چند فنجان شعر
سید رسول پیره
مقتلی
كتابهای دیگر كتابخانه را
به گریه انداخته است
ما ایستادهایم و ابرها
ابرهای ترس و تماشا
برای شهادت دریا
در روایاتِ رود
دنبال سند معتبر میگردند
چند روضه با نام تو گرفتهاند؟
چند مجلس گریستهاند؟
كه اینهمه حروفِ نامِ تو غمانگیز است
غمانگیز است و دیدهام مادرانی را
كه نام تو را برداشتهاند برای پسرانشان
و در تنهایی، چشمهاشان را گریستهاند
دیدهام پرندگان را
كه همیشه برای گوشهای از آسمان، زیارت ناحیه میخوانند
شرمندهام
كه هنوز زندهام
شرمندهام
و همه نسخههای مقاتل را از بازار خریدهام
و نام خودم را اضافه كردهام
آخر چرا نام من افتاده است؟
نكند من هم
جا مانده باشم ...
نكند مثل عبیدا... بن حرّ جُعفی
با امام از اسب گفته باشم
نه
حتما غلطی املایی است
اینكه تیری به گلویم نخورده و هنوز زندهام
آقا فرمودند: البتّه تن احمد شاملو در قبر میلرزد كه شما شعر سپید را در این راه مصرف كردید. مُبدع شعر سپید، شاملو بود و بهكلّی مخالف این حرفها بود.
فاطمه عارفنژاد
مخواه راه برای تو انتخاب كنند
كه با فریبِ دلت، عقل را مجاب كنند
عجیب نیست همیشه در اوج فاجعهها
رسانهها همه تجویز قرص خواب كنند
سكوت، ضرب در آتش شد و به خون تقسیم
چطور میشود این داغ را حساب كنند
از این قیام و از این غم سؤال خواهد شد
بترس روز قیامت تو را جواب كنند
رسیدهاند سپاه یزیدیان زمان
كه با جنایت و كودككشی ثواب كنند
دگر چه جای تعجب اگر یمن را آه
از این به بعد همه كربلا خطاب كنند
به مادران یمن در عزای كودكشان
بگو كه گریه برای دل رباب كنند
در این زمانه تحریم، هرچه سقّا بود
به خط زدند كه فكری برای آب كنند
بگو به لشكر آزادهها كه واجب شد
برای پاسخ «هل من معین» شتاب كنند
پروفسور عینالحسن/ استاد دانشگاه جواهر لعل نهرو
تو را همیشه به عهد شباب میبینم
به هر سوال، هزاران جواب میبینم
هنوز عطر تو در شیشههای سربسته است
هنوز نیم جهان را به خواب میبینم
گذشت عمر شریفت ز چارده صد سال
چه عطر تازه كه در این كتاب میبینم
مِی طهور به دلهای تشنه ریختهای
چه جوششیست كه در این شراب میبینم
تو مثل ماه شب چارده درخشانی
فدایی تو هزاران شهاب میبینم
فریب كرمك شبتاب را نخواهم خورد
كه در قلمرو تو آفتاب میبینم
كسی كه شیوه دینداریاش ابوجهلی است
چو بولهب همهاش در عذاب میبینم
خوارجند و كشیدند تیغ بر مولا
چه فتنهها كه به زیر نقاب میبینم
چه وعدههای فتوحی كه میرسد ما را
چقدر قصر ستم را خراب میبینم
چه كاخهای سفیدی كه میشوند سیاه
چه نورها كه در این انقلاب میبینم
صلای نصر منا... میوزد از قدس
ز سوی حقطلبانش جواب میبینم
عجب قیامت كبری به راه افتاده ست
چهها به بارگه بوتراب میبینم
قیامتی تو و سرمشق عشق و عاطفهای
تو را شفیع به روز حساب میبینم
اشارهایست ز انگشت تابناك، حسن
پس از غروب اگر آفتاب میبینم
پس از غروب اگر آفتاب میبینم
تو را همیشه به عهد شباب میبینم
مقتلی
كتابهای دیگر كتابخانه را
به گریه انداخته است
ما ایستادهایم و ابرها
ابرهای ترس و تماشا
برای شهادت دریا
در روایاتِ رود
دنبال سند معتبر میگردند
چند روضه با نام تو گرفتهاند؟
چند مجلس گریستهاند؟
كه اینهمه حروفِ نامِ تو غمانگیز است
غمانگیز است و دیدهام مادرانی را
كه نام تو را برداشتهاند برای پسرانشان
و در تنهایی، چشمهاشان را گریستهاند
دیدهام پرندگان را
كه همیشه برای گوشهای از آسمان، زیارت ناحیه میخوانند
شرمندهام
كه هنوز زندهام
شرمندهام
و همه نسخههای مقاتل را از بازار خریدهام
و نام خودم را اضافه كردهام
آخر چرا نام من افتاده است؟
نكند من هم
جا مانده باشم ...
نكند مثل عبیدا... بن حرّ جُعفی
با امام از اسب گفته باشم
نه
حتما غلطی املایی است
اینكه تیری به گلویم نخورده و هنوز زندهام
آقا فرمودند: البتّه تن احمد شاملو در قبر میلرزد كه شما شعر سپید را در این راه مصرف كردید. مُبدع شعر سپید، شاملو بود و بهكلّی مخالف این حرفها بود.
فاطمه عارفنژاد
مخواه راه برای تو انتخاب كنند
كه با فریبِ دلت، عقل را مجاب كنند
عجیب نیست همیشه در اوج فاجعهها
رسانهها همه تجویز قرص خواب كنند
سكوت، ضرب در آتش شد و به خون تقسیم
چطور میشود این داغ را حساب كنند
از این قیام و از این غم سؤال خواهد شد
بترس روز قیامت تو را جواب كنند
رسیدهاند سپاه یزیدیان زمان
كه با جنایت و كودككشی ثواب كنند
دگر چه جای تعجب اگر یمن را آه
از این به بعد همه كربلا خطاب كنند
به مادران یمن در عزای كودكشان
بگو كه گریه برای دل رباب كنند
در این زمانه تحریم، هرچه سقّا بود
به خط زدند كه فكری برای آب كنند
بگو به لشكر آزادهها كه واجب شد
برای پاسخ «هل من معین» شتاب كنند
پروفسور عینالحسن/ استاد دانشگاه جواهر لعل نهرو
تو را همیشه به عهد شباب میبینم
به هر سوال، هزاران جواب میبینم
هنوز عطر تو در شیشههای سربسته است
هنوز نیم جهان را به خواب میبینم
گذشت عمر شریفت ز چارده صد سال
چه عطر تازه كه در این كتاب میبینم
مِی طهور به دلهای تشنه ریختهای
چه جوششیست كه در این شراب میبینم
تو مثل ماه شب چارده درخشانی
فدایی تو هزاران شهاب میبینم
فریب كرمك شبتاب را نخواهم خورد
كه در قلمرو تو آفتاب میبینم
كسی كه شیوه دینداریاش ابوجهلی است
چو بولهب همهاش در عذاب میبینم
خوارجند و كشیدند تیغ بر مولا
چه فتنهها كه به زیر نقاب میبینم
چه وعدههای فتوحی كه میرسد ما را
چقدر قصر ستم را خراب میبینم
چه كاخهای سفیدی كه میشوند سیاه
چه نورها كه در این انقلاب میبینم
صلای نصر منا... میوزد از قدس
ز سوی حقطلبانش جواب میبینم
عجب قیامت كبری به راه افتاده ست
چهها به بارگه بوتراب میبینم
قیامتی تو و سرمشق عشق و عاطفهای
تو را شفیع به روز حساب میبینم
اشارهایست ز انگشت تابناك، حسن
پس از غروب اگر آفتاب میبینم
پس از غروب اگر آفتاب میبینم
تو را همیشه به عهد شباب میبینم