رها در قفس تنهایی
نویسنده: الهام فلاحزاده
متولد: 67 اراك
با ورود به باغ، هوای تازه و خنك عضلات منقبض شده بدنم را شل كرد. دست دركیفم بردم. باید زنگ میزدم.
همه كیفم را زیر و روكردم، گوشیم را پیدا نمیكردم. چندین بار پایم پیچ خورد تا به سمت عمارت برگشتم. دستم با پایین آمدن دستگیره میلرزید. دیگر وقت تامل نبود، در حالی كه كفشهایم را از پا بیرون میكشیدم نگاهم به پلهها افتاد، لیلا دیگر در سالن پایین نبود، همین بیشتر مضطربم میكرد. صدای جر و بحث هنوز هم به گوش میرسید. صدایی در سالن پیچید...
متولد: 67 اراك
با ورود به باغ، هوای تازه و خنك عضلات منقبض شده بدنم را شل كرد. دست دركیفم بردم. باید زنگ میزدم.
همه كیفم را زیر و روكردم، گوشیم را پیدا نمیكردم. چندین بار پایم پیچ خورد تا به سمت عمارت برگشتم. دستم با پایین آمدن دستگیره میلرزید. دیگر وقت تامل نبود، در حالی كه كفشهایم را از پا بیرون میكشیدم نگاهم به پلهها افتاد، لیلا دیگر در سالن پایین نبود، همین بیشتر مضطربم میكرد. صدای جر و بحث هنوز هم به گوش میرسید. صدایی در سالن پیچید...