مروری بر مجموعه شعر «دیگر» سروده علی داوودی
منِ رهــا
قالب، سبك و موضوعی نیست كه علی داوودی تجربهاش نكرده باشد. از غزل گرفته تا نیمایی، از عاشقانه تا آیینی، از مثنوی بلند تا طرحهای كوتاه حتی دو سطری و... . مجموعه «دیگر» بازگشت داوودی به غزل است آن هم پس از تجربه خوب و موفق كتاب «گاهی حواست نیست» كه در قالب نیمایی سروده بود. داوودی در قالب نیمایی و سپید بسیار توانمند نشان داده است، گرچه بیشتر محتواگرست و به نظر میرسد زبان رها و چموش نیمایی و سپید هنوز در دستانش كاملا محكم و مهار نیست، اما در قالبهای كلاسیك پخته و ورزیده نشان میدهد. دوست دارم صحبتم را در مورد كتاب «دیگر» به دو بخش تقسیم كنم. در بخش اول كمی از محتوا خواهم گفت و در بخش دوم به زبان اشعار خواهم پرداخت تا بهاینگونه كاملتر و منسجمتر سخن گفته باشم. در بحث محتوایی ما با كتاب یكدستی مواجه نیستیم. شاعر خود كتاب را به دو بخش آزاد با 29 غزل و آیینی با شش غزل تقسیم كرده است، اما من میتوانم بخش آزاد را هم از نظر محتوایی به دو دسته تقسیم كنم. دسته اول اشعار عاشقانه كه تراكم بیشترشان در چهار پنج غزل ابتدایی است و دسته دوم كه بدنه اصلی این كتاب را تشكیل میدهند، درونمایه فلسفی دارند كه كمی میخواهم درباره آنها بنویسم.
احسان نوکندی
این كیست این دلخسته پشمینهپوش امشب
انگار ابری در نگاه ماه پنهان است
این كیست سرگردان خود این پیر بیفانوس
گم گشته در خود باز هم دنبال انسان است (ص 19)
كسی كه در این جهان خود را بیگانه و غریب دیده و خویشتن را درگیر سؤالات مهم و اساسی مییابد. سؤالاتی كه بنیان و پایه فلسفه را تشكیل میدهند.
نه شیطانم نه رحمانم، اناالحقم، نمیدانم
سر ایمان و كفرم نیست من دار خودم هستم (25)
یا:
من كیام؟ من چیام؟ نمیدانم
من كه در كار خلق حیرانم (26)
كه اصلا بیشباهت به غزل مولانا جلال الدین نیست كه میگوید:
از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟
به كجا میروم آخر ننمایی وطنم
ماندهام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم
«من» در این كتاب انسان روحانی رها شده در جهان ماده است. انسانی كه راه خویش را گم كرده و در میان حكمرانی مطلق تاریكی و سیاهی نوری و روزنهای به خورشید نمییابد. با این حال اگر چه بر بیارزشی جهان اطرافش مطمئن است اما خود را ارزشمند و از نوع و جنس دیگری مییابد كه او را تا حد یك پیامبر بالا میبرد و اوج میدهد، گرچه همچنان در تردید و سؤال غوطهور است. پیامبری كه بدون وحی در جهان رها شده است:
نه كتابی نه از خدا خبری
من رسولی بدون ایمانم (27)
گرچه داوودی تلاش نمیكند در اشعارش پاسخی مشخص برای چگونه زیستن و چگونه رها شدن از بند اینگونه تردیدها و تشویشها ارائه كند كه البته رسالت یك شاعر هم شاید این نباشد، با این حال پاسخ را در «خود» و در «وجود» خود یا به قول فلاسفه در اگزیستانس كنكاش میكند و راه كشف راز تمام هستی حتی خداوند را گویی در كشف راز وجودی خود میبیند:
من اگر گمگشته كنعانی خود نیستم
بوی یوسف پس چرا میآید از پیراهنم (35)
مایلم صحبتم را در باب محتوایی این كتاب با جملهای از كنفسیوس، فیلسوف چینی به پایان ببرم: آنچه انسان برتر میجوید در خود اوست و آنچه انسان پست میجوید در دیگران است.
اما كمی هم در باب زبان سخن بگوییم. علی داوودی شاعر پخته، با تجربه و به قولی دود چراغ خوردهای است و لذا بر زبان و فن شعر نیز مسلط است و این مسأله را در آثارش به خوبی به رخ میكشد. نمونه خوبش غزلی است كه داوودی آن را به روح قیصر امینپور تقدیم كرده است. غزلی كه با وزن دوری و البته تازه شما را غافلگیر میكند:
مرد خسته بود، مرگ خستهتر! و درد رفته تا نفس بیاورد (36)
غزلی كه در وزن «فاعلات فاعلات فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن» سروده شده است.
داوودی گرچه به ارائهها نیز مسلط نشان میدهد و از آن به وفور بهره میبرد، اما گاهی به نظر میرسد این توجه به ارائهها و لفاظیها باعث غفلت شاعر از بعد معنا در آثارش شده است. شاید بتوان اینگونه گفت كه داوودی گاهی معنا را در ابیاتش فدای لفظ میكند:
آنكه با پرواز و آواز و قفس نسبت نداشت
آسمانم داد تا شاید گرفتارم كند (12)
در بیت فوق گرچه پرواز و آواز و قفس و آسمان مراعات نظیر دلچسبی را فراهم كرده است و البته واج آرایی «الف» و «ز» را نیز نمیتوان در مصرع اول نادیده گرفت، اما وقتی در معنای این بیت عمیق میشویم، حس میكنیم چندان چارچوبمند و مستحكم نیست. مثلا كاركرد آواز در بیت بالا چه میتواند باشد؟
یا مثلا این بیت از همان غزل:
او نه ابراهیم عاشق او نه چاقوی رحیم
دل برید از من ولی میخواست پروارم كند (12)
یا:
مانند آدم برفی دور از تب عشقم
هر چند در آغوش تابستان دلم تنگ است (39)
لذا در برخی از ابیات كتاب «دیگر» گرچه مخاطب در خوانش اول به واسطه به كار گرفتن ارائهها به راحتی مجذوب اثر میشود، اما با كمی عمیق شدن در شعر درخواهد یافت كه تعدادی از این ابیات چندان معنای واضح و روشنی را منتقل نمیكنند و از این باب میتوان گفت دارای ضعفند.
نكته دیگر اینكه داوودی بعضا فرمتهای استاندارد زبان را میشكند و عبارتها و جملهها را آنطور كه ما در زبان رایج استفاده میكنیم گاهی به علت وزن، به گونهای دیگر به كار میبرد كه از شاعر پختهای چون داوودی چندان قابل قبول نیست. مثلا در مصرع زیر باید گفته میشد یك سال پیرترم. اما اینگونه غریب بیان شده است:
وقتی كه با هر عید یك سال دگر پیرم (44)
یا مثلا در زبان فارسی رایج، «با كسی دست دادن» به كار میرود اما مصرع زیر را ببینید:
پس به هر ابلیس آدمرو كه دیدم دست دادم (48)
كه در آن به علت وزن به جای «با»، «به» آمده است.
آخرین نكتهام اشاره به برخی ابیاتی است كه در آن واژههایی به نظر فقط به خاطر پرنمودن وزن به كار رفتهاند گرچه در كتاب به تعداد انگشتان یك دست هم نمیرسند، اما قابل اعتنایند. به عنوان نمونه «این» در مصرع زیر:
سوختم در این گلستان ای خدا خاكسترم كن (49)
یا «آری» در مصرع:
من سیب سرخم با لبت شیرین و تلخ، آری (45)
یا «آه» در این بیت:
آه! معلومم نشد آیینهدار كیستم
محو در خویشم كه آیا بشكنم یا نشكنم (35)
در مجموع كتاب «دیگر» را با تمام نكات مثبت و منفیاش میتوان اثر موفقی دانست كه داوودی را همچنان در زمره شاعران توانمند عرصه كلاسیك نگه میدارد. شعر داوودی شعری آبدیده، خوش فرم و دارای اندیشه است كه جز این هم از شاعری چون او مورد انتظار نیست. به عنوان برادر كوچكتر برای این شاعر خوش اخلاق و دوستداشتنی بهترین آرزوها را در دل دارم.