زن شوهركش در گفتوگو با تپش
برای بعد از قتل کلی برنامه داشتیم!
فكر میكردند، نقشهشان برای قتل هیچوقت فاش نشود و سال دیگر در كنار هم زندگی جدیدی را آغاز میكنند، اما این خیال باطل خیلی زود نقش بر آب شد و ماموران آنها را به اتهام مباشرت و معاونت در قتل دستگیر كردند. زن و مرد جوان در گوشهای از اداره ویژه قتل پلیس آگاهی روی صندلی نشستهاند. سراغشان كه میروم، درخواست میكنند عكس و اسمشان چاپ نشود و قبول میكنم. پسر جوان تمایل زیادی برای حرف زدن ندارد اما زن مقتول صفر تا صد ماجرا را تعریف میكند. میگوید: آب كه از سر گذشت چه یك وجب چه ده وجب فرقی به حال آدم نمیكند.
مجید غمخوار
چند سالته؟
30 سال.
چقدر درس خوانده ای؟
تا دوم راهنمایی.
چرا ادامه ندادی؟
ازدواج كردم.
چرا اینقدر زود؟
اجبار پدرم بود و همین ازدواج به زور باعث شد الان اینجا باشم و شوهرم زیر خاك.
بچه هم داشتید؟
بله. دو تا.
الان كجا هستند؟
پیش خانواده شوهرم.
چرا شوهرت را كشتی؟
چون دوستش نداشتم.
خب طلاق میگرفتی؟
چند بار خواستم اما نشد. وقتی به دادگاه میرفتیم، جلوی قاضی میگفت مرا دوست دارد و بعدش كه به خانه میآمدیم در اتاق زندانیام میكرد و كتكم میزد.
دلیل اختلافتان چه بود؟
مرد شكاكی بود و به سایه خودش هم شك داشت. اصلا مرا درك نمیكرد و اجازه نداشتم تنهایی بیرون بروم.
پس چطور با همدستت آشنا شدی؟
از طریق تلگرام.
اجازه میداد عضو تلگرام باشی؟
نه. خواهرم برایم یك گوشی و سیمكارت خریده بود تا در خانه حوصلهام سر نرود. در چند گروه و كانال عضو شده بودم. یك بار در گروهی بحث بود و من هم نظرم را دادم و همه با من مخالفت كردند. یك نفر با من موافق بود و از من طرفداری كرد. تا آن روز كسی از من حمایت نكرده بود. به همین خاطر ارتباطمان شكل گرفت.
چند وقت با هم ارتباط داشتید؟
نزدیك یك سال. این اواخر با هم بیرون هم میرفتیم.
چه شد نقشه قتل را طراحی كردید؟
میخواستیم با هم ازدواج كنیم اما شوهرم سد راهمان بود. یكبار به شوهرم گفتم طلاق میخواهم كه جوابش كتكی مفصل بود.
همانجا تصمیم به قتل شوهرم گرفتم. شب جنایت من در خانه را باز گذاشتم و پسر جوان با میلهای آهنی به داخل خانه آمد و ضربهای به سر شوهرم زد.
شوهرم از خواب بیدار شد و میخواست همسایهها را خبر كند كه ضربههای بعد را محكمتر زد و شوهرم را كشت.
بعد از قتل چه كردید؟
پسر جوان جسد را میان پتو پیچید و بعد داخل صندوق عقب ماشین گذاشت و در بیابانهای اطراف شهر رها كرد. من هم خانه را تمیز كردم تا ردی از خون باقی نماند.
قرار بود دو روز بعد من بروم و ناپدید شدن شوهرم را گزارش كنم. این چند روز هم تماسی نداشتیم تا كسی شك نكند.
فكر میكردی دستگیر شوید؟
نه. اینقدر برنامهمان حساب شده بود كه تصمیم داشتیم چند ماه بعد از قتل، وقتی آبها از آسیاب افتاد با هم ازدواج كنیم. برای آینده كلی برنامه داشتیم.
در این مدت بچههایت را دیدهای؟
یكبار. خانواده همسرم اجازه نمیدهند آنها را ببینم.
30 سال.
چقدر درس خوانده ای؟
تا دوم راهنمایی.
چرا ادامه ندادی؟
ازدواج كردم.
چرا اینقدر زود؟
اجبار پدرم بود و همین ازدواج به زور باعث شد الان اینجا باشم و شوهرم زیر خاك.
بچه هم داشتید؟
بله. دو تا.
الان كجا هستند؟
پیش خانواده شوهرم.
چرا شوهرت را كشتی؟
چون دوستش نداشتم.
خب طلاق میگرفتی؟
چند بار خواستم اما نشد. وقتی به دادگاه میرفتیم، جلوی قاضی میگفت مرا دوست دارد و بعدش كه به خانه میآمدیم در اتاق زندانیام میكرد و كتكم میزد.
دلیل اختلافتان چه بود؟
مرد شكاكی بود و به سایه خودش هم شك داشت. اصلا مرا درك نمیكرد و اجازه نداشتم تنهایی بیرون بروم.
پس چطور با همدستت آشنا شدی؟
از طریق تلگرام.
اجازه میداد عضو تلگرام باشی؟
نه. خواهرم برایم یك گوشی و سیمكارت خریده بود تا در خانه حوصلهام سر نرود. در چند گروه و كانال عضو شده بودم. یك بار در گروهی بحث بود و من هم نظرم را دادم و همه با من مخالفت كردند. یك نفر با من موافق بود و از من طرفداری كرد. تا آن روز كسی از من حمایت نكرده بود. به همین خاطر ارتباطمان شكل گرفت.
چند وقت با هم ارتباط داشتید؟
نزدیك یك سال. این اواخر با هم بیرون هم میرفتیم.
چه شد نقشه قتل را طراحی كردید؟
میخواستیم با هم ازدواج كنیم اما شوهرم سد راهمان بود. یكبار به شوهرم گفتم طلاق میخواهم كه جوابش كتكی مفصل بود.
همانجا تصمیم به قتل شوهرم گرفتم. شب جنایت من در خانه را باز گذاشتم و پسر جوان با میلهای آهنی به داخل خانه آمد و ضربهای به سر شوهرم زد.
شوهرم از خواب بیدار شد و میخواست همسایهها را خبر كند كه ضربههای بعد را محكمتر زد و شوهرم را كشت.
بعد از قتل چه كردید؟
پسر جوان جسد را میان پتو پیچید و بعد داخل صندوق عقب ماشین گذاشت و در بیابانهای اطراف شهر رها كرد. من هم خانه را تمیز كردم تا ردی از خون باقی نماند.
قرار بود دو روز بعد من بروم و ناپدید شدن شوهرم را گزارش كنم. این چند روز هم تماسی نداشتیم تا كسی شك نكند.
فكر میكردی دستگیر شوید؟
نه. اینقدر برنامهمان حساب شده بود كه تصمیم داشتیم چند ماه بعد از قتل، وقتی آبها از آسیاب افتاد با هم ازدواج كنیم. برای آینده كلی برنامه داشتیم.
در این مدت بچههایت را دیدهای؟
یكبار. خانواده همسرم اجازه نمیدهند آنها را ببینم.