع جشنواره فیلم فجر، سیدجواد رضویان، جدول اكران مردمی این فیلم را در صفحه شخصی اینستاگرام خود منتشر كرد. یك كاربر بی‌اعصابی كه ظاهرا از سینمای ایران قطع امیدكرده بود، زیر این پست نوشت: «قطعا یه فیلم مزخرف دیگه است». رضویان هم به این كاربر جواب داد: «دوست عزیز می‌خوای اول فیلم رو ببینی بعد بگی مزخرف». به نظرم جا دارد یك‌بار دیگر آن كاربر عزیز، آخرین پست آقای رضویان عزیز را به نظر و كامنتی دیگر مزین كند، منتها برای آن عبارت نامناسب مزخرف از واژه معادل و مودبانه‌تری استفاده كند. در این‌صورت من هم پشتش هستم و دست‌كم پسندی به پسندهای آن اضافه می‌كنم! 
آن تعریف و تمجیدهایی كه از برخی شنیده بودم و آن كنجكاوی‌هایی كه با دیدن عكس‌های فیلم و به‌ویژه گریم سیامك انصاری، سراغم آمده بود با دیدن زهرمار دود شد و به هوا رفت. واقعا این چه فیلمی است آقای رضویان عزیز و دوست‌داشتنی؟ شما كه با كارگردانی سریال مهمانان ویژه نشان دادید، در پشت دوربین هم می‌توانید طنازی كنید و بخندانید؟ آخر شما را چه به نقد اجتماعی؟ نقد و حرفی هم اگر درباره جامعه و وضع مردم دارید، با زبان كمدی و خنده منتقل كنید لطفا.  كاش این كلیشه و این‌كه انگار مسؤولان از وضع مردم خبر ندارند را با این شیوه چندلحنه و چندپاره و شعارزده برگزار نمی‌كردید و همان خط شوخ و شنگ و كمدی و خنده‌دار را برای روایت آنچه در ذهن داشتید، به كار می‌بردید. 
زهرمار فقط چند لحظه بامزه دارد و در بسیاری صحنه‌ها نه توان تاثیرگذاری دارد و نه حتی در حرف‌ها و صحنه‌هایش، نشانی از سینما به چشم می‌خورد. پایان بندی فیلم هم كه صرفا حاوی نگاه خیرخواهانه و مصلحت‌اندیش و خوشبینانه فیلمساز است و چون فیلم، از جایی فاز جدی برمی‌دارد، بیشتر وصله‌ای ناجور و شعاری است. با این حال و فارغ از هرگونه ادعای نقد اجتماعی و ای وای، تهران، چرا زیر چشمات گود است و این حرف‌های بدون خریدار، از حالا می‌توان پیش‌بینی كرد كه «مردم»، رضویان و سازندگان زهرمار را ناامید نمی‌كنند و موقع اكران عمومی، فوج فوج به تماشای این ظاهرا كمدی خواهند رفت! خدا را شكر، ما كه بخیل نیستیم، فقط منظورمان این است كه حیف است ظرفیت كمدی رضویان، با ساخت چنین فیلم‌های كجدار و مریزی به هدر برود. 
راستش را بخواهید، بعد از تماشای زهر مار هم، بیش از هر كسی دنبال احمد جان امینی، یكی از اعضای هیات انتخاب امسال جشنواره فیلم فجر می‌گردم تا از او بخواهم، به خاطر تعریف و تمجیدی كه از زهرمار كرد و گفته بود «رضویان به عنوان یك كارگردان فیلم اولی، بسیار كمدی خوبی ساخته است»، پاسخگو باشد!